در آن زمان اینترنت را جستجو میکردی چهار پیوند به زور میتوانستی درباره بز شهر سوخته مطلب پیدا کنی و ایضا سه پیوندش درباره نگهداری بزها و روشهای شیردهی آنها در جهان معاصر بود و بیچاره بز شهر سوخته که هیچکس نمیدانست کجاست. نه به اندازه بزهای چند قرن بعد ترش شهرت داشت و نه حتی نام و نشان.
در آن زمان یک هفته التهاب برای آنکه بودن یا نبودن این سفالینه در ایران اثبات شود سپری شد تا در پایان، همه مبهوت این ماجرا شوند که سفالینه مشهور شهر سوخته، آرام در غربیترین ضلع میدان توپخانه تهران کنار دیگر آثار تاریخی ساکت نشسته و در فراموشی، هیچکس به آن توجهی ندارد.
پس از این ماجرا بسرعت بسیاری از سایتهای خبری و غیر خبری داخلی و خارجی به تجزیه و تحلیل جزء به جزء بز و ایضا سفالینه وابستهاش پرداختند و شاید هم بالعکس تا اینکه امروز تمامی فضای مجازی اینترنت پر شود از افتخارات این بز بلند اختر که هرکس به نوعی میخواهد خود را در افتخاراتش سهیم کند.
روز گذشته خبری از سوی سازمان میراث فرهنگی برای رسانهها ارسال شد که بر اساس آن فیلم درخت زندگی با استفاده از فریمهای نقاشی شده روی این سفالینه تاریخی ساخته شده است.
از دیگر سو اکنون سفالینه شهر سوخته به عنوان نماد آسیفا (انجمن بینالمللی فیلمساز انیمیشن) در دنیا مطرح شده و حتی قرار است تا چندی دیگر، پرونده ثبت جهانی این سفالینه به عنوان یکی از آثار منحصر به فرد میراث فرهنگی ملموس و ملی ایران در یونسکو به ثبت برسد.
همه و همه این اتفاقات بر اساس حساسیتی رسانهای درباره این اثر که به گفته امین اموال موزه سالها بدون توجه در کمدی کوچک در اتاقی کوچک تر در گنجینه موزه ملی ایران کنار آثار دیگر شهر سوخته نگهداری میشده، صورت گرفت.
شاید این حساسیت باید ایجاد میشد تا همه بدانند ظرف سفالی پایه دار نخودی رنگ منقوش به موتیفهای نقش بز در ذهن همه گم شده بود تا این حساسیت ما را بر آن دارد که بدانیم آثار تاریخیمان چقدر برایمان مهم است. راستی چند اثر از آثار تاریخی کشورمان اکنون در کمدها بی صدا خاک فراموشی میخورند. واقعا داستان عجیبی است، داستان بز و درخت آسوریک.
مهدی نورعلیشاهی