زورگیری هنگام عکاسی
صبح سهشنبه ۲۵شهریور، زوج جوانی برای عکاسی از طلوع خورشید راهی کوهستانهای وردیج شدند. مرد، واردکننده خودروهای لوکس بود و وضع مالی خوبی داشت. آنها هر دو جداگانه پشت فرمان پژوهای ۲۰۷ خود نشستند و به قصد ثبت زیباییهای آغازین روز راهی آنجا شدند اما این آرامش با هیاهوی شرارت و زورگیری از بین رفت. در لحظاتی که این زن و شوهر به ثبت زیباییهای کوهستان مشغول بودند، دو مرد سوار بر موتورسیکلت وارد صحنه شدند. چهرههایشان عریان بود و بیهیچ هراسی سراغ این زوج رفتند. اسلحه و قمه را بیرون آوردند و سناریوی ترسناکی را رقم زدند.
زن جوان با صدایی لرزان روایتگر آن صبح پراضطراب شد و به خبرنگار ما گفت: آنها ماسکی بر چهره نداشتند. انگار اصلا نمیترسیدند که هویتشان در ذهن ما نقش ببندد. بیهیچ مقدمهای هر دو تلفن همراهمان (آیفون ۱۶ و آیفون ۱۳ پرومکس) را دزدیدند. برای آنکه نتوانیم تعقیبشان کنیم، سوئیچ هر دو خودرویمان را با خود بردند. وقتی برای حفظ اموالمان مقاومت کردیم، چاقوها و اسلحهشان را بیرون آوردند و یکی از آنها با قمهای که در دست داشت، ضربهای به گردن من وارد کرد. تنها چند دقیقه پس از این حمله وحشیانه و فرار پرسرعت دزدان، رهگذران به دادمان رسیدند و موضوع به پلیس اطلاع داده شد.
شلیک و پایان زودهنگام یک نمایش
خبر این سرقت مسلحانه بهسرعت به مرکز فرماندهی پلیس رسید. سرهنگ محمد افشار، سرکلانتر دوم پلیس پیشگیری تهران بزرگ جزئیات عملیات برقآسای دستگیری را اینگونه تشریح کرد: «با دریافت گزارش، نیروهای ما در محدوده چیتگر بهسرعت وارد عمل شدند و طرح مهار با دقتی بیسابقه به اجرا درآمد. در نهایت چند دقیقه بعد، مأموران در انتهای بلوار اردستانی، با سارقان روبهرو شدند. دستور ایست صادر شد اما آنها به جای تسلیم قصد فرار داشتند. در آن لحظه، مأموران با توجه به قوانین استفاده از سلاح، مجبور به شلیک هوایی شدند. همین اخطار، نقطه پایان بر فرار آنها گذاشت و هر دو متهم چارهای جز تسلیم نیافتند. در بازرسی اولیه از این دو فرد، دو دستگاه تلفن همراه و دو سوئیچ خودرو متعلق به قربانیان پیدا شد اما در کاوشهای بعدی، در مخفیگاه آنها محتویات بیشتری بهدست آمد. یک قبضه کلت کمری، دو شمشیر، دو خشاب پر از فشنگ و دو برگه چک بانکی.»
روایت دزد بدشانس
چهره مرد جوان، با خالکوبیهای مرموز بر گردن، گویی داستانی پنهان را فریاد میزد. او که در کمال ناباوری در اولین قدمهای جدیاش در مسیر خلاف و سرقت، بهسرعت به دام قانون افتاده بود، حالا در گفتوگو با خبرنگار ما پرده از راز نخستین سرقت خود برداشت.
وقتی بعد از هفت دقیقه به دام افتادید، چه حسی به شما دست داد؟
اگر قرار باشد کسی را بهخاطر بدشانسی محض وارد کتاب رکوردهای گینس کنند، من نفر اولم! اولین بارم بود که واقعا تصمیم جدی برای خلاف گرفتم اما به هفت دقیقه که رسید دنیا روی سرم خراب شد. انگار یک نیروی نامرئی میخواست بهزور مانع کارم شود.
منظورت از اینکه میگویی بدشانسم چیست؟
این سرقت، ششمین تلاش ما بود. پنج بار قبلش هر بار یک اتفاق غیرمنتظره مانعمان میشد. یک روز موتور بنزین تمام کرد، روز دیگر دعوایی بیمورد پیش آمد که همه چیز را به هم زد، یکبار هم موتوری در کار نبود که حرکت کنیم. یکبار هم به مهمانی دعوت شدیم و کارمان نصفه ماند. خلاصه همیشه یک چیزی مانع بود. گویی کائنات به ما میگفت این راه، راه شما نیست.
چرا در آن ساعت صبح در وردیج بودید؟
من و همدستم هر دو ورزشکار بودیم. من خودم در کشتی و فایتری مدال طلای استانی دارم. آن روز هم ما برای ورزش به آنجا رفته بودیم. همینطور که میدویدیم، آن زوج تنها را دیدیم. ظاهرشان داد میزد که پولدارند. بهقول معروف، وسوسه شدیم.
از خالکوبی سه مثلث روی گردنت بگو؟ معنی خاصی دارد؟
این خالکوبی برایم معنای عمیقی دارد؛ تولد، مرگ و زندگی. من همیشه در همین زندگی پرفراز و نشیب بودهام.
منظورت از زندگی پرفراز و نشیب چیست؟
من پیانو میزنم و موسیقیدانم و با همدستم در یک سوپرمارکت کار میکردیم. زندگیمان بد نبود. تا اینکه همسرانمان تصمیم گرفتند جدا شوند. من ماهی یکربع سکه باید بدهم. همدستم ماهی ۱۵میلیون تومان مهریه میدهد. تصور کنید! این فشارها، باعث شد به خلاف روی بیاوریم.
در کنار این سرقت، سابقه دیگری هم دارید؟
اولین بار بهخاطر درگیری با قمه بازداشت شدم. از همان موقع، انگار که یک مهر بر پیشانیام خورده بود. هفت هشت بار بازداشت شدهام؛ شرارت، سرقت، خفتگیری، شرخری و حالا هم این یکی. گویی این جاده، هرگز قرار نبود بهجای دیگری ختم شود. مثلا من برای معاملات بالای ۱۰۰میلیون تومان، با درصدی بین ۵ تا ۱۰درصد وارد عمل میشدم و شرخری میکردم. معمولا هم کسانی که مالشان را پس میگرفتند، خودشان هم در آن معامله مشکلدار بودند و دلشان نمیخواست پای پلیس به میان بیاید. این هم یک راه بود؛ راهی که کمتر دردسر داشت.