این همگرایی، در دل خود پرسشی بزرگ دارد: راز این وحدت چیست؟ آیا تنها یک واکنش احساسی بود یا نشانهای از یک ریشه عمیق معرفتی؟ در این گفتوگوی تفصیلی، دکتر محمدحسن زورق با نگاهی فلسفی و تمدنی به تحلیل این پدیده نشسته است.
جناب دکتر زورق، شما صحنه حضور پرشور مردم در مراسمهای اخیر را از نزدیک دیدید. این سطح از تابآوری و همافزایی افکار و احساسات مختلف چه پیامی برای شما داشت؟
به نظرم آنچه در این مراسمها دیدیم، یک وحدت شگفتانگیز بود؛ وحدتی که ریشه در توجه اکثریت مردم به مبدأ آفرینش، یعنی خداوند دارد. اعتقاد به خدای یگانه، به طور طبیعی در میان انسانهایی که به حقیقت هستی توجه دارند، نوعی یگانگی و همبستگی ایجاد میکند. این همان چیزی است که از ابتدای انقلاب اسلامی در ایران شاهد آن بودهایم. مردم ما، وقتی به علت وجودی خویش یعنی خداوند متعال متوجه میشوند، به توحید کلمه میرسند؛ به این معنا که در عین گوناگونی و کثرت، در کلمه واحد و هدف مشترک یکی میشوند.
شما اشاره به مفهومی عمیقتر از وحدت اجتماعی دارید؛ منظورتان از حرکت از عالم کثرت به عالم وحدت چیست؟
ببینید، این جهانی که در آن زندگی میکنیم، عالم کثرت است اما انسان در ذات خود مأمور به سیر و سفر از کثرت به سوی وحدت است. به همین دلیل است که در سنت دینی ما ازحوض کوثر هم بهعنوان نمادی یاد میشود برای این عبور: از تنوع و تشتت به سوی وحدت و حقیقت. در عالم وحدت، انسان به حقیقت مطلق و هستی راستین متوجه میشود. این سیر از ناسوت به ملکوت، از ظواهر به باطن، مسیری است که اسلام بهویژه در میان شیعیان آن را به شکلی ویژه ترسیم کرده است.
بهنظر میرسد این نگاه شما بیش از آنکه فقط یک تفسیر عرفانی باشد، حامل یک تحلیل تمدنی هم هست. درست است؟
کاملا درست میفرمایید. استعمار دقیقا در برابر همین هجرت روحی و معنوی انسان مقاومت میکند. آنها نمیخواهند انسان از عالم کثرت به عالم وحدت حرکت کند. بههمین دلیل هم شعارهایی مانند «کثرتگرایی» را مطرح میکنند، تا انسان را مشغول همان ظواهر دنیای ناسوتی نگه دارند؛ سرگرم رنگها، نژادها، قومیتها، جنسیتها، مرزبندیهای تصنعی و ظواهر بیاصالت. هدفشان این است که سلطه خود را بر ملتها حفظ کنند و نگذارند آن ملتها به حقیقت وجود و به وحدت برسند.
یعنی حتی مفاهیمی مثل نژاد یا قومیت هم از نظر شما ابزار تفرقهاند؟
دقیقا همینطور است. نژاد، رنگ پوست، رنگ مو و سایر تفاوتهای ظاهری، بهطور طبیعی در انسانها وجود دارد و نتیجه شرایط جغرافیایی و زیستیاند اما وقتی این تفاوتها را اصل قرار بدهیم و برای آنها اصالت قائل شویم، از مسیر توحید فاصله میگیریم. در تاریخ، استعمار همواره سعی کرده با تحریک همین تفاوتها ملتها را تکهتکه و سرگرم دعواهای درونزا کند، تا از مسیر سیر به سوی حقیقت و اتحاد باز بمانند.
در واقع شما تأکید دارید که وحدت، محصول بازگشت به یک مبدأ مشترک است. چه مسئولیتی در اینباره متوجه رسانههاست؟
رسانهها، چه مطبوعات و رادیو و تلویزیون و چه فضاهای مجازی، وظیفه بسیار مهمی دارند. آنها باید مردم را به حقیقت هستی متوجه کنند. باید مردم را از سطح ظاهر به عمق باطن ببرند. این وظیفهای است تمدنی؛ چون تا مردم به خدا متوجه نباشند، تا نگاهشان از ناسوت به ملکوت نباشد، تا به جای تفرقه به توحید فکر نکنند، قدرت و عزت هم حاصل نمیشود. آنچه در روزهای اخیر دیدیم، محصول همین توجه به مبدأ وجود بود.برخی از تحلیلگران معتقدند تقابل امروز ایران با نظام سلطه، یک رویارویی تاریخی میان «جناح خیر» و «جناح شر» است.
شما چقدر با این تقسیمبندی موافقید؟
اصل این تحلیل به یک درک عمیق از تاریخ بازمیگردد. اگر به ریشههای تمدن غرب نگاه کنیم، میبینیم بسیاری از کشورهایی که امروزه قدرتهای جهانی هستند، بر پایه خشونت، خونریزی و استعمار بنا شدهاند. در حالیکه تمدن اسلامی، بهویژه در ایران، همواره تلاش کرده در جبهه خیر قرار گیرد. البته این بهمعنای بیخطا بودن ما نیست. انسان جایزالخطاست و هیچ ملتی هم مطلقا خیر یا مطلقا شر نیست اما جهتگیری کلی ایران، در طول تاریخ، بهسوی خیر، عدالت و مقابله با ظلم بوده است.
یعنی نباید تصور کنیم که چون در جبهه خیر ایستادهایم، همیشه حق با ماست؟
دقیقا همینطوراست. این تصور که «ما همیشه برتر و بیخطاییم» خودش یک انحراف است. همان اشتباهی که شیطان در برابر خدا مرتکب شد؛ وقتی گفت من از آتش خلق شدهام و آدم از خاک، پس بر او برتری دارم. یا همان خطای تاریخی قوم بنیاسرائیل که خود را برترین مردم میدانستند. اگر ما هم دچار چنین منیتی شویم و باور کنیم که صرفاً بهخاطر تاریخ یا فرهنگمان، برتر از دیگران هستیم، در حقیقت راه شیطان را رفتهایم. مهم این است که همواره خود را در مسیر اصلاح نگهداریم و خطاهایمان را بشناسیم و اصلاح کنیم.
با این حساب، وحدت امروز مردم ایران را چطور تحلیل میکنید؟ آیا فقط یک واکنش احساسی است یا ریشه معرفتی دارد؟
بههیچوجه این یک وحدت سطحی یا لحظهای نیست. این همگرایی، تجلی باور عمیق مردم به خدا و اسلام است. وقتی مردم در تشییع شهدا با آن عظمت و آرامش و انسجام شرکت میکنند، دارند به جهان نشان میدهند که راز اقتدار ما نه در سلاح یا قدرت نظامی، بلکه در ایمان است. مردمی که به خدا باور دارند، شکستناپذیرند. ایمان، وحدت میآورد و وحدت، اقتدار میآورد.
با توجه به تاریخ، همیشه هم این وحدت حفظ نشده. مواردی مثل حمله نادرشاه به هند نمونههایی از انحراف از مسیر الهی نیستند؟
دقیقا همینطوراست. ما نمیتوانیم تاریخ را سیاه و سفید ببینیم. در تاریخ ما هم خیر هست، هم شر. بله، نادرشاه یکی از درخشانترین فرماندهان نظامی تاریخ ایران بود اما جاهطلبیاش او را به اشتباهی بزرگ کشاند: حمله به مسلمانان هند. حکومتی که در آن زمان در هند حاکم بود، گورکانیان، یک حکومت اسلامی بود. این حمله نهتنها مشروع نبود، بلکه اقتدار مسلمانان را هم تضعیف کرد. بنابراین باید با چشم باز به تاریخ نگاه کرد و از خطاها عبرت گرفت. ما نباید در دام خودشیفتگی تاریخی بیفتیم. راز پیروزی ما در گذشته و آینده، توجه به خدا، ایمان، و حرکت در مسیر اسلام ناب محمدی است؛ نه افتخار به افتخارات گذشته بدون نقد آنها.
شما به مسأله تلاش دشمنان برای تجزیه ایران هم اشاره کردید. این تلاشها را چگونه میبینید؟
اینها چیز تازهای نیست. همانطور که شما برای هضم غذا آن را به قطعات کوچکتر تقسیم میکنید، نظام سلطه جهانی هم دقیقا همین روش را با ملتها به کار میبرد. آنها برای اینکه راحتتر بتوانند ملتها را کنترل و استثمار کنند، آنها را تجزیه میکنند. نمونهاش همین شبهجزیره عربستان است: یک سرزمین اما چندین کشور از آن بیرون کشیدهاند؛ عربستان، یمن (که خود دوپاره شده)، کویت، قطر، امارات، بحرین و عمان. همه اینها در گذشته بخشی از یک جغرافیای واحد بودند اما حالا تقسیم شدهاند تا بلعیدنشان راحتتر شود.
پس آیا ایران هم در خطر همین سیاست قرار دارد؟
بیتردید. ایران یکی از گلوگاههای مهم جهان است. آنها نمیتوانند بپذیرند کشوری در این نقطه ژئوپلیتیکی مهم، مستقل و قوی باقی بماند. هدفشان این است که ایران را یا تکهتکه کنند یا به کشوری ضعیف و گوشبهفرمان تبدیل کنند اما آنچه آنها را ناکام میگذارد، همین وحدت و انسجام ملی ماست؛ وحدتی که ریشه در توحید دارد. اگر مسلمانان، و بهویژه شیعیان، به خدا توجه داشته باشند، به پنج اصل توحید، عدالت، نبوت، امامت و معاد وفادار بمانند و این اصول را در زندگی فردی و اجتماعی خود متجلی کنند، نهتنها میتوانند ایران را حفظ کنند، بلکه میتوانند قطب جدیدی در جهان به نام «اتحاد جماهیر اسلامی» بسازند.
آیا میتوان گفت وحدت مسلمانان و شکلگیری قطب جدیدی در شرایط کنونی امکانپذیر است؟
بله، این امکان وجود دارد؛ البته نه با شعار، بلکه با کار مستمر و جدی بر مبنای ایمان. مسلمانان اگر توجه به توحید داشته باشند، یعنی بهجای مشغول شدن به ظواهر و اختلافات، به حقیقت وجود خداوند متعال است توجه کنند، میتوانند به چنین اتحادی دست یابند. این وحدت از تنوع و تفاوت نمیکاهد، بلکه آن را در خدمت یک حقیقت بزرگتر به کار میگیرد. در این شرایط، کشورها میتوانند هم خودگردانی داشته باشند و هم در فراساختاری واحد، همچون یک پیکره متحد، عمل کنند اما عامل پیونددهنده این پیکره، چیزی جز «اسلام ناب محمدی» نیست؛ اسلامی که در میان شیعیان بهطور کاملتری فهم و پذیرفته شده است. چون آنها نهتنها به توحید و نبوت، بلکه به امامت، عدالت و معاد هم باور دارند. این پنج اصل، پایههای یک جامعه متحد، آگاه و عدالتمحور است.
این پنج اصل را چگونه میتوان در زندگی روزمره مردم جاری و ساری کرد؟
باید این اصول را از مفاهیم انتزاعی خارج کنیم و درعرصههای واقعی زندگی بروز دهیم.مثلا در اقتصاد،باید عدالت رعایت شود؛ در فرهنگ، حقیقتطلبی و خردمندی تقویت گردد؛ دراجتماع،مسئولیتپذیری و مشارکت بر پایه ایمان شکل گیرد؛ و در زندگی روزمره، سبک زندگی الهی نهادینه شود. ما نباید فقط از اسلام بهعنوان یک نظام اعتقادی یاد کنیم، بلکه باید آن را بهمثابه یک نظام تمدنی در تمام ابعاد زندگی پیاده کنیم. آن وقت است که ملتهای مسلمان نهتنها به یک قدرت جهانی تبدیل میشوند، بلکه میتوانند دست سایر ملتها راهم بگیرندو به سوی خدا وعدالت جهانی راهنمایی کنند.
شما در صحبتهاتان به «تزکیه» و «پرهیز از منیت» اشاره کردید. آیا این مفاهیم همان عواملی هستند که انسجام و وحدت را بیمه میکنند؟
کاملا. آنچه وحدت را بیمه میکند، تزکیه نفس و مراقبت دائم از درون است. انسان باید در سیر الیالله، هم چشمانش باز باشد، هم پایش به ترمز برسد. باید بداند کجا باید توقف کند، کجا باید احتیاط کند. غرور، خودبینی، منیت، حس برتریجویی، اینها پرتگاههای اصلی در مسیر حرکت الهی هستند. همانطور که هنگام رانندگی باید مدام حواست جمع باشد، در زندگی معنوی هم باید مرتب بیدار باشی. انسانی که تزکیه داشته باشد، در عین اینکه جزئی از کل است، با آن کل یکی میشود. مثل قطرهای از آب که وقتی به دریا میرسد، دریا میشود اما هنوز هویت خودش را هم دارد. انسان تزکیهیافته، در عینفرد بودن، با جمع الهی همراه و هماهنگ میشود. این، اساس انسجام و وحدت حقیقی است؛ وحدتی که ماندگار و بیمهشده است.
و در نهایت، اگر بخواهید یک جمله بهعنوان جمعبندی بفرمایید، چه میگویید؟
اگر بخواهم در یک جمله بگویم، آنچه ما را حفظ میکند، آنچه ما را عزیز و قدرتمند کرده و میتواند همچنان نگه دارد، نه قومیت است، نه مرز، نه تاریخ صرف، بلکه توجه به خدا، اسلام ناب محمدی و پیروی از حقیقت است. و این حقیقت، در توحید، عدالت، نبوت، امامت و معاد متجلی میشود. هر وقت این پنج اصل در جامعه زنده باشد، جامعه زنده است؛ متحد، مقاوم و اهل نور.