در ظاهر، این مهارتآموزیها میتواند فرصتی طلایی برای رشد باشد؛ اما در باطن، باعث شده تا انگیزه نوجوانان نه علاقهای واقعی بلکه اضطراب و ترس از مقایسه شدن و جاماندن در یک ماراتن بیانتها باشد.بسیاری از نوجوانان، تنهابا امید به افزایش دنبالکننده یا دریافت تأیید اجتماعی، ساعتها زمان و انرژی صرف یادگیریهایی میکنند که الزاما نه به علاقهشان مربوط است، نه به تواناییشان. این چرخه گاهی فقط تلاشی برای فرونشاندن آشفتگی درونی و فرار از اضطرابِ «دیدهنشدن» است. در چنین وضعیتی، مهارت دیگر یک فرصت نیست؛ بلکه به فشاری طاقتفرسا بدل میشود.
ازسوی دیگر، گروهی از نوجوانان، با مشاهده سیل مهارتها و موفقیتهای به نمایش درآمده در فضای مجازی، دچار سرخوردگی و بیانگیزگی میشوند. آنها خود را «جامانده» میپندارند و احساس میکنند «هیچکاری بلد نیستند»؛ حسی که آنها را از هر تلاشی بازمیدارد و به سمت انزوا سوق میدهد.در این میان، با دو روی سکه مواجهیم: افراطی افسارگسیخته در مسیر دیدهشدن و تفریطی بیهدف در کنارهگیری کامل.فضای مجازی و الگوسازیهای فریبندهاش،نوجوانان راپیش از آنکه به پرسش بنیادی «من کیستم؟» پاسخ دهد، به دنبالهروی از دیگران و تقلید از تصویرهای ساختهشده وامیدارد. برخی نیز به حاشیه رانده میشوند و از مسیر رشد فاصله میگیرند.نوجوانان در این فضا با یک فشار هنجاری که آنها را به نوعی جوزدگی دچار کرده است مواجهند؛ یعنی به اقداماتی برآمده از هیجان و احساس و بدون هیچ پشتوانه عقلی و منطقی و در نتیجه هنجارهای اجتماعی غلط دست میزنند.بیشک، آنچه نوجوان امروز بیش از هر چیز نیاز دارد، نه الزاما مهارتآموزی پیدرپی که آرامش، پذیرش و شناخت واقعی از خود است. مهارت، اگر از دل علاقه بجوشد، نعمت است؛ اما اگر از دل اضطراب و فشارهای بیرونی شکل بگیرد، به زخمی پنهان بدل خواهد شد.
اینجاست که نقش والدین، معلمان و رسانهها پررنگ میشود. آنها باید به جای تأکید صرف بر «یادگیری»، نوجوانان را به «فهمیدن خود» و «یافتن مسیر شخصی» تشویق کنند؛ مسیری که از شناخت آغاز میشود و نهازمقایسه.