تغییر از کجا آغاز میشود؟
معمولاوقتیکسی به تغییر فکرمیکندکه موقعیت قبلی آزردهاش کرده باشد.یکجور خستگی،نارضایتی یادلزدگی از وضعیتی که تا به آنجا پذیرفته بوده است. درروانشناسی اسم این نقطه را میگذارند «نارضایتی شناختی» یا «ناهمخوانی شناختی». حالا این اصطلاح که گفتم، یعنی چه؟
فرض کنید کسی عادت دارد سیگار بکشد اما به سلامتی خودش همواره اهمیت میدهد، این تناقض یا ناهمخوانی، باعث میشود که آن فرد دو کار کند. یا دیگر سیگار نکشد یا سیگار کشیدنش را توجیه کند. چون اصولا آدمیزاد دلش میخواهد میان باورها، نگرشها و رفتارهایش یک هماهنگی وجود داشته باشد، پس هرطور که شده، حتی با گول زدن خودش، ناهماهنگیها را رفع میکند. کسی که از ناهمخوانی شناختی خسته شده، دکمه ایست را فشار میدهد و اگر در مرحله خوبی باشد، دست به تغییر میزند. البته تغییر هم به همین راحتی نیست. از زمانی که میل به تغییر پیدا میکند تا زمانی که اقدام کند، ماجراهایی پیش میآید که صحبت دربارهاش، بحث را زیادی تخصصی میکند. پس میگذاریم در فرصتی بهتر!
چه نیازی به تغییر داریم؟
همه ما میدانیم که آدمیزاد موجودی پویاست. حالا شاید بگویید که نه، همه ما نمیدانیم و اصلا پویا یعنی چه؟ جانم برایتان بگوید که پویا یعنی در حال تغییر؛ یعنی من چه بخواهم و چه نخواهم با دو سال پیش خودم متفاوت هستم. حتی عمیقتر، من امروز با من دیروز متفاوت است. حتی اگر فقط یک جوش روی صورتم در آمده باشد یا چند سلول از دست داده باشم یا خاطره یک خواب بد در ذهنم مانده باشد.به همین دلیل هم تغییر جزء جدانشدنی ماست. درواقع تغییر نهتنها واکنشی به بحرانها بلکه ضرورتی ذاتی برای سلامت روان و رشد فردی محسوب میشود.
جمله قبل سنگین بود؛ دو دقیقه سکوت لطفا!
از اینها که بگذریم، میرسیم به چیزهایی که باعث میشود ما به تغییر نیاز داشته باشیم. یکی از این عوامل، خودشکوفایی است. آبراهام مزلو در نظریه سلسله مراتب نیازهای انسانی، خودشکوفایی را بالاترین سطح نیاز میداند. هم در این معنا که انسان به طور طبیعی به سمت خودشکوفایی حرکت میکند و هم اینکه برای خودشکوفایی، به تغییر نیاز دارد.
از نظر جسمی، بقا و ابعاد اجتماعی و روانی هم ما به تغییر نیاز داریم. مثلا ما در جامعه به تغییر کردن نیازمند میشویم. چرا؟ چون همواره همه چیز در حال تغییر است، از تکنولوژی و فرهنگ گرفته تا سبک زندگی و حتی ارزشها. اگر کسی نتواند با تغییر درست، به سازگاری اجتماعی برسد،دچارآسیبهای اجتماعی مثل انزوا واضطراب مزمن میشود.
تغییر کجا اتفاق میافتد؟
قبلتر گفتم که خستگی از وضعیت موجود و ناهماهنگی شناختی، فکر تغییر را در سر ما میاندازد. اما حتما شنیدهاید که میان دانستن و عمل کردن تفاوت از زمین تا آسمان است. در روانشناسی انگیزشی میگویند مهم است که افراد برای رفتارهایشان چه توضیحی دارند یا آن را به چه چیزی ربط میدهند. آن کسی که دلیل عادتهایش را به عوامل قابل تغییر ربط بدهد، احتمالا بیشتر تغییر میکند تا کسی که همان مورد را به عوامل بیرونی و چیزهای غیر قابل کنترل ربط میدهد. بگذارید مثال بزنم. مثلا کسی چاق است، اگر این چاقی را به ژنتیک ربط بدهد، احتمالا کمتر به مرحله اقدام برای رفع چاقی میرسد تا کسی که معتقد است چاقیاش بهخاطر برنامههای غذایی نامناسب است.
از طرفی آدمهایی که به جای سرزنش کردن خود، مسئولیتهایشان را گردن میگیرند، بیشتر به مرحله «اقدام برای تغییر» میرسند. یعنی بپذیرد که فلان رفتارش درست نیست و لازم است تغییر کند.
در صفحه فوت و فن این شماره از نوجوانه، درباره راههایی برای چگونگی تغییر درست، مفصل صحبت کردهایم.
کی گفته تغییر کردن خوبه؟
در نگاه عمومی، تغییر کردن خوب و درست و مفید است اما از دیدگاه روانشناسان پیچیدهتر از این حرفهاست که خوب یا بد تلقی شود. حتی بعضی از تغییرها ممکن است از بیرون مثبت به نظر برسد اما اگر آمادگی روانی وجود نداشته باشد، فرسودگی و آشفتگی میآورد. حالا چطور باید متوجه این مرحله بشویم؟ روانشناسانی مثل جیمز هیلمن و کارل یونگ معتقدند که هر تغییری باید از خود واقعی فرد سرچشمه بگیرد، نه از خواستههای تحمیلی جامعه و خانواده. با این فرمول، تغییر میتواند مثمر ثمر و مفید باشد. البته عوامل دیگری هم وجود دارد که در این مقال نمیگنجد.
ارتباط تغییر با آسیب اجتماعی
پس تغییر در زندگی میتواند هم عامل آسیب باشد و هم راهی برای عبور از آن. اگر بدون آمادگی روانی و فرهنگی، ناگهانی یا تحمیلی اتفاق بیفتد، ممکن است فرد دچار سردرگمی، اضطراب، یا رفتارهای پرخطر شود. اما زمانی که تغییر از درون فرد آغاز شود، با آگاهی همراه باشد و محیط اطراف نیز از آن حمایت کند، به فرصتی برای رشد و رهایی از آسیبها تبدیل میشود. تغییر سالم نیاز دارد که فرد خودش را بهتر بشناسد، خانواده تعامل درستی با او داشته باشد و جامعه هم زمینه رشد و یادگیری را فراهم کند. پس تغییر یک بزنگاه یا تصمیم احساسی یا نیست بلکه انتخابی آگاهانه و مهم در مسیر بهتر شدن است.
فیلم پیشنهادی
فیلم «در جستوجوی خوشبختی»، از جمله فیلمهای تأثیرگذاری است که با نگاهی انسانی، به موضوع تلاش، تغییر و عبور از آسیبهای اجتماعی میپردازد. این فیلم که براساس داستان واقعی زندگی «کریس گاردنر» ساخته شده، داستان مردی را روایت میکند که با پسر کوچکش درگیر فقر، بیخانمانی و فشارهای شدید زندگی است اما بهجای تسلیم شدن، تصمیم میگیرد زندگیاش را تغییر دهد؛ از جایی که هیچچیز ندارد، شروع میکند و برای رسیدن به موقعیت بهتر، با تمام توانش میجنگد.کریس در طول فیلم با مشکلاتی مثل از دست دادن شغل، نداشتن خانه، و حتی خوابیدن در سرویسهای بهداشتی روبهرومیشود اماچیزی که این فیلم را خاص میکند،این است که نشان میدهدتغییرواقعی ازدرون شروع میشود؛ از جایی که یک نفر بهجای سرزنش دنیا، تصمیم میگیرد خودش را مسئول بداند و برای بهتر شدن اوضاع تلاش کند.
فیلم بدون اغراق، واقعیت سخت زندگی را نشان میدهد اما در عین حال، تماشای این فیلم میتواند نگاه ما را به «تغییر» و نقش آن در ساختن آینده دگرگون کند.