دو متهم پرونده در جلسه دادگاه تشریح کردند

قتل به سبک «پوست‌شیر»

آدمکش اجاره‌ای و همدستانش که به شیوه سریال «پوست‌شیر»، در یک تصادف صوری به قربانی خود سم تزریق کرده بودند، دیروز در شعبه ۱۳ دادگاه کیفری یک استان تهران محاکمه شدند. متهم اصلی مدعی شد با سرنگ انسولین به مقتول سم افعی پلنگی را تزریق کرده است.
آدمکش اجاره‌ای و همدستانش که به شیوه سریال «پوست‌شیر»، در یک تصادف صوری به قربانی خود سم تزریق کرده بودند، دیروز در شعبه ۱۳ دادگاه کیفری یک استان تهران محاکمه شدند. متهم اصلی مدعی شد با سرنگ انسولین به مقتول سم افعی پلنگی را تزریق کرده است.
کد خبر: ۱۵۰۴۰۰۳
 
به گزارش خبرنگار جام‌جم، تحقیقات جنایی درباره این قتل در اولین روزهای آبان سال ۱۴۰۲ آغاز شد؛ زمانی که مرد موتورسواری در یکی از بیمارستان‌های تهران به طرز مرموزی جان‌باخت. با بررسی دوربین‌های مداربسته مسیر تردد پسر جوان، مشخص شد دو موتورسوار به او نزدیک شده و ترک‌نشین در یک لحظه سرنگ حاوی سم افعی را به کمر او تزریق کرده.در ادامه مشخص شد این دو متهم همراه  دو پسر جوان دیگر از سوی یکی از بستگان مقتول اجیر شده بودند. سه تن از متهمان در عملیات‌های جداگانه دستگیر شدند و متهم چهارم که به ترکیه گریخته بود در جلسه دادگاه خود را معرفی کرد. متهم اصلی که سابقه سروکار داشتن با مارهای سمی را داشت در اعترافات خود گفت: از آنجا که می‌دانستم سم مار پس از ورود به بدن چه اثرات خطرناکی خواهد داشت از آن برای کشتن مرد جوان استفاده کردم.
با تکمیل تحقیقات و صدور کیفرخواست، متهمان دیروز در شعبه ۱۳ دادگاه کیفری یک استان تهران محاکمه شدند. 
ابتدای جلسه قاضی اصغری، نماینده دادستان در تشریح کیفرخواست گفت: در این پرونده امیر، متهم به مباشرت در قتل عمدی محمدرضا از طریق تزریق سم و احمد، میثم و بابک و سعید متهم به معاونت در قتل هستند. 
براساس فیلم صحنه جرم، امیر و بابک با سر و صورت پوشیده در حوالی خیابان شاداب تهران از پشت‌سر به محمدرضا نزدیک شده و شیء نوک‌تیز شبیه سرنگ را به پشت او می‌زنند. امیر پس از دستگیری اعتراف کرد به محمدرضا سم مار تزریق کرده است. برای این کار هم۲۰۰۰ دلار از یکی از بستگان مقتول دریافت کرده است. 
در ادامه اولیای‌دم محمدرضا برای متهم اصلی قصاص و برای دیگر متهمان تقاضای اشد مجازات کردند. مادر مقتول گفت: وقتی وارد بیمارستان شدیم، احمد هم آنجا بود. همان‌جا به او گفتم تو باعث‌وبانی مرگ پسرم هستی. همان روز قاتل را خودم معرفی کردم. پسرم را با گلوله و چاقو نکشتند، بلکه او را با سمی کشتند که به ذهن هیچ‌کسی خطور نمی‌کرد.
آقای قاضی! صدای خنده و بوی لباس پسرم هنوز در خانه است. پسرم بی‌گناه زیر خاک رفت و من به‌عنوان یک مادر داغدار باید حق او را بگیرم.
سپس متهم ردیف اول در جایگاه ایستاد و گفت: من اتهامم را قبول ندارم. من نه بچه‌پولدارم نه بچه پایین هستم. مادرم بیمار بود و میثم مرا با احمد آشنا کرد. مدعی بود یک نفر احمد را اذیت کرده و می‌خواهد او را گوشمالی بدهد. برای این کار ۲۰۰۰ دلار به من داد که آن زمان ۹۲میلیون تومان آدم می کشد! چه کسی برای ۹۲میلیون تومان آدم‌کشی می‌کند. بابک مقابل مغازه مقتول ساز می‌زد و رفت‌وآمد محمدرضا را به من گزارش می داد. از خیابان خلیج، یک مار افعی پلنگی خریدم. می‌دانستم سمش کشنده نیست. روز سه‌شنبه زهر مار را گرفتم و داخل سرنگ انسولین ریختم تا این‌که روز جمعه عصر موفق به تزریق آن به پسر جوان شدم. البته سرنگ کج شده و مقدار کمی از سم که با آب‌نمک رقیق کرده بودم وارد بدنش شد. بعد به شمال رفتم و وقتی برگشتم فهمیدم محمدرضا مرده است. به همدان رفتم و مار را رها کردم تا آسیبی به اکوسیستم نزده باشم!
وکیل متهم هم در دفاع از او گفت: پزشکی‌قانونی در این پرونده سه اظهارنظر کرده است. در گزارش اول به یک‌سری خون‌مردگی، کبودی و دررفتگی مهره گردن اشاره کرده است. حتی در فیلمی محمدرضا از دکه‌ای چاقو می‌گیرد. این احتمال وجود دارد که او بعد از تزریق سم دعوا کرده باشد. بحث دیگر قصور پزشکی است که خواستار بررسی آن هستیم. در پایان باید به استعلام صورت‌گرفته از متخصصان اشاره کنم که گفته‌اند این سم بعد از ۲۴ ساعت بی‌اثر می‌شود درحالی‌که سه روز در سرنگ در وضعیت نامناسب بوده است.
سپس میثم در جایگاه ایستاد و گفت: من پیش احمد کار می‌کردم و او را مثل پدرم دوست داشتم. من قهرمان جهان بودم و در سالنی کار ماساژ می‌کردم که احمد آنجا مرا دید و خواست برایش کار کنم. حتی خانه‌ای در قیطریه به من داد تا در آن زندگی کنم. حتی یک بار با برادرش‌ــ پدر مقتول‌ــ دعوا کرد و خواستم دخالت کنم اما اجازه نداد. با امیر در همدان آشنا شدم و به دفتر ما آمد و بعد از دو روز ارتباطش با احمد خوب شد. آنها قرار بود حمدرضا را گوشمالی دهند. می‌گفتند به صورتش اسپری فلفل می‌زنند و بعد هم چند ضربه چاقو. قرار بر قتل نبود. روز حادثه خواب بودم که احمد مرا بیدار کرد و خواست به کافه‌ای بروم و پاکتی را به امیر بدهم.امیر می‌گفت چیزی به محمدرضا تزریق کردم که دو روز بعد حالش خوب می‌شود. اما روز بعد فهمیدم محمدرضا مرده است. از احمد ترسیدم چون به فامیل خودشان رحم نکرده بود. به همین خاطر به ترکیه فرار کردم. او آنجا دنبالم آمد تا مرا به ایران برگرداند که قبول نکردم. بعد به عراق رفتم و متوجه شدم برای من اعلان قرمز صادر شده است. درنهایت زمینی و قاچاقی به ایران آمدم و خودم را تسلیم کردم.
وکیل متهم هم گفت: بعضی‌ها با موکلم تماس گرفته و گفته بودند بیا سردستگی معاونت را بپذیر و یک‌میلیارد تومان بگیر که قبول نکرده بود. 
پس از دفاعیات این دو متهم ادامه جلسه به امروز دوشنبه موکول شد.
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها