به مناسب بزرگداشت مقام معلم و شهادت استاد مطهری؛روایت‌هایی ازمعلمان فداکار را بازخوانی کرده‌ایم

روایت فداکاری

خدا قوت آقامعلم

دل حسین قربانی، گرم خدا‌قوت‌های اهالی روستاست، بعد از هر بار تمام شدن کلاس سوادآموزی، بعد از هربار توزیع غذای گرم، یا بعد از هر بار که خانه یکی از سالخورده‎‌های روستارانوسازی می‎کند،با هر«خداقوت آقای معلم»اهالی روستا، خستگی از جانش می‎رود و برای خدمت به دانش‌آموزان و اهالی روستا دوباره نیرو می‎گیرد.
دل حسین قربانی، گرم خدا‌قوت‌های اهالی روستاست، بعد از هر بار تمام شدن کلاس سوادآموزی، بعد از هربار توزیع غذای گرم، یا بعد از هر بار که خانه یکی از سالخورده‎‌های روستارانوسازی می‎کند،با هر«خداقوت آقای معلم»اهالی روستا، خستگی از جانش می‎رود و برای خدمت به دانش‌آموزان و اهالی روستا دوباره نیرو می‎گیرد.
کد خبر: ۱۵۰۱۶۴۴
نویسنده لیلا شوقی - گروه جامعه
 
از سه سال قبل که قربانی برای مدیریت مجتمع آموزشی شبانه‎روزی شهید باکری به روستای «قلعه می‎شوند» منتقل شد، زندگی در روستا و مدرسه تغییر کرد. آن زمان مدرسه‎ فقط ۱۶ دانش‌آموز داشت و زمزمه‎های تعطیلی‌اش بلند شده بود اما بعد از آمدن قربانی شرایط تغییر کرد. با کمک او، دانش‌آموزانی که تحصیل را رها کرده بودند، به مدرسه و محیط آموزشی بازگشتند. تغییر اما فقط در مدرسه اتفاق نیفتاد و شرایط در روستا هم عوض شد؛ جاده روستا بهسازی و سیستم آبرسانی به‌روز شد. بسیاری از خانه‎های خراب، مرمت و افراد مبتلا به بیماری که درد امان‌شان را بریده بود، با کمک آقا‌معلم و خیرین درمان شدند؛ حالا بسیاری از اهالی روستا و دانش‎آموزان روستا می‌دانند اگر به مشکلی بربخورند، می‎توانند روی کمک آقا‌معلم حساب کنند.هفت سر عائله بودند، پدر کشاورزی می‎کرد و روزگار هم به‌سختی می‎گذشت؛ پدر و مادر اما بچه‎ها را تشویق می‎کردند به درس خواندن، همین رویکرد هم نتیجه داد، حسین قربانی در این‌باره می‌گوید: «همه‎مان رفتیم دانشگاه و درس‌مان را ادامه دادیم.» شاید به‌خاطر همین توجه و تشویق پدر و مادر بود که قربانی تصمیم گرفت معلم شود، درس بخواند و دانش‎آموزان را هم تشویق کند به درس خواندن؛ هرچند دیر اما ۱۰ سال قبل در ۲۹ سالگی، آنچه که دوست داشت اتفاق افتاد، معلم شد و در شهرستان محل تولدش، شهرستان پلدختر استان لرستان، در یکی از مدارس مشغول به کار شد؛ راه و رسم قربانی اما فرق داشت با معلم‌های دیگر، زنگ مدرسه که به صدا درمی‎آمد و زمان آموزش که تمام می‌شد، ماموریت اصلی او تازه شروع می‎شد، حسین به مناطق محروم شهرستان می‌رفت و به دانش‌آموزان محروم از تحصیل، آموزش می‌داد. والدین بیمار را شناسایی می‎کرد و تا جایی که می‎توانست برای مداوا به آنها کمک می‌کرد. در این راه البته تنها نبود، همسرش هم پا به پای او، همراه و هم‌داستان بود. 

مدرسه پرچالش
 قربانی تعریف می‎کند که در نزدیکی پلدختر، روستایی قرار دارد به نام روستای «قلعه می‎شوند». او می‎دانست روستا، خیلی فاصله ندارد با شهرستان پلدختر، حدود ۴۰ کیلومتر فاصله روستا تا شهرستان است و روستا در میانه کوه، در دشتی سرسبز قرار دارد، در جایی که رودخانه کشکان، خروشان از کنار آن عبور می‏کند. همین سرسبزی و وجود رودخانه، باعث شده بود تا قلعه می‎شوند، تبدیل به مقصدی برای کوچ و اتراق عشایر شهرستان شود. به خاطر جمعیت بالای عشایر همین منطقه هم، مدرسه شبانه‎روزی ساخته شده بود به نام مجتمع شبانه‎روزی شهید باکری تا دانش‎آموزان راحت‎تر بتوانند درس بخوانند. قربانی می‎گوید: «اما چند وقتی بود که مدیریت مدرسه با مشکل روبه‎رو شده و وزارت آموزش‌‌وپرورش عشایری استان هم به دنبال انتخاب مدیری برای این مجتمع آموزشی بود.» حسین می‎گوید که مدرسه در حال تعطیل شدن بود، در یک سال آموزشی فقط چند مدیر آمده و رفته بودند و مجتمع بزرگ هم فقط۱۶دانش‌آموز داشت. قربانی بعدازشنیدن شرایط، مسئولیت مدیریت مجتمع را به‌صورت موقت قبول کرد. آن روزی که قربانی پایش را به مجتمع آموزشی روستا گذاشت، به‌خوبی به یاد دارد، بسیاری از شیشه‌های کلاس‌های درس شکسته بود،غذای خوابگاه پسران در شرایط بدی قرارداشت،مدرسه آب لوله‎کشی معیوبی داشت، سیستم سرما و گرمایش خراب بود، بسیاری از دانش‎آموزان دختر به‌خاطر دوری مسیر و نبود امکانات رفت‎وآمد ترک‌تحصیل کرده بودند وحتی جاده منتهی به مدرسه هم خاکی بود.اولین اقدام معلم تازه به روستا آمده،برگرداندن دانش‎آموزان دختر به مدرسه بود، او می‎گوید: «خودم، خواهران و برادرانم به‌سختی درس خواندیم، دوست نداشتم که دانش‌آموزان دیگری هم مانند ما با مشقت درس بخوانند.» به‌خاطر همین هم سرویس دانش‎آموزان دختر را راه انداخت. دانش‎آموزان اما باید در محیطی امن و مناسب تحصیل می‎کردند، درست‌کردن مشکلات زیرساختی و عمرانی مدرسه قدم‎های بعدی مدیریت مجتمع آموزشی بود تا بعد از چند ماه، جمعیت مجتمع آموزشی از ۱۶ نفر دانش‎آموز متوسطه اول و دوم به ۶۷ نفر برسد.

کمک همه‌‎جانبه
اصلا این راه و روش قربانی است؛ این‌که برای پیشبرد اهدافش ودستگیری ازدیگران، از کمک همه ارگان‎ها و خیرین استفاده کند. بعد از مدیر شدن در مجتمع آموزشی، او با کمک همکاران معلمش، سازمان بهزیستی، کمیته امداد امام خمینی‌(ره)، خیرین، نمایندگان مجلس و هر ارگان و سازمانی که بتواند شرایط مجتمع و روستا را بهتر کند، همکاری کرد. حالا با کمک خیرین و نهادها، مدرسه، سالن ورزشی دارد و دانش‎آموزان می‎توانند والیبال، بسکتبال، تنیس روی میز و بدمینتون بازی کنند و هرکدام از دانش‌آموزان دختر که بعد از فارغ‎التحصیلی از مدرسه و دیپلم گرفتن، ازدواج کنند، قربانی به آنها در تهیه جهیزیه کمک می‌کند؛ به جز این، همه دانش‌آموزان مجتمع، در کنار دانش‎آموزان استان، با شروع سال تحصیلی، بسته آموزشی دریافت می‎کنند. حسین اما یک‌ چیز را خوب می‎داند، اگر مشکلی برای خانواده‎های دانش‌آموزان وجود داشته باشد، حتما در تحصیل بچه‎هایش، تأثیر منفی می‌گذارد و افت تحصیلی و دوری از درس خواندن، خط قرمز این معلم است؛ به خاطر همین هم، او در کنار توجه و مراقبت از دانش‌آموزانش، مانند پدری فداکار، مراقب خانواده‌های آنها هم است. او می‎گوید: «اگر اعضای خانواده دانش‌آموزان بیمار باشند، سقف خانه‎شان ریخته باشد وبه مشکل مالی برخورده باشند، باید جهیزیه تهیه کنند و حتی خودروی‌شان خراب باشد و پولی برای تعمیر نداشته باشند،می‎دانند باید به من مراجعه کنند.» قربانی به کمک خیرین به آنها کمک می‎کند تا دانش‌آموزانش، ذهنی مشوش از مشکلات حاشیه‎ای نداشته باشند و فقط درس بخوانند. حسین می‎گوید که در کنار مدیریت مجتمع آموزشی، مشکلات خانواده‎ها را هم بررسی و نیازسنجی می‎کند و با همین روش در سه سال گذشته که به روستا آمده و مدیر مدرسه شده است، ۱۰عمل جراحی ودرمانی انجام شده وهرماه حدود۱۰هزار بسته غذای گرم به خانواده‌ها و نیازمندان دیگر روستا ‌توزیع می‎شود. البته اهالی روستا هم از کمک‎های خیرین بهره‎مند می‎شوند، در این سه سال، جاده روستا، بهسازی شده‌،سیستم آبرسانی بهبود پیدا کرده وحتی خانه تعدادی از اهالی روستا بازسازی شده است.قربانی حتی برای آموزش به اهالی روستا هم زمان می‎گذارد.او برای اهالی روستا هم کلاس‎های سوادآموزی و هم کمک‌های اولیه برگزار می‎کند.

معلمی در زادگاه
در سه سالی که قربانی بر کرسی مدیریت مدرسه نشسته‌، چند نفر از دانش‎آموزان مجتمع، وارد دانشگاه شده‌اند و در رشته‌‎های مهندسی مکانیک، پرستاری و پزشکی درس خوانده‎اند. این معلم می‎گوید که امسال هم چند نفر از شاگردانش، شانس قبولی در رشته‎های خوب را در دانشگاه‌های معتبر دارند.یکی از دانش‌‎آموزان قبلی‌اش حالا امامعلمی است که امسال بعد از فارغ‎التحصیلی دوباره به مدرسه بازگشته.علی احمدوند، سه سال قبل، دانش‌آموز مدرسه بوده و بعد از فارغ‎التحصیلی با کمک حسین، به مجتمع بازگشته است تا معلمی کند. اومی‌گوید:«بعد از فارغ‌‎التحصیلی از مدرسه تربیت معلم دوست داشتم به روستا برگردم و به دانش‎آموزان روستا درس بدهم.» علی تعریف می‌کند که قربانی تلاش کرده تا او معلم مجتمع شود. برگشت به روستا و معلمی در زادگاه برای علی خوشایند بوده. او می‎توانسته هم از خانواده‎اش مراقبت کند و هم این‌که در روستا بماند. این معلم تازه‎نفس، تعریف می‎کند که حالا بسیاری از دانش‌آموزان با دیدن او تشویق شده‌اند تا بیشتر درس بخوانند. علی هم به آنها کمک می‌کند؛ زمانی که فاصله سنی کمی با دانش‌آموزانش دارد و هم معلم و هم دوست آنهاست.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
۲۵ سال با «جام‌جم»

گفت‌وگو با دکتر مراد عنادی، مدیرعامل موسسه«جام‌جم» در آستانه بیست و ششمین سالگرد انتشار این روزنامه

۲۵ سال با «جام‌جم»

نیازمندی ها