وحتی لندن درانگلیس و تورنتو و ونکوور درکاناداوسیدنی دراسترالیا و...واتحادیهها و کانونهای سینمایی اعم ازتهیه کنندگان و کارگردانان و نویسندگان و بازیگران و...و مراسم مختلف اهدای جوایز سینمایی مانند بفتا وگلدنگلوب و اسکار وجوایز دیگری مثل گاتهام و مستقلها و انتخاب منتقدان و... ازمیان حدود ۹۰۰ ــ۸۰۰ فیلم تولیدی در آمریکا و هزاران فیلم از کشورهای دیگر در طول سال، تنها ۱۵ تا ۲۰ و نهایتا ۲۵ فیلم را مورد ارزیابی قرار داده و در رشتههای مختلف سینمایی برگزیدگان خود را اعلام کرده یا لیستبندی کرده و ابتدا اسامی نامزدهای بهترینهای مورد نظرشان را منتشر کرده و بعد برندگان را در مراسمی یا اخباری جداگانه تقدیر و تجلیل میکنند.این فاصله زمانی را که پیدرپی، فیلمها، هنرمندان و دستاندرکاران سینمای یک سال و برگزیدگان هر رشته جایزه گرفته یا اعلام میشوند، به اصطلاح «فصل جوایز» Awards Season نام گذاردهاند و برخی آن را «راهی به اسکار» یا «حلقههای پیرامونی اسکار» نامیدهاند، چون آخرین برنامه یا مراسم اهدای جوایز این فصل که در اوایل مارس برگزار میشود، همان مراسم اسکار است. اینکه چگونه و چرا تمامی آن انجمنهای نقد فیلم،کانونها و اتحادیههای هنری و مراسم اهدای جوایز سینمایی از میان همه آن صدها فیلم، تنها ۲۰ ــ ۱۵ فیلم رامدنظر قرار داده و نامزدها و برگزیدگان خود را ازمیان آنها اعلام میکند، خود از رازهای سینمای امروز است که تحلیل وپرداختن به آن رابه فرصتی دیگر موکول میکنم.
چرا فقط ۱۵ تا ۲۰ فیلم؟
اما انتخاب آن ۲۰ ــ ۱۵ فیلم که در رشتههای بهترین فیلم و کارگردانی وفیلمنامه و تدوین وفیلمبرداری و موسیقی و آواز و بازیگری و صدا و گریم و صحنهآرایی و جلوههای ویژه و... نامزدها و برگزیدگانی از میان آنها بیرون کشیده میشود، همینطور خلقالساعه و باری به هر جهت وحتی به دلیل قوتهای هنری وساختاری وسینمایی نبوده ونیست.چه بساکه بسیاری ازهنریترین و سینماییترین آثار (به نظر اغلب کارشناسان و منتقدان) از همه لیستها و نامزدیها و برگزیدگان این فصل دور مانده و فیلمهای بسیار ضعیفتر، سطحیتر و سخیفتر، گاها جوایز بسیاری را از آن خود میکنند. اما اینکه چه ویژگیهایی باعث میشود تا ۲۰ ــ ۱۵ فیلم بهطور مشترک در میان همه آن نهادهای سینمایی که نام برده شد، مطرح شوند، عبارتند از:
۱- یکسری قواعد مربوط به آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا که در ماه می سال ۱۹۲۷ و در اولین بیانیه آکادمی، در منزل لویی بی مهیر اعلام شد و اساس آن، ترویج فرهنگ و ایدئولوژی آمریکایی (با ویژگیهای اومانیستی و سکولاریستی و لیبرالیستی و بهطور خلاصه صلیبی/ صهیونی) قرار گرفت.
۲- قوانین جدیدی که در سال ۲۰۲۰ در جهت حمایت از اقلیتهای جنسی و جنسیتی (ترنسها و همجنسگرایان و تراجنسیتیها و...) اعلام شد.
۳- علاوه بر اینها، یک تم یا درونمایه مشترک که هر سال بنا بر چالشهای روز یا آینده غرب صلیبی/صهیونی، در آن فیلمها مورد توجه قرار میگیرد
تم یا درونمایه برچه اساس تعیین میشود؟
اینکه چه سازوکاری باعث گنجانده شدن آن تم درون فیلمهای فوق میشود، به مدیریت مشترک استودیوهای سینمایی و رسانهها و مراکز استراتژیک و اندیشکدههای سیاستگذار و بانکها و مراکز اقتصادی والاستریت و همچنین کمپانیهای اسلحهسازی و... ارتباط مییابد.این تمها در واقع درون فیلمها جای گرفته و با داستان و تصویر و ماجراهای جذاب، در اذهان عمومی تصویرسازی کرده و به قول روانشناسان Image بهوجود میآورند تا برای وقایعی که براساس همان تم اتفاق افتاده یا میافتد، آمادگی ذهنی بهوجود آورند. مثلا از حدود ۲۰ سال پیش از واقعه ۱۱سپتامبر۲۰۰۱ وحمله به برجهای دوقلوی نیویورکی، بارهاوبارها این برجها در فیلمهای مختلف مورد حمله و هجوم فرازمینیها و تروریستها و بلایای آسمانی و... قرارگرفت وبهطور مشخص در دو فیلم «بوسه خداحافظی شب بخیر» (رنی هارلین-۱۹۹۳)و«مردی که آینده را میدید» (ژن پی یر ژونه- ۱۹۸۱) این مسلمانان بودند که این برجها را منهدم میکردند! در دهها فیلم و سریال و حتی انیمیشن، نماد۱۱.۹بارهاوبارها تکرارشد تا اینکه وقتی در ۱۱سپتامبر ۲۰۰۱ واقعا این برجها، هدف قرار گرفتند، انگار اذهان مردم برای آن صحنه و یافتن مقصران آمادگی کامل داشت، چون تخریب این برجها را به کرات در فیلمها دیده و ملکه ذهنش شده بود. در سالهای گذشته، مانند این تم یا درونمایه در فیلمها و آثار برگزیده به وضوح رویت شد؛ مثلا سال گذشته برگزیدهشدن عجیب و غریب یکی از ضعیفترین فیلمهای سال یعنی «اوپنهایمر» (کریستوفر نولان) به همراه آثاری همچون «آناتومی یک سقوط» (جاستین تریه)، «قاتلین ماه گل» (مارتین اسکورسیزی)، «بیچارگان» (یورگوس لانتیموس)، «جاماندگان» (الکساندر پین)، «زندگیهای گذشته» (سلین سانگ) و «منطقه مورد علاقه» (جاناتان گلیزر) و... همگی با تم مشترک «جنایت موجه» در اشکال مختلف ریز و درشت و کوچک و بزرگ در فصل جوایز، مصداقی از همین روش تماتیک بود؛ تمی که اساس چالش یک سال غرب در مواجهه با مسأله غزه و فلسطین را دربر میگرفت و جنایات اسرائیل در نسلکشی فلسطینیان و قتلعامهای فجیع در سرزمینهای اشغالی را با ارجاع به داستانها و ماجراهای واقعی و غیرواقعی، موجه جلوه میداد. سالهای قبل از آن نیز براساس همان چالش روز که توضیح داده شد، فیلمهای برگزیده در واقع بنا بر یک تم مشترک منطبق با آن چالش، دستهبندی شدند؛ مثلا در سال ۲۰۱۹ و اعتصاب طولانی جلیقهزردها در فرانسه و اغتشاشات لبنان و عراق و ایران، تم «جوکریسم» و فیلمهای مربوطه در آن فصل جوایز برجسته شدند یا در سال ۲۰۱۳ و فراگیری جنبش والاستریت، به همین منوال تم دفاع بیقید و شرط از سرمایهسالاری و امپریالیسم در آثار برگزیده مانند «آرگو» و «۳۰ دقیقه بعد از نیمه شب» و «لینکلن» و «زندگی پی» و «جانگوی آزاد شده» و... بهوضوح رویت شد.
تم دگردیسی هیولاها
امسال نیز بنا بر چالشهای روز غرب، این تم به شکل بسیار سرراستتر و صریحتر در فیلمهای مورد نظر فصل جوایز قرار گرفت. انگار اصلا این فیلمها، تصاویری نمادین و خیلی نزدیک به وقایع عجیب و غریبی بودند که در این یک سال اتفاق افتاد! این تم از جشنواره فیلم کن و فیلمهایی مانند امیلیا پرز (ژاک اودیار)، آنورا (شان بیکر) و ماده (کورالی فارژه) و...آغاز شد و در جشنواره فیلم ونیز با فیلمهایی همچون بروتالیست (برادی کوربت)، جوکر ۲ (تاد فیلیپس)، ماریا (پابلو لارین) و ...ادامهیافت و سپس آثار دیگری مثل مجمع کاردینالها (ادوارد برگر)، شرور (جان ام چو)، ربات وحشی (کریس ساندرس)، گلادیاتور۲(ریدلی اسکات)، سگ شب (ماریل هلر) و...تم فوق راارائه نمودند.دراغلب آثار یادشده باهیولاهایی روبهروییم که یاطی یک دگردیسی عجیبوغریب، به افراد و پدیدههایی کاملا متضاد همراه روحیه انسانی وحقطلب و مهربان تبدیل شده یا برعکس افرادی معمولی برای بهدستآوردن حقوق پایمالشده خود، در مقابل هیولاهای حقیقی به هیولاهایی بدل گشته یا لااقل اینگونه جلوه داده میشوند! در «امیلیا پرز» رئیس جنایتکار کارتلهای عظیم موادمخدر درمکزیک به زنی خوشقلب ومهربان وخیر تبدیل میشود ودر«مجمع کاردینالها» این کلیسای سختگیر و متصلب واتیکان است که از پاپهایی خلافکار و رشوهخوار و طماع و با رسواییهای جنسی به انتخاب یک پاپ دوجنسی و ترنس میرسد! در «آنورا»، یک فاحشه کلوبهای استریپ و یک گنگستر خشک و بیروح روس به عاشقانی دلخسته تبدیل میشوند، در «جوکر ۲»، آرتور فلک شرور و آنارشیست و اغتشاشگر مخرب به آدمی عاشق بدل شد که میخواست یک زندگی آرام و بیدردسری داشته باشد و حتی خرابکاریهای هوادارانش را دیگر برنمیتابید! همچنین در«گلادیاتور ۲»، ناگهان از یک بربر سرزمینهای شمالآفریقا که به میمونخوار معروف شده بود، وارث امپراتوری روم بیرون آمد که همه را برای تحقق رویای روم، دعوت به صلح و دوستی میکرد! در «ربات وحشی» هم یک ربات فلزی سرد و خشک و برنامهریزیشده ناگهان به مادری پراحساس و فداکار تبدیل گشت!
آنها واقعا هیولا نبودند؟!
اما در روند برعکس میتوان به فیلم «ماده» اشاره کرد که در آن یک سلبریتی پابهسن و کنارگذاردهشده، برای اثبات اینکه تواناییهای هنریاش همچنان وجود دارد، بهتدریج به هیولایی مشمئزکننده دگردیسی یافت! همین اتفاق در فیلم «شرور» افتاد و یک فرد کمی متفاوت که برعکس اکثریت افراد جامعهاش، باهوش و طالب علم و حقگرا بود برای مقابله با شرورهای اصلی جامعهاش که مردم را فریب داده و برای منافع خود، دیگران را قربانی میکردند، خود به یک شرور و هیولا بدل گردید! در فیلم «سگ شب» هم مادری محکوم به کنارگذاردن تواناییهای هنریاش و ماندن در خانه و اکتفا نمودن به پرستاری بچهاش، بهتدریج به یک سگ بدل شد! اما یکی از بارزترین مصادیق شرارت و هیولایی در یک سال اخیر، رژیم صهیونیستی بود که با ریختن بیش از ۸۵هزار تن بمب بر سر مردم غزه، نسلکشی و قتلعام بیش از ۴۵هزار نفر، ازجمله حدود ۱۷هزار کودک، زنان، مردان و افراد مسن را رقم زد. این رژیم همچنین به نابودی خانهها، مدارس و بیمارستانها پرداخته و به مراکز امدادی و غذایی و پناهگاههای آوارگان حمله کرد. علاوهبراین، اسرای جنگی را زنده به گور کرده و غزه را در محاصره غذایی قرار داد. نخستوزیر و وزیر دفاع این رژیم نیز از سوی دیوان بینالمللی کیفری به عنوان جنایتکار جنگی شناخته شده و حکم دستگیری آنها صادر گردید. اما همواره از سوی رسانههای زنجیرهای وابسته به کانونهای صهیونی سعی شد که این شرور حقیقی، مظلوم و انساندوست و طرفدار حقوقبشر نمایانده شود. آنچه در فیلم «شرور» نشان داده میشود و جادوگر بهاصطلاح شرور غرب که در فیلم «جادوگر آز» نیز او را به خاطر داریم، درواقع فردی است که در این فیلم، مقابل شرارت و خباثت خود جادوگر آز و سوءاستفادهای که میخواهند از تواناییهای او بنمایند و سکوت جادوگر ظاهرا مهربان شرق و توطئه و بدکاری معلم مهربان مدرسه ایستاده و مبارزه میکند. سلبریتی هیولاشده فیلم «ماده» هم تقصیری متوجهش نیست بهجز آنکه مشمول حذفی ناعادلانه و غیرمنصفانه قرار گرفته، حقوقش پایمال شده یا به حقوقش تجاوز شده و حالا میخواهد از حق خود دفاع نماید، آنچنان که اسرائیل نیز همین ادعا را داشته و دارد که گویا سالهای سال است به حقوق و موجودیتش، تعدی شده! و در پی حذف او هستند! و از همین روی ناگزیر است در کسوت یک هیولا با دشمنانش (که توسط او هیولاهای حقیقی جلوه داده میشوند) مقابله نماید. مادر فیلم «سگ شب» هم برای دفاع از حقوق پایمالشده خود که حذف از فعالیتهای اجتماعی و محرومیت از تواناییهای هنریاش بوده، کمکم هیولاوار خود را در شکل یک سگ میبیند که میخواهد از آن حقوق ازدسترفته، دفاع کرده و آنها را برگرداند.
هیولاهایی که به فرشته تبدیل شدند!
اما بخش دوم تم دگردیسی هیولاها، موضوع هیولاهایی بود که به انسانهای مهربان و خیرخواه و خوشقلب بدل شدند مانند فیلم امیلیا پرز، ربات وحشی، آنورا و گلادیاتور ۲ یا پدیدههای هیولایی که دگردیسی عجیبوغریبی به اقلیتهای جنسی وجنسیتی یافتندمثل فیلم مجمع کاردینالها. این همان روندی بود که هیولایی همچون ابومحمد جولانی طی کرد و از یک تروریست وحشی و خشن و هراسناک به احمد الشرع خوشتیپ با ریش آنکادره و کت و شلوار و کراوات تغییر هیبت داد که دموکرات طرفدار دیپلماسی و حقوقبشر و انتخابات آزاد است! دقیقا فیلم امیلیا پرز و دگردیسی مانتیاس دلمونته بدهیبت و قسیالقلب به زن پولدار و شیکپوش و خوشقلب و خیر را میتوان نسخه سینمایی روندی دانست که ابومحمد جولانی تا رسیدن به احمد الشرع طی کرد. فیلمی که از حدود یک سال پیش از سر برآوردن جولانی، پیشتولیدش آغاز شد و بهتدریج فیلمبرداری آن کلید خود تا اینکه در اواسط ماه می ۲۰۲۴ (اواخر اردیبهشت ۱۴۰۳) یعنی ۷ ــ ۶ ماه قبل از تغییر و تحولات جولانی به احمد الشرع، در جشنواره فیلم کن به نمایش درآمد و جایزه ویژه هیات داوران را هم دریافت نمود! حالا میتوان متوجه شد چرا چنین فیلمهایی با تم یادشده همه لیستها و نامزدیها و تقدیرها و انتخابها و برگزیدههای فصل جوایز را درسطح دهها انجمن منتقدان ودهها کانون و اتحادیههای هنری ومراسم متعدد اهدای جوایز سینمایی، تسخیر کرده و همه اعضای آن انجمنها و اتحادیهها و کانونها و داوران مراسم سینمایی، مانند ربات و در یک روند دیکتاتورمآبانه، صرفنظر از قوت و قدرت هنری این آثار، آرای خود را به صندوق آنها ریختند که حتی اغلب از رقبای دیگر خود ضعیفتر بودند، رقبایی که هیچگاه پایشان هم به آن لیستها و مراسم و انتخاب نامزدها و برگزیدهها نرسید!