دراین میان،حضورخدمتیاران واهالی فرهنگ به این ضیافت رنگولعاب دیگری میبخشد تابرق شادی، چشمان کودکان و نوجوانان این خطه را روشن کند.بُنبید مقصد اینبار اردوی جهادگران استان بوشهر است. روستایی دورافتاده در انتهای شهرستان دشتی و در بخش شُنبه و طسوج. مرکز آمار ایران جمعیت این روستا را۱۹۰نفر ثبت کرده است، اما حالا حداکثر۱۵۰ نفر ساکن دارد که آنها در قالب چند خانواده، در کنار هم روزگار سپری میکنند.
بُنبید روستایی است که دربین محلیها به روستای بیراه دردل کوه شهرت دارد. روستایی که در منطقهای کوهستانی و صعبالعبور واقع شده و نهایتا با یک جاده ۳۰کیلومتری خاکی از بنبست خارج میشود. شوق دیدار با فرزندان باصفا و مظلوم این روستا برای کاروان جهادی چنان جذابیتی فراهم کرده بود که برای رسیدن به آن یک چشم به ساعت داشتند و یک چشم به جاده. تا اینکه لحظه بهیادماندنی فرارسید و در میان استقبال دستان کوچک و پرمهر آیندهسازان این دیار به این روستای ۱۵۰ نفری پا گذاشتند تا قاب ماندگاری از جنس فرهنگ و هنر را رقم بزنند.
روایت فقر و محرومیت
مدرسه برکت امامخمینی(ره) روستا قرارگاه کاروان خدمت جهادگران بود. چون که بچههای این روستای محروم دیگر جایی برای میزبانی ازمهمانان خود نداشتند.نه خانهبهداشتی، نه مرکزفرهنگی ونه مکان دیگری. اهالی روستا دستشان خالی است اما دل بزرگ و پر از مهرشان را پیشکش مهمانان تازهوارد کردند.بدونشک باید گفت که راهاندازی کتابخانه جهادی کوچک روستای بُنبید، از اتفاقات جذاب روزهای گذشته بود؛ رویدادی که سهمی ویژه درزندهکردن ذوق،شوق وامید دردل۲۵ بچه قدونیمقد این روستا دارد. ریحانه، دختربچه روستایی سادهای است که دست در دست مادر پا به نمازخانه مدرسه روستا میگذارد. بیخیال جمع خدمتیاران و دستاندرکاران اردوی جهادی، تا چشمش به کتابخانه چهارطبقه میافتد که گوشه نمازخانه کنار دو میز و صندلی قرمزرنگ جاخوش کرده بیقراررفتن به پای قفسه کتابها میشود و در لحظهای ازغفلت مادراستفاده کرده وهمانطور که به کتابها نزدیک میشود، چشمهایش از شادی برق میزند.دستش به طبقه بالا نمیرسد،ناچار مینشیند وخم میشود، ازطبقه پایین کتابی را برمیدارد وبا ورقزدن آنچنان غرق تماشامیشود که دیگر حتی صدای مادرش را هم نمیشنود که پیدرپی صدایش میزند: «ریحانه ... ریحانه».
حلقه شادی دور میز کتاب
فرنگیس غلامی، کتابدار کتابخانه شُنبه برای این سفر داوطلب خدمت شده است تا سهمی در ایجاد شادی برای بچههای بُنبید داشته باشد. او با آمادهکردن میزی پوشیده از پارچههای رنگارنگ و پر از کاغذ، مدادرنگی و ماژیک، بچهها را به سمت خود میکشد و با ماژیکهای رنگی، شکلهای گوناگون روی صورت آنها نقاشی میکند. صورت محمدحسین را به شکل خرگوش درمیآورد، پریناز به شکل سنجاقک و فاطمه به شکل گل میشود. این صورتکها با خنده بچههای همسنوسالشان خیلی بانمک و زیبا شدهاند.حالا دیگر بچهها از سر و کول هم بالا میروند تا خانم کتابدار برای آنها هم صورتک درست کند؛ اما دیگر وقت قصهگویی است. اینبار خانم غلامی که بچهها او را خاله صدا میزنند برایشان قصههایی جذاب میخواند. از شنگول و منگول میگوید و بچهها غرق گوشدادن میشوند. قصههایی که از جنس قصههای مادربزرگشان است.در اینجا نازنینزهرا بازیگوشیاش گلکرده و از قصهگو اجازه میگیرد تا شعرخوانی کند. با اشاره خاله شروع میکند: «یه توپ دارم قلقلیه ...سرخ و سفید و آبیه ...» اما صدای ظریفش در همهمه بچهها گم میشود.اینبار کاردستی و ساخت عروسک برنامه دیگری است که برای بچهها تدارک دیده شده است. هرکدام از بچهها با موادی که برایشان آماده شده چیزی درست میکنند؛ یکی قایق درستکرده، یکی ماشین و دیگری هواپیما. اما ریحانه با کمک خاله قصهگو، عروسکی به زیبایی قرص صورتش خلق کرده است تا در پایان برنامهها از مدیرکل کتابخانهها جایزه بگیرد.
بُنبید؛ چشمانتظار جهادگران
آنطور که خانم غلامی میگوید، برای دومینبار است که در اردوهای فرهنگی مشارکت دارد. خودش میگوید: «برنامه قبلی حدود دوهفته پیش بود که به روستای بنیاد، در بخش کاکی رفتیم. آنجا خیلی به بچههای محروم و بیبضاعت روستا خوشگذشت. بنابراین تصمیم گرفتم برای برنامههای آینده اردو هرطور شده حضور داشته باشم و امروز بسیار راضی و مسرورم که به اینجا آمدهام تا من هم در شادی بچههای بُنبید سهمی داشته باشم. بهترین دوران کاری من در کنار این بچهها میگذرد. این روستا خیلی محروم و بدون امکانات است. روستایی که اصلا راه دسترسی درست و حسابی ندارد و برای رسیدن به آن باید از خودروهای شاسیبلند یا آفرود استفاده کرد و خودروهای دیگر امکان تردد در جاده آن را ندارند.»او ادامه میدهد: «وقتی تصاویر این برنامه در شبکههای اجتماعی منتشر شد، یکی از گروههای جهادی با من تماس گرفت و درباره مشکلاتشان سؤال کرد. وقتی متوجه شدند که دیوار مدرسه نیاز به بازسازی دارد، قول دادند که در چند روز آینده مصالح لازم را فراهمکرده و آن را مرمت کنند. از اینکه برپایی اردوی جهادی چنین تأثیراتی دارد خوشحالم و این موضوع انگیزههای ما را برای ادامه این روند بیشتر میکند.»
شبکههای ماهوارهای؛ تهدید جدی
این کتابدار جهادی میگوید: «بهدلیل دورافتادگی روستا، امواج شبکههای صداوسیما به آنجا نمیرسد و این موضوع چالش اساسی برای روستانشینان ایجاد کرده است. بنابراین، آنها ناچارند از تجهیزات دریافت ماهواره برای تماشای برنامهها استفاده کنند.» این موضوع بهشدت تهدیدکننده امنیت روانی بچههای آنجاست، زیرا برنامههای غیرمتعارف شبکههای خارجی بهراحتی در دسترس آنها قرار دارد. ما که پس از پایان اردو در حال بررسی مشکلات اهالی و روستاگردی بودیم، بهوضوح تأثیر این برنامهها را بر پوشش و رفتار نوجوانان و کودکان مشاهده کردیم. »