آغاز با یک صفحه اینستاگرام
«حاج فلسطین» کتاب اول من بود. هشت کتاب از من چاپ شده و سه اثر در نوبت چاپ است. سبک این کتاب روایت است، چون زندگی حاجعماد امنیتی است و بهطور مثال از پنج سالش هیچ چیزی نبود یا از دو ماه هیچ چیزی نداشتم و نمیشد جور دیگری نوشت وگرنه من این سبک نوشتن را دوست ندارم و به نظرم نویسنده کمترین هنر را به خرج داده است، ولی نمیشد کاری کرد.
شروع این کار با تصمیم به نگارش کتاب نبود و یک صفحه اینستاگرام بود. روی علاقه شخصی این کار را دنبال میکردم. انگلیسی بلد بودم و وقتی بهار عربی اتفاق افتاد این سؤال به نظرم آمد که چرا این اتفاقات منحرف شد و به آن هدفی که باید نرسید؟ به نظرم یکی از اصلیترین دلایل فقدان وجود رهبری بود، رهبری نداشتند تا مردم را یکپارچه کند و با اولین اتفاقی که میافتاد شعبه شعبه میشدند.
آن زمان بر من روشن شد که باید با مردم منطقه، که اکثرشان عربزبان هستند، صحبت کنیم و تجربه خود را به اشتراک بگذاریم. اگر موفق شویم، این به خاطر بحث رهبری و فردی است که در رأس این مجموعه قرار دارد. همچنین به این فکر کردم که اگر سخنان ما از زبان یک ایرانی باشد، ممکن است جذابیت کمتری داشته باشد؛ به نظرم بهتر است فردی عربزبان باشد تا به زبان خودشان با آنها صحبت کند.
اعراب، عماد مغنیه را دوست داشتند
بین شخصیتهای عرب به عماد مغنیه رسیدم؛ شخصیتی که اعراب به خاطر جنگ ۳۳ روزه او را دوست داشتند. جنگ ۳۳ روزه اولین شکست اسرائیل بود و این آدم فارغ از شیعه یا سنیبودن مردم کشورهای عرب منطقه، برایشان یک اسطوره و شخصیتی قابلقبول بود.
عماد مغنیه ولایتپذیر بود و زندگیاش براساس ولایت بود. یک لبنانی علاقهمند به کشورش است، ولی دغدغه فلسطین را دارد و از سویی ایران را پرچمدار این حرکت میداند. او بهخوبی این تفکر منطقهای را منتقل میکند که لازم نیست انسان بهدلیل داشتن چنین تفکری به کشورش پشت کند. میشود نهایت علاقه را به کشور داشت، ولی به اهداف بزرگتر هم فکر کرد.
در اینستاگرام هر پستی که میگذاشتم به اسم حاجعماد و به زبان فارسی، انگلیسی و عربی بود. هنوز تحریمهای اینستاگرام شروع نشده بود و صفحه به یکباره دیده شد. من مخاطبانی از آمریکا داشتم که برای من پیام میدادند و میگفتند؛ این چیزی که تو تعریف میکنی عمادی نیست که ما شنیدهایم و چقدر جالب است.
اطلاعات من از منابعی بود که در اینترنت به آنها دسترسی و پژوهشی داشتم و موثقترینها را جمعآوری میکردم. صفحه در مدت کمی به ۲۰۰۰ فالوئر رسید. آن رقم دنبالکننده در آن زمان برای صفحه عماد مغنیه بسیار زیاد بود. دختر ایشان فاطمه خانم به من پیام داد و پرسید چه کسی پشت این صفحه است و چه خوب کار میکنید. خودم را معرفی کردم و به این رسیدم که پیشنهاد من نوشتن یک کتاب است. نزدیک به دهمین سالگرد حاجعماد بود و گفتم ما در ایران هنوز کتابی درباره ایشان نداریم. کتاب «یادگاران» بود که به اندازه دو خط در هر صفحه نوشته بود.
جهاد پسر حاج عماد کیست؟
پسر حاج عماد هم شهید شده بود و عطش ویژهای در ایران وجود داشت تا بدانند «جهاد» پسر حاجعماد کیست؟ این آدم شناخته شده نبود و من پیشنهاد کار کتاب را مطرح کردم. میدانستم در لبنان راجع به این کار دشواریهایی وجود دارد. پیشنهاد دادند که من بروم و شروع کنم. با هزینه خودم به لبنان رفتم. از قبل هتل گرفته بودم. برای مصاحبه به منزل حاجعماد رفتم و مهمانشان بودم، ولی کار به این صورت پیش نرفت. خانواده عملا حمایتی نداشتند. یکی از مسائل این بود که خانواده میخواست اولین کتاب در مؤسسه قاف منتشر شود. مدیر مسئول مؤسسه قاف خانم فاطمه مغنیه است؛ مثل مکتب حاج قاسم در خانواده سلیمانی. ولی هنوز مؤسسه قاف هیچ کتابی درباره شهید عماد مغنیه منتشر نکرده است و خروجی در این حوزه نداشته است.
من در دی ماه به لبنان رفته بودم. روز اول خانم مغنیه به من گفت بچه کوچکی دارم و بیمار است و برای من مقدور نیست. من نتوانستم حرفی بزنم، ولی دوست لبنانی من گفت این بنده خدا این همه هزینه کرده و نمیشود برود و اردیبهشت بیاید، شما به او گفته اید الان بیا. حاج آقا مصطفی پسر حاجعماد آمدند. ایشان شباهت عجیبی به شهید مغنیه دارند. وقتی از در تو آمدند، انگار حاجعماد وارد شده؛ ایشان امروز در حزبا... لبنان است. ایشان به من گفتند خود ما مصاحبه میگیریم مصاحبههای عمه بزرگ و ماد بزرگ من موجود است. هرکدام را میخواهید، میتوانیم کمک کنیم و با هرکدام از مردم لبنان صحبت کنید؛ خانواده عماد هستند. اگر کمی به ما وقت بدهید، میتوانیم اطلاعاتی در اختیارتان قرار بدهیم. متأسفانه عملا نشد اطلاعاتی بدهند.
دیدار با مادر حاج عماد
من با مادر حاجعماد دیدار کردم و جزو آخرین ایرانیهایی بودم که با ایشان دیدار داشت. بعد از برگشت من، پدر ایشان و بعد از مدتی مادرشان از دنیا رفتند. آن دیدار بسیار کمککننده بود؛ من مصاحبهام با ایشان را در کتاب آوردهام. چیزهای جالبی درباره حاجعماد تعریف کردند. خانواده من را همراهی کردند و در منزلشان با ایشان دیدار داشتم. با وجود سن بالایشان بسیار مشتاق صحبت کردن بودند و برایشان جالب بود که یک نفر از ایران آمده و میخواهد کتابی در مورد حاجعماد بنویسد.
دیدارهایی با همسر حاجعماد داشتم و مصاحبههایی گرفتم، ولی متأسفانه استفاده از مصاحبهها ممکن نشد. بزرگترین دستاورد آن سفر این بود که انیس نقاش متوجه شد من در لبنان هستم. ایشان معلم رزم حاجعماد بود. کسی که بهدست گرفتن سلاح را به او یاد داده، و خود او از چریکهای قدیمی بود. مصاحبههای من با انیس مصاحبههای خوبی بود. ایشان در بیروت بودند و سه روز و روزی سه تا چهار ساعت برای گفتگو وقت گذاشت و افراد زیادی را به من معرفی کردند. ایشان هم به رحمت خدا رفتند.
خورشید در سایه
بهجز مصاحبهها یکی از مهمترین کارهایی که ایشان برای من انجام دادند، این بود که اطلاعات زیادی که راجع به حاجعماد در اینترنت وجود دارد را پالایش کردند. ما نمیدانیم چه چیزی از این معلومات درست و چه چیزی غلط است. ایشان صحتسنجی کردند و من تحقیقاتم را به ایشان نشان دادم و او گفت که کدام درست و کدام شایعه است.
اتفاق خوب دیگر این بود که بچههای اعلامی یا تبلیغاتی حزبا... کمک زیادی کردند و برای گفتگو آمدند. آنها هم در مشخصکردن بسیاری از مسائل نقش داشتند. عملیاتهای زیادی را حزبا... و عماد مدیریت کردند، ولی ما نمیتوانیم در کتاب بگوییم، چون به سند تبدیل میشود از اینرو بخشی از اطلاعاتی که از آنها گرفته بودم از کتاب حذف شد.
بعد از بازگشت از لبنان، کار را در ایران تکمیل کردم و مجموع آن اتفاقات شد کتاب «خورشید در سایه» از انتشارات باغ موزه دفاعمقدس که ویراست اول و چاپ اول بود. پیشنهاد ناشر از آن سمت بود و گفته شد باغموزه با موزه ملیتای لبنان قرارداد دارد و اگر کتاب را به آن انتشارات بدهید از نظر ترجمه و... مسیر آسان خواهد بود، ولی باغموزه از پس کار بر نیامد و با وجود اینکه امضای حضرت آقا روی کتاب بود و اثر متقاضی داشت، فاصله چاپ اول و دوم به هفت ماه رسید و بسیار بالا بود.
خورشید در سایه اسفند ماه منتشر شد و در اردیبهشت به نمایشگاه کتاب رسید. خانم خالقی کتاب را به آقا نشان میدهند و رهبر انقلاب کتاب را امضا میکنند که این امتیازی ویژه برای اثر بود، چون ایشان کتابی را که نخواندهاند امضا نمیکنند. تصاویر آن اتفاق خوب است، ولی انتشارات نتوانست از آن ظرفیت استفاده کند. بعد از دو چاپ کتاب را از آن انتشارات گرفتم.
اسم من فلسطین است
بعد از شهادت حاجقاسم اطلاعات دیگری در مورد حاجعماد منتشر شد ازجمله مصاحبههای حاجقاسم درباره او که به کتاب اضافه شد و نگارش تاحدودی تغییر کرد. اسم حاجفلسطین انتخاب شد که جمله خود حاجعماد است، ایشان میگوید «اسم من فلسطین است». خواهر ایشان میگوید «ما نمیدانیم چه شد که او اینچنین دلبسته فلسطین شد؟!» مادر حاجعماد نشست و برخاست او در ۱۳ یا ۱۴ سالگی با فلسطینیها را عامل این دلبستگی میدانست و میگفت «او اولین جملات درباره دفاع، جهاد و... را از فلسطینیها شنیده بود».
قبل از باغموزه، اولین انتشاراتی که کتاب را به آنها دادم، انتشارات شهید ابراهیم هادی بود. آنها گفتند کتاب را در دو جلد منتشر میکنند و من نپذیرفتم. توافقی بین ما صورت نگرفت، ولی بدون موافقت من کتاب را به نام راز رضوان چاپ کردند. من این موضوع را در مقدمه کتاب آوردم. به من گفته شد کتاب را بازنویسی کردهایم و اطلاعات شما را با سلیقه خودمان نوشتهایم. اسم من پای آن کتاب نیست و انتشارات به جای اسم نویسنده، میزند گروه ابراهیم هادی و این بیاخلاقی برای من عجیب بود. آن کتاب قبل از انتشار خورشید در سایه به چاپ سوم رسید.
هدف من از نوشتن این کتاب، آن بود که این اطلاعات درباره حاجعماد ثبت شود و بماند. از این رو حتی برای شکایت از آن انتشارات نرفتم؛ چون من نمیخواستم با اسم شهدا کاسبی کنم و بگویم من این را نوشتهام. دلم میخواست این باشد. به همین دلیل کتاب را از باغموزه گرفتم؛ چون عقیده داشتم وقتی نمیتوانند چاپ مجدد بزنند، یعنی این کتاب نیست. من میخواستم این اطلاعات درمورد حاجعماد باشد.
فارغ از بخشهایی از زندگی عماد مغنیه که طبقهبندی دارد و سری است، خواننده با خواندن این کتاب، چند درصد از شخصیت حاجعماد را پیدا میکند؟ حاجعماد کتاب شما چه ویژگیهایی دارد؟
من خودم را از این کتاب حذف کردهام. اطلاعاتی که اینجا آمده در تصور من نبود و با ذهنیت دیگری به لبنان رفته بودم. سعی کردم اطلاعاتی که درست است را در کتاب بیاورم. اینجا روی شیعی بودن حاجعماد مانور میدهند درحالیکه خود او این کار را انجام نمیداد و عقیده داشت در میدانی که اسرائیل جلوی ما ایستاده، شیعه و سنی نداریم. رمضان عبدا... درباره او حرفی میزند و میگوید «عماد از هر سنی، شیعهتر بود و از هر شیعهای، سنیتر بود». حاجعماد با این دیدگاه جلو میرفت، بحث شیعه و سنی نداشت و با موازین اصلی دین اسلام پیش میرفت.
فلسطینیها بعد از جنگ ۳۳ روزه به حاجعماد پیشنهاد میدهند که حزبا... فلسطین بزنیم و منظور شیعیان فلسطین بودند. بعد از اتفاقاتی که در لبنان رخ میدهد، تعداد زیادی فلسطینی شیعه میشوند و به این نتیجه میرسند که ۷۰ سال است با اسرائیل میجنگیم و به جایی نرسیدهایم، اگر اینها با این دستور نتیجه گرفتهاند، پس دستورالعمل آنها درست است. ولی حاجعماد با این ایدهها مخالفت میکند و میگوید «ماجرا را مذهبی نکنید، بگذارید ملی بماند و فلسطین فلسطین بماند و تمام فلسطینیها در کنار هم باقی بمانند.»
من سعی کردم در کتاب نباشم و آن چیزی که از حاجعماد پیدا میکنم را بنویسم در مقدمه کار ذکر کردهام که عماد مغنیه دریایی است که عمق ندارد؛ چون اصول زندگی او همانی است که حزبا... براساس آن عمل میکند، نمیتوانیم مطالب زیادی درباره او بگوییم و شاید این بیشتر از مطالبی باشد که درباره حاجقاسم نمیتوانیم بگوییم. حساسیت آنجا بیشتر است به قول سعید قاسمی که مصاحبه ایشان در کتاب است به لبنان، بهشت جاسوسها میگویند. در کتاب آمده است که فردی که موجب به شهادت رسیدن برادر دوم حاجعماد میشود، همان کسی بود که چند سال پیش با اسرائیل میجنگیده، یعنی به این راحتی فردی به خاطر پول به ضد خودش تبدیل میشود. ابتدا قرار بود حاجعماد به آن جلسه برود، ولی برادرش به جای او میرود و به شهادت میرسد.
تا سال گذشته که کار بسته شد، آن مقدار اطلاعاتی که میشد درمورد حاجعماد منتشر کرد، در کتاب آمد و چیزی نیست که در این کتاب نباشد مگر اینکه یا گفته نشده یا سری و طبقهبندیشده بوده است.
خانواده حاج عماد بعد از شهادت ایشان چقدر امنیت داشتند و دارند؟
امنیت دارند و مسأله به آن شکل نیست. خانواده مغنیه گرفتاری ندارند و راحت زندگی میکنند. پسران ایشان تصاویر خود را منتشر نمیکنند؛ چون همه در حزبا... فعال هستند. حتی شهادت جهاد مغنیه به این صورت نبود که جهاد مغنیه را بزنند بلکه تیمی را زدند که برای عملیات رفته بود. نفر اصلی که زدند، ابو عیسی بود که فرماندهی آن تیم را برعهده داشت. همینطور فرمانده ایرانی آن عملیات را زدند. بعد متوجه شدند که جهاد هم در آن ماشین است، هدف جهاد نبود.
آیا حسی که بعد از شهادت عماد مغنیه در ایران بهراه افتاد را در لبنان هم حس کردید؟
بله، در لبنان حاجعماد بسیار بزرگ است. سمیر قنطار میگوید: «لبنانیها فکر میکردند عماد مغنیهای وجود ندارد و حزبا... تمام دستاوردها را به نام او میزند تا اسرائیل را بترساند.» چنین ذهنیتی وجود داشت، ولی بعد متوجه شدند شخصیتی به این نام وجود خارجی داشته و چندین سال از خطر گریخته بود. اسرائیل تصاویر زیادی منتشر میکرد و میگفت این عماد مغنیه است، ولی هیچ تصویری درست نبود. حتی گفته میشد عماد مغنیه برای شناخته نشدن جراحی پلاستیک انجام میدهد، اما انیس نقاش گفت عماد مغنیه در زمان شهادتش هم همان پسربچه ۱۵سالهای بود که میشناختم و تغییری نکرده بود. این شایعات توسط اسرائیل برای جبران ضعفش منتشر میشد.
روایتی وجود دارد که میگوید «عماد مغنیه از روند زندگی امنیتیاش خسته شده بود.» به این تعبیر که گویی خود او به این اتفاق راضی شده بود.
بله این را گفته بودند که شما در آن جلسه که به مناسبت ۲۲ بهمن ایران برگزار شده، شرکت نکنید. حاجعماد در ۲۳ بهمن شهید میشود. به ایشان اخطار داده شده بود که از نظر امنیتی درست نیست شما در این جلسه شرکت کنید، ولی ایشان به آن جلسه میرود و همان جلسه روز شهادت ایشان بود.
مسیر تبلیغ این کتاب هم آسان نیست برای معرفی اثر چه کردهاید؟
بهجز پست و استوری اینستاگرام، هیچ کاری نکردهام. محدودیتهای اینستاگرام هم شدید است طرح جلد را استوری کردم که پس از ۲۲ ساعت حذف شد. نه میشود در مورد آن پستی نوشت نه استوری گذاشت. وقتی صفحه حاجعماد به ۳۲ هزار فالوئر رسیده بود، توسط اینستاگرام حذف شد. صفحه دوم را ایجاد کردم و آن صفحه را در سه روز حذف کردند.
در حال حاضر مشغول چه کاری هستید؟
سفرنامه بوسنی را به سوره مهر تحویل دادهام. در سال ۱۴۰۱ به مارش میرا رفته بودم. قواعد را کمی بههم زدهام کار، سفرنامه است، ولی قبل منطقه و حوادث پیشینی را پررنگ کردهام. در مورد این موضوع منابع کم است، راه دور است و دسترسی ساده نیست. بعد دیگر کتاب این است که آنقدر که سفرنامه از پس ماجرا برمیآید و نه در حد یک زندگینامه، به شهید رسول اشاره کنم. این ماجرا برای من مهم بود. بعد از حاجقاسم این بحث را داشتیم که حاجقاسم یکی بود و دیگر نیست، این اتفاق بدی است و حس بدی به مردم میدهد. ولی ما قبل از حاجقاسم، شهید رسول را داشتیم که آن زمان تشخیص میداد که ما باید به بوسنی برویم و برای او مهم نبود که آنها سنی و اروپایی هستند. ما باید به مردم بگوییم همیشه حاجقاسمها داشته و داریم و بازهم خواهیم داشت. از پسر شهید رسول کمک زیادی گرفتم کتاب الان در دست ایشان است. به موضوع اشراف کامل دارند و سالها در این حوزه کار کردهاند.
در حال نوشتن چه کتابی هستید؟
کتاب شهید فریدالدین معصومی، نخبهای که در شاهچراغ شهید شد. این کتاب برای من جالب بود؛ تابهحال در مورد شهیدی که نخبه علمی باشد؛ کار نکرده بودم. شهید خانواده قشنگی دارد. مصاحبههای این کار تمام شده، ولی هنوز فرم نهایی کتاب و قالب اثر را پیدا نکردهام.
«عماد مغنیه» آتش بهاختیار بود
اوج زندگی حاجعماد را چه دورانی میدانید؟
من قبل از این دوران را اوج زندگی عماد مغنیه میدانم. آقا صحبتی درباره آتش به اختیار داشتند که بسیاری برداشت بدی داشتند و متوجه مسأله نشدند. به نظر من عماد مغنیه انسانی آتش بهاختیار بود که با دست خالی شروع میکند و این دست خالی را نقطه ضعف نمیداند. او میگوید «من با همین دست خالی میروم تا برسم» و از هیچ، همهچیز میسازد. این ویژگی او بسیار مهم است.
آیا عماد مغنیه کسانی را برای جایگزین شدن تربیت کرده بود؟
این کار حاجعماد بود، حزبا... لبنان بهخوبی از عهده این کار برآمد. بهعنوان عملیات رضوان دورههای آموزشی برگزار میکرد. سیدحسن نصرا... بعد از شهادت حاجعماد گفت «او دهها هزار عماد مغنیه بهجا گذاشته است و این بلوف نبود.» جوری فرمانده و جایگزین برای تمام ارکان تربیت کرده بود که اگر روزی نیرویی در حزبا... حذف شد، فورا جایگزینی برای او معرفی شود. این نکته در کتاب آمده است. او به نیروهای حزبا... گفته بود «هر کسی باید یک جانشین برای خودش تربیت کند تا هیچ جای خالی نماند و نبود کسی خود را نشان ندهد.» این اتفاق رخ داد، وقتی حزبا... وارد سوریه شد، این ابهام وجود داشت که آیا حزبا... بیعماد مغنیه میتواند عملکرد سابق را داشته باشد؟! ولی حزبا... نشان داد همان است و توانست.
بعد از عماد مغنیه چه کسی در حزب ا... پررنگترین فرمانده بود؟
بعد از او مصطفی بدرالدین بود که در سوریه شهید شد. یکی از کارهای جالب حزبا... این بود که نفر، فرمانده نبود و شورای فرماندهی داشتند که همین کمک میکرد اگر کسی از میان آنها حذف شد، ساختار فرونریزد، ولی عماد مغنیه استثنا بود. حتی شهید مصطفی بدرالدین که انسان بزرگی بود و این دو نفر دو کفه ترازوی حزبا... بودند و با هم کار میکردند، باز با عماد مغنیه قابل مقایسه نبود. حاجعماد شخصیت متفاوتی داشت.
عکسها: فاطمه سادات میراحمدی
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگوی «جامجم» با حسن کاظمی قمی دیپلمات نزدیک به حاجقاسم بررسی شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد