فخر پژوهش‌های قرآنی
نگاهی به «المعجم» که تاکنون ۵۰جلد آن توسط بنیاد پژوهش‌های آستان قدس رضوی به چاپ رسیده است‌

فخر پژوهش‌های قرآنی

با «مهدی بابامحمودی» درباره تجربیاتش در نوشتن کتاب‌ برای حماسه خلبانان تیزپرواز گفتگو کردیم

شانزده کتاب برای خلبانان نوشته‌ام

اشاره: «مهدی بابامحمودی» اگر قرار بود درباره همه کتاب‌هایش صحبت کند، با یک گفتگوی ۱۰-۱۲ ساعته روبرو بودیم. او که سالهاست روی نوشتن درباره رشادت‌های این گروه مهم از رزم‌آوران دفاع مقدس تمرکز کرده است، اهل تبلیغ کارهایش نیست و این، وظیفه ما رسانه‌ای‌ها برای گفتن درباره کتاب‌هایش را سنگین‌تر می‌کند.
اشاره: «مهدی بابامحمودی» اگر قرار بود درباره همه کتاب‌هایش صحبت کند، با یک گفتگوی ۱۰-۱۲ ساعته روبرو بودیم. او که سالهاست روی نوشتن درباره رشادت‌های این گروه مهم از رزم‌آوران دفاع مقدس تمرکز کرده است، اهل تبلیغ کارهایش نیست و این، وظیفه ما رسانه‌ای‌ها برای گفتن درباره کتاب‌هایش را سنگین‌تر می‌کند.
کد خبر: ۱۴۸۶۱۲۳
نویسنده میثم رشیدی مهرآبادی - سردبیر قفسه کتاب

آنچه می‌خوانید، حاصل گفتگویی است که با او در اتاق سردبیری روزنامه جام‌جم انجام دادیم.

کتاب‌هایی که در ناشران وابسته یا پیوسته ارتش منتشر می‌شود عمدتاً در زمینه گرافیک مشکل دارد. نکته مهم در کتاب‌های شما پیوستگی‌تان به نیروی هوایی در دوران خدمت سربازی بود. قلم‌تان هم قوی است. در کتاب‌های شما با گرافیک خوبی هم روبرو هستیم. همراهی عکس‌ها با متن هم کار سختی است که انجام شده. نکته مهم دیگر که در کارهای شما برایم جالب بود ساده کردن عبارات و اصطلاحات نظامی بود که در متن کتاب، ساده‌سازی کرده‌اید. به طوری که برای فهم اصطلاحات پروازی و خلبانی مجبور نمی‌شدم بروم و جستجو کنم. اساساً پیوند شما با ادبیات کی و کجا شکل گرفت؟
از سال ۸۰ دانشجو بودم و در دانشکده هواپیمایی کشوری با مجله‌ای به نام «صنایع هوایی» که برای وزارت دفاع بودآشنا شدم. از بچگی به مسائل هوانوردی و هواپیما علاقه داشتم. یک روز در دوران دانشجویی از روی سرگرمی و با دوستان رفتیم ببینیم چه جور مجله ای است. دفترش در خیابان سپهبد قرنی بود که بعدها به شرکت صنایع هوایی منتقل شدند. شادروان آقای «علی‌محمد خان‌محمدی هزاوه» سردبیر مجله بودند و به عنوان چهره ماندگار در قطعه هنرمندان آرام گرفتند. خیلی ما را تشویق کردند. 

ایشان رسانه‌ای بودند یا کارشان هوایی بود؟ 
هوانورد بودند و تخصص‌های هوایی و دغدغه فرهنگ هوانوردی داشتند و این مجله را بنیان گذاشتند در خاطراتشان هست که می‌گویند من پیشنهاد دادم در شرکت صنایع هوایی مجله‌ای داخلی راه بیندازند. گفتند بودجه نداریم! گفتم این الوار و آهن آلات مستعمل پشت آشیانه را به من بدهید تا با فروش آنها بولتن را منتشر کنم... پای من با ترجمه مقالات و برخی گردآوری‌ها به مجله صنایع هوایی باز شد تا اینکه سال ۸۴ به خدمت سربازی رفتم برگشتم. باید وارد بازار کار می‌شدم. با عزیزانی که آنجا بودند بحث مصاحبه با پیشکسوتان و تاریخ شفاهی دفاع مقدس را اگرچه هر پنج شماره شش شماره وجود داشت، پی گرفتم. 

به صورت منظم و ماهانه منتشر می‌شد؟
بله. مجله بعدها به خاطر بودجه یک خط در میان چاپ شد و از سال96 و 97 دیگر خبری ندارم. در ابتدا باید بانک ذخیره مصاحبه می‌داشتیم. به همین دلیل هر دو هفته یک بار باید مصاحبه می‌کردم. گاهی مصاحبه بار آنچنانی نداشت. مدتی بعد ترجمه کتاب‌هایی در زمینه هوانوردی و تاریخ دفاع مقدس در آنسوی آب را هم اضافه کردم. بیشتر مخاطبان جوان و نوجوان ما، حتی یک سری از بچه‌های کابل و تاجیکستان خواهان این مطالب بودند.

گفتگوهای شما فقط با خلبانان بود یا کادر پرواز را هم شامل می‌شد؟
یکی دو سال ابتدایی فقط خلبان را می‌دیدم تا اینکه به این نتیجه رسیدم از رسته‌های دیگر حتی از رسته‌های اصلی و بقیه معاونت‌ها در کنار خلبانان مصاحبه بگیرم. کار را با بچه‌های مهندس «تعمیر و نگهداری» شروع کردم و بچه‌های پدافند و رادار را هم آوردم.

نیروی هوایی بخش خنثی‌سازی بمب هم داشت که خاطرات شادروان شریفی راد از نیروهای این واحد را آقای مرتضی قاضی در کتاب «حرفه ای» نوشتند...
آنقدر این شاخه‌ها مفصل است که من جرأت نکردم به بخش چک و خنثی ورود کنم... مثلا در کتاب «پرواز با آتش» خاطرات خلبان عتیقه‌چی، نوشته خانم زهره علی عسگری که انتشارات فکه چاپ کرده یا کتاب «مهمان صخره‌ها» خانم صبوری در سوره مهر یا کتابی که برای خلبان انصاری نوشته شده چون عزیزان نویسنده با این اصطلاحات آشنایی چندانی نداشتند اشتباهاتی در این زمینه وجود دارد. حتی مصححین و ویراستاران هم اطلاعات لازم را نداشته‌اند تا این مشکلات را حل کنند.
یکی از دوستان گفت کتاب‌هایی در زمینه زرهی ارتش هم بنویس،آقای سعید علامیان کتابی با این موضوع به نام «ماموریت در ساحل نیسان» نوشته اند. کتاب خوبی است ولی جرات نکردم وارد این شاخه بشوم. ارتش خیلی مظلوم واقع شده است.

البته سپاه پاسداران خوب کار کرده...
در قسمتی از کتاب ماموریت در ساحل نیسان خاطره‌ای هست:
آقای فردوسی حدود 10روز است خانه نرفته و تک تک نفرات را جمع آوری می‌کند نفراتی که پاکسازی شدند، لشکر ۱۶ زرهی درگیر کودتای نقاب شده، تعدادی از خدمت رها شدند، تعدادی اعدام شدند، برخی تسویه کردند. کمبودهای گردان را جمع آوری می‌کند تانک‌ها را در سکوی راه آهن بارگیری می‌کنند زمانی که همه نفرات با آمار کامل سوار قطار می‌شوند ایشان همه جا را چک می‌کند قطار که می‌خواهد حرکت کند.آقای فردوسی آمار نفرات را می‌گیرد و ایشان در مقام فرمانده گردان تمام این کارها را انجام میدهد فرمانده گردانی که تعیین کننده است در خط مقدم. معروف است که فرمانده گردان یک دستش شمشیر و یک دستش قلم است با یک دست می‌‌جنگد با دست دیگر به رده‌های بالاتر و پایین‌تر دستور می‌دهد جواب نامه‌ها را می‌دهد و نقش فرمانده گردان نقشی استراتژیک است. قطار آماده حرکت است که یک نفر میان جمعیت مردمی که از جاهای مختلف آمده اند فرزندان ایران زمین را راهی کنند، داد می‌زند جناب سرگرد فردوسی برمیگردد یک سبد را بالا می‌گیرد. که بچه‌ات را ندیدی و خانمت اینجا ایستاده و به خاطر جمعیت نمی‌توانه جلو بیاید بیا بچه را ببین بعد برو. به آقای علامیان گفتم که واقعا رد شدی باید ۴۰ صفحه راجع بهش مینوشتی.. و می‌گه وقتی سبد را بالا گرفتی دالانی باز شد و چشمایم تار شد و پرده اشکی آمد و دیدم هیچکس من را نگاه نمی‌کند همه سرها پایین است . پایولو کوییلو می‌گوید لحظه عروج شهدا حالا کسانی که در راه عقیده کشته می‌شوند لحظه ای است که زمان متوقف می‌شه آن لحظه، لحظه عروج خلقت است. در کتاب رود پیدرا نشستم و گریستم هم خیلی خوب توصیف می‌کند.

چطور شما در بحث پرواز متمرکز شدید؟
من چهار سال درس هوانوردی خواندم بعدها که وارد ایران ایر شدم، سالها با این اصطلاحات و موضوعات مواجه بودم. 

دوران خدمت سربازی هم در هوانیروز بودید؟
بله یکسال در لشکر 64 ارومیه بودم بعد یک انتقالی جورشد اواخر خدمتم آمدم هوا نیرویز. 

هوانیروز در لویزان بود؟ 
بله ستاد در لویزان هست که ما در قلعه مرغی خدمت می‌کردیم.

یادش بخیر ما برای کاری از هوانیروز هلیکوپتر اجاره کرده بودیم، رفتیم تا ورامین، پروازمان از قلعه‌مرغی انجام شد. آنجا دست هوانیروز بود.
نخیر در پارک ولایت فعلی قدیمی‌ترین قسمتی که قدیمی‌ترین فرودگاه ایرانم هست قلعه مرغی، قبلا یک زمین بایری بود در روستای قلعه مرغی که زندانی‌ها را آوردند شنهایش را چیدند و زمینی صاف مهیا شد و اولین باند رسمی مملکت همین بانداست.

یعنی هواپیما فرود می‌‌آمد؟
بله. هم اکنون باند و زیرسازیش وجود دارد. بعد تعطیل شد، آشیانه‌ها تبدیل به موزه شدند. یک قسمت دست نیرو هوایی وقسمت دیگر هوانیروز و یک قسمتش دست ژاژای سابق و هواناجای کنونی بود .درباره رسته تخصصی نوشتن مثل زرهی،رسته هوایی ،دسته دریایی نوشتن مطالعه خیلی زیادی می‌‌طلبد. خاطرات بچه‌های نیرو دریایی چرا مغفول مونده چرا منعکس نشده ؟ چون عزیزانی که وارد می‌شوند دریایی از اطلاعات و اصطلاحات مواجه می‌شوند. و متاسفانه خانم‌ها برای نوشتن خاطرات خلبانان خیلی دست به قلم شدند مثل خانم دهقان نیری خانم دهقان نیری خانم‌ها هم اقبالشون به این مسائل کم است.

با یکی دو کتاب نمی‌توان به عمق قضیه پی برد و کتاب ایشان قطور و در قطع وزیری هم هست.
 محمودی من این کتاب‌ها راخواندم، جای تقدیر و تشکر داره که عزیزان جرات کردندو وارد این عرصه شدند به خانم صبوری هم عرض کردم خانم دهقانی را نمی‌شناسم ولی واقعا کتاب‌های درخور اعتنایی نوشتند. اخیرا مجموعه چهارجلدی با عنوان "جنگ ایران و عراق در آسمان" نوشته آقای تام کوپر که یک نویسنده اتریشی هست را در نشر آتشکار ترجمه کردم که ۸ سال حدوداً طول کشید.

ازچه منظری بررسی کردید؟
جنگ ایران و عراق در آسمان
مبتنی بر چه اطلاعاتی بوده؟
نویسنده رویکرد هوایی دفاع مقدس را کنکاش کرده هواپیماها، هوانیروز، نیروی هوایی، واحدی داریم در نیروی دریایی به نام هوادریا و حتی بالگردهای ژاندارمری، بالگردهای سازمان خدمات هلیکوپتری ،اینها به نوعی در جنگ کمک کردند همه اینها را مورد مداقه قرار داده. تام کوپرخیلی در انتشارات آسپری آمریکا که انتشارات قدری است در صنعت نشر. ایشان در تاریخ نظامی آمریکا کتابهای متعددی دارد ،تیم تحقیقاتی دارد. مثل آقای شیرعلی‌نیا.

این کتاب تخصصی است؟
نخیر من هر آنچه نوشتم خودم را گذاشتم جای بچه‌ای که در کابل یا خارج از کشور، در سیستان بلوچستان در بندر خمیر، در خوزستان گذاشتم چون سطح زندگی در شهرستان‌ها خیلی پایین‌تراست و بچه مدرسه ای‌ها هر ماه پول جمع می‌کردند و نمیتوانستند اشتراک یک ساله بخرند هر ماه مجله صنایع هوایی و خاطرات خلبان‌ها را دست به دست می‌کردند و میخواندند و یا پدری که تماس می‌‌گرفت و می‌گفت قبل ازخواب این خاطرات را بر ای بچه‌هایم میخوانم یا نوجوونی می‌گفت مجله را که می‌‌گیرم اول مادرم میخواند بعد من ،ما همچین مخاطبانی داشتیم.

هنوز این مخاطبان را حفظ کرده‌اند؟
مدت‌هاست از آن مجموعه فاصله گرفته‌ام . بعد از مدتی تصمیم گرفتم تجربه این 16-17 سالی که در خدمت عزیزان بودم را کتاب کنم مجموعه‌ای که اولش با آخرین اسکادران شروع شد. قرار نبود آخرین اسکادران جلد یک باشد که بعد ادامه پیدا کرد با ناصر ایجکت نکن و مامور گردان11 که الان آخرین اسکادران سه جلدی و به صورت پک هست. یک مجموعه سه تا گردان را نوشتم گردان 11 جنازی گردان 31 شکاری و گردان 82 شکاری.

درواقع یگان‌نگاری است درباره خاطرات گردان و مبتنی بر فرد نیست. 
بله جمعی است. کتاب در اعماق دریا کتاب درباره اف5 نوشتم. تا الان ۱۶ جلد کتاب تقدیم عزیزان کردم.
همین کتاب هشت سال جنگ ایران و عراق در آسمان در ۸۴ قسمت در مجاله صنایع هوایی چاپ شد که همه رامجلد کردم و توانستم کتاب کنم.

به علت اتصال شما به ادبیات از طریق رسانه و در حقیقت مجله سوالهای حرفه‌ای پرسیدید و خلبان به صورت حرفه‌ای و ریز پاسخ داده است. 
 داشتن پس‌زمینه و پیش‌زمینه تخصص هوانوردی هم خیلی مهم است.
شما به خلبانانی می‌‌پردازید که بیشترشان در دهه احتمالاً ۸۰ تا ۹۰ بازنشسته شدند. 
بله خلبان محمود اسکندری که سال ۸۰ فوت کردند.
یکی از خلبان‌ها من درمجموعه شما می‌خواندم اشاره می‌کنند که آموزش‌هایشان را بعد از انقلاب دیدند.
 بله آقای جراح در «آخرین اسکادران». 
بعد از انقلاب خلبان شدند وآمدند جنگ قاعدتا در دهه80 بازنشسته می‌شدند.
بله.
ما روحیه سلحشوری در این نسل دیدیم و اگر جنگ نمی‌شد ممکن بود شخصیت اینها شناخته نشود وماموریتی با آن سختی به محمود اسکندری نخورد و او فرصت تبلور پیدا نکند، نظر شما چقدر خلبانان نسل جدید در آن حال و فضا هستند و چقدر احیاناً این فضای حماسی منتقل می‌شود؟ چون هنوز این خلبانان زنده هستند و خاطراتشان را بیان می‌‌کنند از منظر یک نگاه فرهنگی و کسی که دست به قلم هستید این انتقال فرهنگی را چطور بود؟
در رابطه با انتقال فرهنگی متاسفانه نیروی هوایی و سازمان ارتش ساز و کاری که بخواهد پیشکسوت دفاع مقدس را ببرد در یگان‌های مختلف بگرداند ندارد ولی آمریکایی‌ها و آرژانتینی‌ها این کار را می‌کنند.
آرژانتینی‌ها در جنگ فالکلند شکست خوردند یک افتضاح عملیاتی بود و چندتا از تکاورها و نیروهای ویژه شان خودکشی کردند ولی تا الان در سالروز جنگشان صف عظیمی در بوینس ایرس تشکیل می‌دهند و پیشکسوتان با ویلچر وگروهی با لباس نظامی با آن مدال‌هایی که دارند می‌آیند و تمام پیشکسوتان رد می‌شوند از اول صف گریه می‌کنند تا آخر چه غروری به اینها منتقل می‌شود و این‌ها به صورت مرتب در یگان‌ و واحدهای مختلف می‌‌گردانند و از ایشان تقدیر می‌کنند . رابین اولدر که خلبان جنگ ویتنامه مادامی که زنده بود در تمام این واحدها می‌رفت صرفاً یک سری خاطرات ساده بیان میکرد که هر کدام حاوی یک سری خاطرات و تجربیات است ولی وجود این پیشکسوت در آن واحد عملیاتی برای جوانان یک الگوست. امیر سیاری خاطره‌ای از شهید فلاحی تعریف می‌کردند که شهید فلاحی در بازدید از خط مقدم و مناطق عملیاتی نمی‌‌نشست. صاف راه می‌‌رفت کسی که در قبل از انقلاب فرمانده یک مرکز آموزش نظامی بوده یعنی کسی که با دیسیپلین و مقررات و رویه آشناست چرا نمی‌‌نشست؟ این یک آموزش است. که عقیده داشت من در خاک خودم خم نمی‌شوم. در چند جلسه که عزیزان پیشکسوت در همدان در پایگاه سوم و ششم شکاری افتخار حضور داشتم ولی این حرکت مستمر نیست. با یکی از خلبانان کبری صحبت می‌‌کردم پرسیدم آقای تقی ناصر نژاد و آقای اسماعیل صحتی و آقای حسین تقوی‌زاده‌ را که از چهره‌های برجسته کبری در زمان جنگ می‌شناسید؟ ایشان اظهار بی‌اطلاعی می‌‌کرد.
 فرمایش رهبری است که به بحث و بخش فناوری جنگ بپردازین. در کتاب ناصر ایجکت نکن کاری که آقای محمود اسکندری و کابین عقبشان کلاً دو فروند آقای عباس دوران انجام دادند غیر از این است که بخواهند بروند روی مین؟
واقعاً دست از جان شستند....
یک وقتی هست می‌گویند فلان جا پدافند دارد ولی یک وقت منتظر هستند و نشانه گرفتند ،دست به قبضه هستند هواپیما رد شود امکان ندارد نزنند معاونت عملیات نیروی هوایی هم پیش بینی کرد که با ۷۵-70 درصد کیل یا ضریب کشتار یعنی یک فروند رو حتما می‌زنند و یک فروند اگر برگردد حتما سوراخ سوراخ شده و همین اتفاق افتاد. عملیات رمضان شکست خورده ایران قرار است نگذاره آنها در بغداد اجلاس برگزار کنند آقای ولایتی علنا الان می‌گویده ما با حرکات دیپلماتیک درصورتی‌که نامه‌اش موجود است و من در کتاب نوشتم که ایشان گفته ما با حرکات دیپلماتیک نتوانستیم این اجلاس را برگردانیم یک حرکت نظامی می‌‌تواند تعیین کننده باشد که همین حرکت نظامی اتفاق افتاد . صدامی که ادعا می‌کند پدافند عراق پدافند بغداد از مسکو قویتراست و واقعاً هم بود از سه لایه محافظتی که تا الان یعنی بعد از آن دیگر تکرار نشد.

مجبور بودند اینقدر ارتفاع راپایین بیاورند که با سلاح انفرادی هم می‌شد زد؟ 
آقای ناصر باقری می‌گوید کف کابین مرمی اسلحه‌های انفرادی پیدا کردیم .خلبان شماره ۳ این پرواز انصراف داد با یک ایراد فنی من درآوردی و ترسیده بود و این بحث ترس از جنگ هم واقعا بحث مهمی است که متاسفانه نمی‌شود خیلی به آن پرداخت ولی وجود داشته. 

قبل از پرواز انصراف می‌دهد؟
بله. متولیان امر رغبت زیادی به ثبت خاطرات و کارهای فرهنگی ندارند و خود خلبان‌ها هم در پرانتز می‌گویم بحث معیشت خیلی مهم است و حقوق آنچنانی نمی‌گیرند.

حتی با درجات بالا؟
خلبان شکاری با درجه سرگردی که بالاترین درجه عملیاتی در واحد عملیاتی است.

برای کسانی که فعال هستند؟
بله برای کسانی که پرواز می‌کنند در پرواز شکاری در سرگردی شما رو اوت می‌کنند چون جان پرواز نداری. سنین بالاتر یا کمر درد می‌گیرند یا فشار خون . بودند سرهنگ 2‌هایی که پرواز کردند حتی سرهنگ تمام‌ها ولی هر لحظه ممکن است آب و روغن قاطی کنند. در پرواز بدن فشارهای مختلف را متحمل می‌شود. بحث معیشت بسیارمهم است که این عزیزان متاسفانه از این جهت تامین نیستند.

درباره بازنشسته‌ها و پیشکسوت‌ها چطور؟
پیشکسوت‌ها هم درگیر معیشتند و دل‌زده از شرایط کنونی هستند.

من فکر می‌کردم پشتیبانی از طرف خود نیرو هوایی هم بوده.
23 سال است در خدمت عزیزان هستم، طی این سالها یکی از این آقایان فرمانده نیروی هوایی که تا الان چهار یا پنج نفر عوض شده‌اند، حتی معاون عملیات، حتی جانشین، حتی هماهنگ کننده اش تماس بگیرد و تشکر کنند اصلا. 

شما چطور دست به انتخاب می‌زنید؟ چه ویژگی‌هایی باعث می‌شود بروید سراغ آن خلبان‌های خاص؟
در طی این بیست و سه چهار سال، مطالعات ومشاهدات مختلف و گفت و شنود‌های مختلف انجام دادم. 
 اولین خلبانانی که ما سال ۸۲-83 رفتیم و مصاحبه کردیم، در سازمان صنایع هوایی مشغول به کار بودند. به امیر نظری گفتم که عملیات حمله به اچ 3واقعیت داشته یا نه؟گفت بله؛ یعنی چی؟... ناراحت شد. گفتم امیر تعجب نکنید من فرصت پیدا کردم بیام خدمت شما و تنها چیزی که از این عملیات می‌دانیم همین فیلمی است که پخش شده گفت بله وجود داشته وخلبانآن امیر برات پور. گفتم عکسی چیزی؟ گفت یک عکس دسته جمعی با حضرت امام دارند آن را بیاور نشانت بدهم. و بعد شماره امیربرات پور را به من دادند و من چند دفعه به مدت 40-45 دقیقه با ایشان صحبت کردم تا راضی شدند و بعد از آن در هر نشست نیرو هوایی هستند و رسانه ای شدند. 

زدن پل اروند از منظر حرفه‌ای کار دقیق بوده یا کار شانسی بود؟ چون خیلی عجیبه.
خیلی عجیبه عملیات هوایی و هر مقوله ای در بحث هوانوردی با محاسباته. هیچ چیزی شانسی اتفاق نمی‌‌افته کما اینکه برای زدن این پل سه دفعه اعزام شدند خلبان‌ها رفتند در منطقه و پل را پیدا نکردن 

آقای اسکندری در برگشت از یکی از ماموریت می‌بیند؟
نخیر بچه‌های گردان شناسایی پل را پیدا می‌کنند عرض کردم که رهبری می‌‌فرمایند به بحث تکنولوژی در جنگ بپردازید. ما در سال ۶۶ با چه دشمنی درگیر بودیم ؟ با عراقی که پنتاگون یعنی بالاترین مرکز مطالعلتی آمریکا ارتش عراق را ششمین ارتش روز مجهز دنیا طبقه‌بندی کرده جایگاه؟ یعنی از روز اول جنگ چنگ و دندان نشان می‌‌داده و ما با دشمن کمی روبرو نبودیم.

کمی از پدافند سام شش بگویید.
خبر می‌رسد که می‌خواهیم عراق را قبل از عملیات فتح المبین بمباران کنیم خط مقدم عراق سام شش آورده و وارد منطقه شوید می‌‌زندتان. آقای ذوالفقاری که تجربیاتی از جنگ و رویارویی با سام شش دارد و می‌گوید سام شش به ارتفاع ۵۰ هزار پا نمی‌رسدو طبق اطلاعاتی که اطلاعات نظامی ارتش، اطلاعات عملیات آن زمان از این تسلیحات گردآوری کرده بودند گفتند سام شش تا 70هزارپا هر هواپیمایی را می‌زند. و دروغ شوروی و استراتژی رو می‌شود وسام شش تا ۳۵ هزار پا بیشتر نمی‌‌توانست بالا بیاید.

در حقیقت ایشان با رفتنش خطر کرده است. 
بله دقیقا. پیش‌گامی وپیشآهنگی ایشان به عنوان فرمانده گردان ۱۱ و کسی که در خط مقدم است ستودنی است. وزیر اقتصاد شوروی خاطره‌ای از روزهای آخر فروپاشی شوروی تعریف می‌‌کند که در روزهایی که خیلی شوروی به هم ریخته بود و نزدیک به فروپاشی بود م من زنگ زدم فرمانده کا گ ب برای دریافت یک سری اطلاعات کسی گوشی را بر نداشت. زنگ زدم به معاونت عملیات، معاونت پشتیبانی و به منشی‌ام گفتم به تک به تک معاونت‌ها زنگ بزند .تا سه رده پایینر هیچ کس گوشی را جواب نداد مگر می‌شود؟ به ساختمان مرکزی کا گ ب در مسکو رفتیم چون وزیر اقتصاد بود اجازه ورود دادند رفت داخل و علت را جویا شد و در تمام معاونت‌ها و دفاتر هیچکس پشت میزش نبود و همه رفته بودند در سطح شهر کاری که از دستشان برمی‌آید انجام دهند. در زمان جنگ واقعا همین بود هیچ فرمانده گردانی پشت میزش نبود از جمله آقای ذوالفقاری که پیشگام بود. 

عملیات شناسایی قبل از حمله؟ این رفت و برگشت نیاز به سوخت نداشته؟
 شعاع عملیاتی هواپیمای فانتوم ۷۵۰ ناتیکال مایل است یعنی بدون سوخت گیری به راحتی برود و برگردد.
چهار دفعه سوخت‌گیری کردند در دریاچه ارومیه، در مرز مشترک سوریه رفتن بمباران کردند دوباره در مرز شوروی. چرا فانتوم چهار دفعه سوخت گیری کرد ولی این هواپیمای ار اف ۴ شناسایی که حامل دوربینه بدون سوخت‌گیر رفت؟ آنها از مرز سوریه رفتند در مرز مشترک و دور زدند چون باراین هواپیما سبک است مادامی که بارسنگین باشد سوخت بیشتری مصرف می‌شود و هواپیما در ارتفاع پایین مصرف سوخت بیشتری دارد ولی توانستند این کار عظیم را انجام دهند و یک کار تاریخی و یکی از افتخارات آقای ذوالفقاری همین است. رفتن به جنگ با سام6 یکی دیگر از افتخارات اوست. ماموریت‌هایی که خیلی‌ها نتوانستند انجام بدهند و شناسایی کاخ صدام. الان با ۴ کلیک می‌توانید لوکیشن و طول و عرض جغرافیایی کاخ صدام را در بیارید. درزمان جنگ این داستانها نبود و کسی نمی‌دانست کاخ صدام کجاست و دستور آقای بنی صدر که به هر قیمتی شما بروید کاخ صدام را شناسایی کنید ایشان رفت این کار را انجام داد.

حیف خاطرات آقای اسکندری را از زبان خودشان نداریم...
مستندی در شرف تکمیل است با نام کتاب ناصر ایجکت نکن درباره آقای اسکندری و سعی شده در دو سه قسمت بتوانم جان کلام را بگویم هرچند مستند هزار قسمتی راجع به ایشان کم است.

در مورد «گنج جنگ» هم بفرمایید. 
جناب زرتشت می‌‌فرماید که من برای جنگ با تاریکی شمشیر نمی‌‌کشم؛ یک شمع روشن می‌‌کنم، یک شمع تاریکی مطلق را از بین می‌‌برد. در اوایل دهه ۸۰ که کارم را شروع کردم ‌‌دیدم که این عزیزان یکی یکی پرپر می‌شوند به ذهنم رسید. نه فقط خلبان‌ها با دیگر رسته‌ها با ۲۸۰ نفر توانستم مصاحبه کنم از جمله آقای فرسیابی که در کتاب گردان ۱۱ ،خاطرات متعددی از ایشان هست و پیدا کردن پیکر شهید ذوالفقاری را همین خلبان انجام می‌ده و چقدر مرگ غریبانه ای دارد. شعری هست از آقای سلطانی که چون قوی زیبا بمیرد فریبنده زاد و فریبا بمیرد... شب مرگ تنها نشیند به موجی رود گوشه دور و تنها بمیرد.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها