تفاوت تاکتیکی
شاید «خطرناکـ 'ـتر'نماییِ» یک رئیسجمهور نسبت به دیگری، بُعد تازهای باشد که چندسال پیش توانست عدهای از نخبگان را متأثر سازد و آنها را به فکر بازاندیشی در برخی اصول وادارد اما امروز از پس تجربه عملکرد هر دو حزب آمریکا در موضوع برجام و فلسطین، بهنظر میرسد اکثریت نیروهای منصف و عقلگرای حاضر در سپهر سیاسی ایران، چه درسطح دستاندرکاران و چه درسطح عموم مردم، بهحدی از قوام وپختگی واین تشخیص رسیدهاندکه سیاستهای راهبردی ایرانستیزانه در ساختار سیاسی آمریکا، امری نهادینه و فراحزبی است. بهزبان دیگر، تفاوت جمهوریخواه و دموکرات در پیشبرد سیاست مهار ایران و محور مقاومت امری است درسطح تاکتیکی؛ از این زاویه، پیگیری بیوقفه و فراجناحی سیاستهای اصولی مبتنی بر ایستادگی در برابر برتریطلبی آمریکا و اذناب اروپایی و صهیونیستی آن، ارزش راهبردی دارد. ظرفیت موجود برای پیگیری این سیاست اصولی امروز با انسجام ملی ناشی از روی کار آمدن دولتی که با تمام توان، وفاق در داخل و مقاومت در خارج را پیگیری میکند، به بالاترین سطح ممکن رسیده است.
دراین میان، برخی از نیروها و افرادی که همچنان بیتوجه به عملکرد دولت بایدن در توهم بازگشت آمریکا به مذاکرات منتهی به برجام بودند و شوق بردن دموکراتها را در سر میپرواندند و درعین حال، جریان مقابل را به استقبال از آمدن ترامپ بهجای هریس متهم میسازند، اگر خوشبینانه نظرشان را ناشی از دلسوزیهای کارشناسانه و فارغ از حبوبغضهای معمول جناحی قلمداد کنیم، باید بگوییم که آنها در بیتوجهی آشکاری نسبت به تجربه زیسته یک دهه اخیر سیاست خارجی بهسر میبرند. مقایسه بیطرفانه عملکرد بایدن دروغگو و ترامپ سوداگر نشان میدهداین دومی باراهنمایی جریان تهاجمیترِ لابی صهیونیستی در خروج یکباره و انفجاری از برجام مسیری را طی کرد که قرار بود اولی بهصورت تدریجی طی کند، چه اینکه عدم پایبندی آمریکا به برجام از دوره اوباما شروع شد و دوم اینکه بایدن هم بهرغم انتقادات تند از ترامپ بهجهت خروج از برجام، بهرغم فرصت چهارساله حضور در قدرت وحمایت مجلس سنا و اعلام آمادگی هرسه دولتی که در ایران درهمین مدت در صحنه سیاسی ایران حضور یافتند، به همان سیاست فشار حداکثری ترامپ متعهد ماند. یک بررسی مبتنی بر رویکرد عقلگرایانه آنهم از پس سیاست مدارا و مذاکره پیدرپی باید به این نتیجه اصولی برسد که حتی اگر مسامحتا از گرایشات هژمونیک هر دو حزب مسلط بر نظام سیاسی آمریکا گذر کنیم، بهواسطه دره عمیق بیاعتمادی میان این دو حزب و حد بالای دوقطبیشدگی در این ساختار، امکان توافق پایدار با آن بسیار پرریسک است. اظهارات روز دوشنبه سیدعباس عراقچی، وزیر خارجه کشورمان در گفتوگویی تلویزیونی به مناسبت چهلمین روزشهادت سیدحسن نصرا...،دبیرکل فقیدحزبا...لبنان، در پاسخ به سؤالی درباره تأثیر روی کار آمدن ترامپ یاهریس، قوام و سنجیدگی و فراجناحیبودن فرآیند تصمیمسازی در دستگاه تصمیمساز سیاست خارجی را اینطور تشریح کرد:«طرح بعضی مباحث درباره تأثیرانتخاب یکی ازاین دو نامزد بر موضع ایران در قبال جنگ غزه و آرمان فلسطین، در مواضع اصولی کشور وراهبردهای کشور تأثیری ندارد.»بخشی از سخنان وزیر خارجه کشورمان جوابی سنجیده به جریان فکریای است که هرگونه توسعه مؤثر و پایدار در کشور را مبتنی بر تواناییهای وارداتی از غرب و لاجرم همسویی کامل با آن تلقی میکنند؛ اینها نه فقط یگانهمدل توسعه را مدلی از مدلهای موجود غرب معرفی میکنند، اما بهرغم اینکه عمدتا ادعای ایراندوستی دارند، هیچ اعتقادی به توان ذاتی ایرانیان در تمدنسازی ندارند.
ظرفیتهای بومی، تنها راهحل مشکلات
تجربه حاصل از سروکله زدن با دو حزب که در توسل به تحریم و تهدید نظامی ایران از هم گوی سبقت را ربودهاند، بهخوبی بیانگر این نتیجه منطقی است که اولا حسابکردن روی ظرفیتهای بومی کشور در امر توسعه و فرصتدهی به مشارکت اقشار ملت ایران در این مسیر، در کناررویکردی وفاقگرا در سیاست داخلی(دربرابررویکرد تعارضگراکه میخواهد وضعیت سیاسی ایران رانوعی دوقطبی لاینحل ازجنس آمریکا بنمایاند)میتواندزیربنای یک سیاست خارجی توانمندوعزتمندانه باشد،و مذاکره با این یا آن «کدخدا» از سطح گزینههای تاکتیکی فراتر نمیرود؛ بهخصوص که تصور کدخدا داشتن جهان در فضایی که اندیشمندان روابط بینالملل از پایان نظام تک قطبی در دنیای فعلی و ظهور نظام چندقطبی جهانی سخن میگویند، امری است غیر کارشناسانه. در این فضای چندقطبی نوظهور، سیاست مقاومت و ایستادگی دربرابر آخرین دستوپازدنهای آمریکا برای نجات صهیونیسم بهاضافه ابتکارات منطقهای و همینطور تعامل در قالبهای جایگزینِ سیستم رایج اقتصادی تحمیلی از سوی غرب از جمله بریکس، خط مشیای است که ما را بهسمت درست تاریخ هدایت میکند.