درواقع طبق اظهارات منابع غربی در گفتوگو باCNN،طرف اسرائیلی، آمریکاییهارامتقاعد کرده بودکه عملیات در لبنان نسخهای کاهش یافته از جنگ ۳۳روزه سال ۲۰۰۶ و ورود زمینی محدود به خاک لبنان برای نفوذ به تونلها برای از بین بردن استحکامات و تسلیحات حزبا... و سپس عقبنشینی از خاک لبنان باشد و با این پیششرط هم توانسته بود، موافقت آمریکاییها را جلب کند؛ در حالی که در عمل شواهد حاکی از آن است که گرچه نیروی زمینی رژیم اسرائیل با تجهیز و گسیل تمام توان خود، موفق نشده بعد از گذشت بیش از یک هفته، حتی چند صدمتر به عمق خاک لبنان نفوذ کند، اما تهاجم گستردهای را از طریق بمباران بیسابقه هوایی به خاک لبنان شروع کرده است. در واقع نتانیاهو و کابینه افراطی او، عزم خود را جزم کردهاند تا با طراحی مجموعه اقدامات رعدآسا و نمایشی از طریق تولید وحشت بزرگ از یکسو، هم باعث ارعاب و تحت فشار قرار دادن محور مقاومت و رزمندگان حزبا... و مردم لبنان و هم از سوی دیگر با دستاوردسازی نمایشی، همراهی و حمایت حامیان غربی را برای تجاوزگری و افزایش دامنه توحش و بحران بهدست آورند؛ راهبردی که از جهات مختلف محتوم و محکوم به شکست است.
دلایل این شکست محتوم را میتوان از چند منظر مورد بررسی قرار داد؛ در وهله نخست ترور ناجوانمردانه رهبران و فرماندهان محبوب حزبا... نهتنها خدشهای به ساختار تنومند نظامی و پایگاه مستحکم مردمی حزبا... وارد نخواهد ساخت، بلکه زمینه متراکم شدن خشم عمومی، برانگیزش روحیه همبستگی و سربرآوردن جانشینانی با انگیزههای قویتر برای مبارزه را رقم خواهد زد و این لحاظ نکردن روحیه ایمانی جوامع مسلمان و بهویژه اراده شهادتطلبانه جامعه شیعیان لبنانی، خطایی بهمراتب بزرگتر از عدم محاسبه یا شناخت از ساختار چابک و توانمندی خدشهناپذیر نظامی حزبا... است؛ همان نکته کلیدی که مقام معظم رهبری در یکی از سخنرانیهایشان از آن تحت عنوان «جنگ ارادهها» یاد میکنند. در چنین جامعه ایمانی ریشهداری، وقتی عرصه نبرد به سمت قوت گرفتن «خشم مقدس» و «افزایش انگیزههای ایمانی» پیش رفت، زمینه سر برآوردن رزمندگان و فرماندهان از جانگذشته بیشتری هم مهیا خواهد شد که در نهایت، موجبات شدت گرفتن ضربات محور مقاومت و سرعت یافتن زوال رژیمصهیونیستی را رقم خواهد زد. در بیانات «جمعه نصر» مقام معظم رهبری هم میفرمایند که عزاداری ما، برای رهبران و فرماندهان شهیدمان، از جنس نومیدی نیست، بلکه از جنس سوگواری برای سیدالشهدا است که عامل انگیزه بخش نقش نیروی پیشران ارادهها را ایفا میکند. خطای محاسباتی دوم رژیم نامشروع صهیونیستی که رهبری معظم انقلاب بار دیگرعبارت«سگ هار»را برای توصیف درندهخویی افسارگسیخته آن بهکار بردند، سادهانگاری توانمندی دفاعی و توان نظامی حزبا... و درسنگرفتن از تجربیات پیشین است؛ این رژیم باوجود دراختیار داشتن حمایتهای تماموکمال غربیها و بهکاربستن حجم بیسابقهای از قتلعام و ویرانگری در غزه، بعد از یکسال تجاوز و جنایت و بمباران بیوقفه، نتوانسته حتی یکمورد از اهداف اعلامی خود مبنی بر ازبین بردن حماس، تخریب کامل تونلها و آزادی اسرایش را محقق سازد.
حال سؤال اینجاست که رژیم صهیونیستی چگونه میخواهد دربرابر نیرویی دهها برابر قویتر به اسم حزبا...، در اقلیمی متفاوت و کوهستانی با سربازانی خسته و درمانده از جنگ، به هدف خود برای نابودکردن توان نظامی حزبا... و بازگرداندن ساکنان شهرکهای شمالی سرزمینهای اشغالی دست یابد؟ اینها جدای از مجموعه چالشهایی است که این رژیم و لشکر شکستخورده آن، بهلحاظ موقعیت جغرافیایی منطقه، پوشش جنگلی، فرارسیدن فصول سرد سال، انتخابات آمریکا، دستکشیدن بریتانیا و فرانسه از ارسال کمکهای تسلیحاتی، فشار افکار عمومی در دنیا، گستردهشدن اعتراضات داخلی، تنگنای شدید اقتصادی، کاهش تابآوری و فروپاشی روانی مردم در اراضی اشغالی، افزایش انزوا و نفرت جهانی، با آن مواجه است. ازآنجا که شاکله ماهیتی این رژیم را نظامیان و معدود سیاستمداران امنیتی و افراطی در دست دارند و راهبردهای سیاسی و دیپلماتیک، جایی در نظام حکمرانی رژیم نامشروع اسرائیل ندارد، راهحل همه چالشها را در اتخاذ رویکرد نظامی و اعمال زور میبیند و بههمین دلیل نیز بهطرز افراطگونه و احمقانهای، علاقهمند است تا مبتنی بر نظامیگری بیحدوحصر و بهامید عقبراندن حزبا... و محور مقاومت، امتیازات دلخواهش را تصاحب کند و همه اموراتش را با توسل به بالاترین سطح کشتار و ویرانی و تجاوزگری پیش ببرد یا از طریق تصاعد بحران و گسترشدادن دامنه نبرد، پای کارفرمای غربی را به جنگی فراگیر در منطقه باز کرده و اصطلاحا کار را یکسره کند؛ درحالی که همین موضوع تبدیل به پاشنه آشیلی برای غوطهور شدن هرچهبیشتر این رژیم در محاصره آتشی خواهد شد که خود، اسباب شعلهور شدن آن را فراهم آورده است. در شرایطی که بهنظر میرسد استراتژی محور مقاومت، نگهداشتن رژیم صهیونیستی در این نبرد فرسایشی و کاملکردن حلقه آتش پیرامون سرزمینهای اشغالی است، اتخاذ توحش نظامی دیوانهوار، نهتنها باعث عقبراندن یا ازکارافتادن توان رزم حزبا... نخواهد شد، بلکه با عمق پیداکردن تدریجی و شدتگرفتن ضربات و کشاندن صحنه منازعه به مرکز اراضی اشغالی و شهرهای بزرگ آن، حلقه محاصره آتش محور مقاومت را روزبهروز تنگتر خواهد کرد که در نهایت به زوال این دجال اشغالگر منطقهای که رهبری انقلاب تعبیر «استعمار وطنخوار» را برای آن بکار بردند، سرعت خواهد بخشید. سؤال اینجاست که کابینه جنگ رژیم صهیونیستی و شخص نتانیاهو چگونه بدون اطلاع وثیق از محدودیتهای خود و توانمندی محور مقاومت، دست به چنین جنون لجامگسیختهای زده است و اساسا چه هدف مشخصی را دنبال میکند؟ پاسخ این سؤال هم از جنبههای مختلف قابلبررسی است. قدر مسلم نتانیاهو اکنون به نوعی منافع شخصی خود را به منافع ملی ساکنان سرزمینهای اشغالی و آمریکا گره زده؛ چراکه او بهتر از هر کسی در صورت وقوع هرگونه آتشبس، به سرنوشت قضایی خود، مبنیبر فساد مالی در داخل و احکام دیوان بینالمللی کیفری(لاهه) در عرصه بینالمللی و در مقام جنایتکار جنگی آگاه است؛ از سوی دیگر به واسطه فروپاشی هیمنه امنیتی و نظامی خود از زمان عملیات طوفانالاقصی و همچنین وقوع دو عملیات وعده صادق ۱ و ۲ از سوی جمهوری اسلامی ایران، ناکامی سنگین یکساله در ورود به غزه و عدمتوفیق در از بین بردن حماس و آزادی اسرا او را در یک دره عمیق سیاسی پرت کرده که برای بیرون آمدن از آن، چارهای جز توسل به هر اقدامی که بتواند ولو موقت او را از قعر این دره جهنمی برهاند، ندارد. در همین راستا نتانیاهو با تأسی به سلف سفاک خود، بن گوریون، به عنوان اولین نخستوزیر رژیم کودککش اسرائیل، راهبرد «ضربات شوکهکننده رعب آور ویرانگر» را همزمان با به کار بستن نبردی ادراکی در پیش بگیرد، احتمالا او بعد از دورهکردن کلاس درس جنایت بنگوریون، بیش از هر چیز تحتتاثیر یکی از جنایتکارترین گروههای تروریستی تاریخ یعنی هاگانا بوده، یکی از خونبارترین اقدامات این گروه متوحش که با هدف ایجاد ارعابعمومی در میان اعراب و تلاش برای اخراج آنها از مناطق مسکونی خودشان به اجرا درآمد، بمبگذاری و انفجار هتل «سمیرامیس» با همه مسافرانش در ژانویه ۱۹۴۸ بود که در آن، عده زیادی از جمله اتباع برخی کشورهای اروپایی به خاک و خون کشیده شدند. عملیات تروریستی پیجرها، ترور بزدلانه سیدحسن نصرا... و جمعی از فرماندهان با حجم سنگینی از بمبهای سنگرشکن، متعاقبا ترور شهید هنیه در تهران را میتوان در همین چهارچوب ارزیابی کرد. اما در کنار این راهبرد نظامی و تروریستی، رژیمصهیونیستی به دنبال آن است تا با پمپاژ ترس و شایعه، فتنهانگیزی و شوراندن مردم در کشورهای هدف و ایجاد اختلاف و چنددستگی، نظام ادراکی محور مقاومت و مردم منطقه را دچار فروپاشی کرده و از آن به عنوان اهرم فشار برای تضعیف ستونهای اصلی جبهه مقاومت استفاده کند؛ غافل از اینکه در این محاسبات، هم نقش حافظه تاریخی ۷۵ ساله مردم منطقه و تنومندشدن ریشههای به هم پیوسته شجره طیبه مقاومت را نادیده گرفته و از این منظر نیز قادر نخواهد بود با به کاربستن حیلههای نخنمای قدیمی، خللی در اراده این نبرد ایمانی وارد آورد، بلکه برعکس با کنارزدن اجباری نقاب تزویر و درآوردن دستکشهای مخملی، اسباب به هم پیوستن اقشار از همگسسته اجتماعی و قویتر شدن حلقه اتحاد ملتها را منجر خواهد شد که حضور کمنظیر آحاد مختلف مردم در نماز جمعه نصر تهران و یمن برای روحیهبخشی به رزمندگان خطمقدم نبرد، جلوهای از این بیداری شکوهمند ملتهای منطقه بود که اثر آن بر پیکره ترکخورده رژیم اشغالگر به مراتب از شلیک موفقیتآمیز موشکها، مرگبارتر و ویرانگرتر خواهد بود.