شمسالعماره که این روزها باردیگرراهی آنتن تلویزیون شده وازشبکه آیفیلم پخش میشود قصه دختری به نام لیلا گشایش است که در ملکی بزرگ،معروف به شمسالعماره زندگی میکند.اوکه سودای رفتن به فرنگ وتحصیلات عالیه در آنجا را در سر میپروراند، بهطور ناگهانی پدرش را از دست میدهد و بهعنوان اصلیترین وارث خانه با وصیت عجیب پدرش برای بهدست آوردن شمسالعماره مواجه میشود. گشایش با همفکری خواهرش، شمسی شرط کرده است اگر لیلا میان خواستگاران -که بسیاری دل در گرو خانه دارند تا او- شخص مناسب را انتخاب کند، میتواند به مالکیت خانهباغ برسد. عبور و مرور خواستگاران به خانه لیلا و روند گزینش این شخصیت، خط اصلی قصه است که مخاطب را با خود همراه میکند و بهانهای میشود تا او در کنار آن شاهد روایت ماجراهای دیگر شخصیتهای قصه هم باشد و البته در این میان گوشهچشمی به فرهنگ ایرانی دارد. غالب حرف سریال بر مسأله خانواده، ازدواج و خواستگاری بنا نهاده شده است؛ مضمونی که خیلی راحت میتواند اثر را به ورطه کلیشه و سطحینگری سوق دهد اما شمسالعماره بر مرز باریک این خطر، لغزشهای کمی دارد. ویژگیهایی در این سریال است که آن را بهرغم ضعفهایش یک سر و گردن بالاتر از پریدخت، ساخته پیشین کارگردانش قرار میدهد. ازجمله آنکه شمسالعماره حرف خودرابیتکلفتر بیان میکند.درواقع نگاه سادهای به سوژه در روایات و بازیها وجود دارد که در عین اینکه دلنشین است،راحتتر میتواند مخاطب رابه خودجلب کند. مقدم، کارگردان این سریال، بازیهای خوبی ازبازیگران گرفته است بهویژه رویا تیموریان، مرجانه گلچین، فرهاد آئیش و امیرحسین رستمی درست در جای خود قرار گرفتهاند وبازیهایی درحدواندازه نقش وحتی فراترازآن ارائه میدهند.شمسالعماره ازآن دست آثاری است که درقالب قصهای سرگرمکننده بهخوبی فرهنگ ورسوم ایرانی و چالشهای آن را در مواجهه با دنیای امروز و تفاوتهای نسل جوان و دیروز به نمایش میگذارد و از این جهت گزینه مناسبی برای پخش در شبکههای برونمرزی است. این سریال تا اندازهای میتواند غیرایرانیان را با زندگی و جریان فکری و فرهنگی عامه مردم آشنا کند و در عینحال لحظاتی لبخند به لب بیاورد.