امین تارخ را تازگی ها با اکران «رئیس» در سینما دیده اید و این روزها هم در نقش اول سریال ماه رمضان شبکه یک «اغماء» شاهد بازی او هستید.
کد خبر: ۱۴۶۳۳۷

گفتگوی ما در پشت صحنه این سریال و به بهانه حضورش در «رئیس» و «اغماء» اتفاق افتاد ولی در فاصله کوتاه بین دو پلانی که باید تارخ در آنها حضور می داشت ، مجالی پیش نیامد که خیلی ریز و تخصصی به این ماجرا بپردازیم.
در عین حال حرفهای کلی اش درباره بازیگری و ریزه کاری هایش هم خواندنی است.


چرا چند سال است که شما را در سینما کمتر می بینیم؛
نه ، اتفاقا در 3سال گذشته 6 فیلم سینمایی کار کرده ام. «رازها» اکران شد ، «رئیس» در حال اکران است «پابرهنه در بهشت» ، «پرونده هاوانا» ، «ساعت 25» و «تجارت فراموش شده» هم آماده اکرانند.

به نظرم بهتر است به دو تای آخر با معیارهای فیلم تلویزیونی نگاه کنیم.
بله ، من هم اساسا آنها را به عنوان تله فیلم پذیرفتم و قراردادم هم قرارداد فیلم تلویزیونی بود ولی تا جایی که می دانم ، دارند «ساعت 25» را به فیلم سینمایی تبدیل می کنند و حتی در نوبت اکران است. «تجارت فراموش شده» هم قرار است در سینما یک پخش شود.

با وجود آموزشگاه بازیگری تان طبعا از طرحهای مختلف خبر دارید و دستتان برای انتخاب خودتان بازتر است. برای همین این انتظار وجود دارد که کارهای بیشتر و بهتری انجام بدهید.
بله ، من همیشه به نوع کاری که می کنم ، حساسیت داشته ام و حتی زیر بار 3 سال بیکاری هم رفته ام. قاعدتا هر بازیگری برای بازی در تعداد فیلم مشخصی سهمیه دارد. مثلا 50فیلم در طول 50سال درست نیست این تعداد را در طول 5سال بازی کند و بعد خودش را گوشه نشین کند. خیلی از بازیگران از ترس فراموش شدن ، به تولید انبوه رو می آورند و اتفاقا همین کار باعث فراموشی شان می شود. مثلا ظرف 3 سال ، 8 ، 9 سریال بازی می کنند و در آنها مصرف می شوند و همه کارهایشان تکراری می شود. چون بازیگر فرصت نمی کند برای نقشهایش زحمت بکشد ، برای خودش امکان انتخاب بهتر قائل نمی شود ، فرصت نمی کند راجع به کارهای قبلی اش فکر کند و درباره کارهای آینده اش بیشتر مطالعه کند. مثل یک کارگاه تولید کفش یا پوشاک که چون سری دوزی می کند ، حساسیت هایش مثل کسی که سفارشی و تک تولیدی کار می کند ، نیست . من تا هفت ، هشت سال پیش فکر می کردم کسانی مثل آل پاچینو یا رابرت دنیرو 150 تا فیلم بازی کرده اند ولی بعد که در بیوگرافی و جزئیات زندگی شان دقت کردم دیدم هرکدامشان تا آن موقع حدود 25تا 30 فیلم بیشتر بازی نکرده اند. ما اصلا این را باور نمی کنیم ، چون تاثیر کارشان بیش از اینهاست . هر فیلمی که آل پاچینو بازی می کند تا 10 سال تو ذهن تماشاگر می ماند و این دلیلش پیوستگی و ماندگاری نقشها و فیلمنامه هاست. حالا اگراین کار به تولید انبوه برسد، دیگر این جذابیت را ندارد.

پس چطور شما را در فیلمی مثل رازها می بینیم که گمانم تشخیص پایان داستانش از فیلمنامه خیلی نباید کار سختی بوده باشد؛
به کارنامه هر هنرپیشه ای نگاه کنید ، همه جور کاری می بینید خوب ، عالی ، متوسط ، ضعیف و....

نمی خواهید بگویید از فیلمنامه تشخیص ندادید و انتظار دیگری داشتید؛
نه. اصلا هم قصد قیاس ندارم ، ولی فیلمهایی که آل پاچینو در دهه 80 بازی کرد تا مرز گرفتن تمشک طلایی هم پیش رفت. آدم گاهی فکر می کند شغل و حرفه اش این است و بیش از حد نباید منتظر معجزه بماند. «رازها» پیش از هر چیز یک ماجرای شخصی دارد که صلاح نیست به مطبوعات کشیده شود. بازی کردن در آن فیلم یک جور از خودگذشتگی بود برای دریافتن یک رفاقت و من باید به ساخته شدن آن فیلمنامه کمک می کردم . برای همین آن را براساس یک سینمابس قبول کردم و دستمزدی هم که گرفتم ، یک سوم چیزی که می باید ، بود. اما همه چیز براساس توانی بود که از کارگردان دیده بودم که ظاهرا آن هم بالا و پایین می شود. بعضی تجربه ها گران تمام می شود ولی از آنها درس بزرگی می گیری . من 25 تا فیلم سینمایی کار کرده ام که شاید سه ، چهار تاش غیرقابل دفاع باشد. آنها را می شود گذاشت به حساب بدشانسی یا انتخاب های غلط یا معذوریات اخلاقی.

ولی فیلمنامه از همان ابتدای کار تکلیف خیلی چیزها را روشن می کند.
اولا بعضی فیلمنامه ها مثل هندوانه دربسته است. فیلمنامه ای هست که کاملا درست و متین و معقول نوشته شده و از نظر ساختار و قصه پردازی و شخصیت پردازی هم درست است ولی در طول اجرا اتفاقاتی می افتد که کیفیت لازم را پیدا نمی کند و به نتیجه معقولی نمی رسد. این دیگر از بد حادثه است و هر هنرپیشه ای هم از این کارها دارد. همیشه نمی شود انتظار داشت که شاهکار خلق شود. خلق شاهکار در گروی فعالیت یک نفر نیست . سینما یک کار جمعی است و هرکدام از عوامل بلنگند، همه بازی را باخته اند. ایجاد یک شرایط حرفه ای قابل دفاع و معقول هم کار سختی است و حتی بعضی وقت ها در نهایت ، کار شایسته ای که انتظارش را داری درنمی آید.

کدام کارتان هست که ازش پشیمانید؛
«رازها» و «عشق +2». وقتی قرارداد امضا کردم ، اسمش این نبود. اگر با این اسم پیشنهاد می شد ، فقط به همین دلیل قبول نمی کردم.

اسمش چی بود؛
اسمش «آینه های عشق» بود که اسم معقولی بود و فیلمنامه اش هم به اندازه اسمش معقول بود ولی اسم جدید کلیشه ای است و پشتوانه فرهنگی هنری ندارد. به هر حال ، کل کار در اجرا کیفیت دیگری پیدا کرد. دلیلش شاید تغییر مدیریت ها بود. شاید تقاضای تهیه کننده که اول آنها را پنهان می کند و در حین کار مطرح می کند و یا تصمیماتی که بعد تولید اعمال می شود.

این تجربه ناموفق چه تاثیری روی بقیه کارهایتان گذاشت؛
باعث شد چند سالی هیچ پیشنهادی را جدی نگرفتم و منتظر یک کار خوب بودم که «سفر سبز» اتفاق افتاد بعدش «معصومیت از دست رفته» که گمانم قدری جبران مافات کرد. بعد دوباره منتظر شدم تا سال سوم که دیدم باید برای اعلام حیات حرفه ای هم که شده ، کاری بکنم . «رازها» بدشانسی است ولی بلافاصله بعدش «پابرهنه در بهشت» هم هست یا «رئیس» و «ساعت 25» و «تجارت فراموش شده» که نمی تواند فیلم متوسطی درآمده باشد و همین سریال «اغماء» که گمان نمی کنم غیرقابل دفاع باشد.

درباره «رئیس» کیمیایی


در مصاحبه ای گفته بودید حتی پیش از حضور در «رئیس» هم از ضعفهایش آگاه بوده اید ولی همه چیز را به کیمیایی سپرده اید.
برخوردهای سخت و متعصبانه ای را که با «رئیس» شده نمی پسندم. باید روی خط اعتدال حرکت کرد. فیلمهای قبلی کیمیایی در ما توقعی به وجود آورده اند و با اتکا به این نقاط عطف است که از او انتظار داریم ولی حالا دیگر باید با عینک تازه ای به او نگاه کنیم.
نباید توهین کنیم. منی دارم این حرف را می زنم که در همه نقدها از همه چیز ایراد گرفته اند ، به جز بازی من و حتی جایی آن را یگانه نقطه روشن فیلم دانسته اند ولی من قضیه را مال خودم نمی دانم و فکر می کنم توفیقی اگر هست ، در ارتباط من با کیمیایی است.
او از معدود کارگردان هایی است که هم بازی را خیلی خوب می شناسد و هم رابطه اش با بازیگر را. نمی گوید چه کار بکن ، می گوید چه کار نکن. همین روتوش هاست که بازی یک بازیگر را می سازد.

می شود گفت در کار با کیمیایی هم ریسک کرده اید؛
با همان ریسکی که در «رازها» موفقیت آمیز نبود ، در «پابرهنه در بهشت» موفق شدم. درباره بهرام توکلی همان قدر بی مطالعه نبودم که درباره اعلامی.
فیلمهای قبلی اعلامی هم کم ارزش نیستند ولی نمی شود قسم خورد که فیلم بعدی هر کارگردان خوبی ، خوب درمی آید.
همین کیمیایی که «قیصر» و «گوزن ها» را داشته ، «سربازهای جمعه» را هم داشته.
کارگردانی در تلویزیون سریالی ساخته که تماشاگر را زیر و رو کرده و هم او سریالی ساخته که اصلا دیده نشده است.

در کارهای تلویزیونی که ضربتی بودن و سرعتی بودن به ویژگی ثابتشان تبدیل شده ، شاید رفتن سرصحنه براساس سینما بس و اعتماد متقابل قابل قبول باشد. ولی در سینما باید چیز محکم تری وجود داشته باشد.
شما به عنوان بازیگر در هر فیلمی که ظاهر می شوید ، در حقیقت دارید ریسک می کنید. هیچ کس نمی تواند ادعا کند فیلمنامه ای که قبول کرده ، صد درصد کار خوبی از آب درمی آید. عکسش هم هست . وقتی قرار بود «مادر» را کار کنیم ، علی حاتمی فقط یک صفحه کاغذ بهم داد و یک فیلم ماندگار از توش درآمد. در «دل شدگان» هم همین طور. «مرگ یزدگرد» را هم به عنوان تئاتر کار کرده بودیم و اصلا توقع نداشتیم فیلم سینمایی خوبی ازش دربیاید، ولی درآمد. باید ببینیم راجع به چه کاری و چه کارگردانی صحبت می کنیم . در همین سریال «اغماء» باید به پیشینه قدرتمند سیروس مقدم در اشل تلویزیونی اعتماد کرد. در این اعتمادها بخشی را می بریم و بخشی را می بازیم دیگر. مثال می زنم : «پاییزان» که در مجموع فیلم قابل قبولی بود ، شاید 20درصد فیلمی بود که من قراردادش را امضا کرده بودم . «چمدان» جلال مقدم قرار بود فیلمی باشد که به سینمای ایران الگو بدهد ، چون سید محمد بهشتی آن را نوشته بود ولی در اجرا ، کلی دچار تغییر و تحول و شک و تردید شد و نهایتا آن خاصیتی را که می باید ، نداشت. این نه تقصیر سید محمد بهشتی بود و نه جلال مقدم . شرایط سرگشته آن دوره باعث شد نه چیزی که در ذهن بهشتی بود ، دربیاید و نه چیزی که در ذهن مقدم بود. عناصر زیادی باید کنار هم قرار بگیرند تا شرایط معقولی برای ساخت یک فیلم یا سریال به وجود بیاید.

استنباط کلی من از حرفهای شما این است که باید 80 درصد کل ماجرا را براساس ریسک گذاشت حتی وقتی نقاط ضعف کاری را که قرار است بازی کنید ، می دانید به این امید جلو می روید که همپوشانی نکات مثبت و منفی ، در کل به نفع فیلم تمام شود.
درست است. بازیگر اگر به امید ایجاد یک شرایط فوق العاده مطمئن بنشیند، مجبور می شود اصلا کار نکند. مثالش عباس جوانمرد است که در تاریخ تئاتر ایران صاحب نام است . 5 - 6 سال پیش از انقلاب گفت کار نمی کنم تا شرایط برای تئاتر درست شود. پس انقلاب هم همین را گفت و حاصلش شده 35 سال بیکاری. به نظرم او هم به خودش ظلم کرد، هم به تماشاگران ، هم به تاریخ تئاتر. اگر با کار نکردن چیزی درست می شود، پس بیایید همه تعطیل کنیم و بنشینیم توی خانه. معتقدم اول باید سینما و تلویزیون را با همه نقاط قوت و ضعفش بپذیریم و بعد کار کنیم ؛ به این امید که اگر شرایط اجازه داد، توان بالقوه مان را به فعل درآوریم. چون هر کاری برای خودش یک حادثه و یک اتفاق است . «سربداران» در زمان خودش با بودجه سرسام آوری ساخته شد که الان دیگر به هیچ وجه امکانش نیست. برای همین من به هر کاری به چشم یک اتفاق نگاه می کنم که 5 سال دیگر امکان تکرارش نیست. نمی شود خیلی مته به خشخاش گذاشت. نمی توانی بگویی همه عوامل باید نمره شان بیست باشد که من هم بروم با آنها کار کنم.

شما با آموزشگاه سینمایی تان هم با نوع آموزشتان در تربیت بازیگران جوان موثر بوده اید و هم با توجه به زیاد شدن سریال ها و آثار نمایشی در معرفی و ورود آنها به کار حرفه ای نقش داشته اید اما خیلی از همکارانتان نظر موافقی درخصوص حضور این رقبای تازه وارد ندارند. نظر شما چیست؛
آخر چرا؛ این اتفاق برای انتظامی یا نصیریان چه ضرری دارد؛ من 54ساله چرا باید با ورود یک جوان 20ساله به سینما مخالف باشم؛

این نگاه مال آنهایی است که مثل شما و آنها به اندازه کافی جایگاهشان محکم نیست.
اگر جوانها به همدیگر حسادت کنند ، طبیعی است ولی قدیمی ها اصلا نمی توانند چنین احساسی داشته باشند. خوشحالم که شخصا در این قضیه پیشگام بوده ام.

نمی توانند چنین احساسی داشته باشند یا نباید داشته باشند؛
نمی توانند. اصلا چرا باید حسادت کنند. مثلا نقش بازغی را آقای نصیریان می تواند بازی کند؛ برای او نه تنها این ماجرا اهمیت ندارد بلکه خوشحال هم می شود که جوانها وارد شوند. چون خودش هم یک روزی جوان بود. یا من 54 ساله چرا باید از حضور جوان 20 ساله ای که نقش اول بازی می کند ، ناراحت باشم؛ اگر او نباشد ، آیا نقشهای دیگر آن کار به من می رسد؛ آدم در 54 سالگی نمی تواند نقش یک آدم 20 ساله را بازی کند. چون صورتش چین و چروک دارد ، زانوش درد می کند و هزار عیب و علت دیگر. برای همین است که تاکید می کنم «نمی تواند».درباره خانمها هم همین طور بنابراین این حسادت نمی تواند مصداق واقعی داشته باشد. من که خیلی خوشحالم که دارم سن خودم را بازی می کنم و در زمینه معرفی جوانها هم پیشگام بوده ام و اکنون 30 چهره ای که به سینما و تلویزیون معرفی کرده ام ، کار می کنند و موفق هستند و 9 تایشان هم سیمرغ بلورین زیر بغلشان است.

جابر تواضعی
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها