زن جوان وقتی در مقابل قاضی دادگاه خانواده قرار گرفت، درباره ماجرای زندگیاش گفت: آقای قاضی شوهرم زندگی مشترکمان را به خاطر دوستش نابود کرد، آن هم فقط به خاطر اینکه من نتوانستم با او و همسرش ارتباط خوبی برقرار کنم. من و تاجیک از هشت ماه پیش زندگی مشترکمان را آغاز کردیم. ما پیش از ازدواج آشنایی زیادی نداشتیم. از طریق یکی از آشنایان به هم معرفی شدیم، مدت زمان کمی هم با یکدیگر رفت و آمد داشتیم تا اینکه تصمیم به ازدواج گرفتیم. تصور میکردم پس از ازدواج با تاجیک خوشبختترین زن دنیا میشوم. او ادعا میکرد مرا عاشقانه دوست دارد. کلی وعده و وعید به من داد اما حالا فقط به خاطر دوست صمیمیاش مرا کنار گذاشت. ماجرا از این قرار بود که از همان روزهای اول آشناییام با تاجیک، او امیر و همسرش را هم با من آشنا کرد و گفت امیر صمیمیترین دوستش است. ما اکثرا با هم چهار نفری بیرون میرفتیم. اوایل هیچ مشکلی با آن زن و شوهر نداشتم، ولی کم کم بعد از چند ماه، متوجه رفتارهای عجیب همسر امیر شدم. انگار از من خوشش نمیآمد. با این حال ما با هم رفت و آمد داشتیم. تمام آخر هفتههایمان باید با امیر و همسرش سپری میشد. من هم مجبور بودم رفتارهای آن زن را تحمل کنم. تا اینکه دیگر طاقتم را از دست دادم و از تاجیک خواستم رفت و آمدمان را با آنها کمتر کنیم. او اما در کمال تعجب با من دعوا به راه انداخت و گفت دیگر حق ندارم در روابط او با دوستانش دخالت کنم. خیلی از این رفتارش تعجب کردم. تا اینکه یک روز با همسر امیر دعوایمان شد. از آن روز به بعد دیگر نخواستم آنها را ببینم. ولی همین مسأله باعث بدبختی من شد. تازه فهمیدم تاجیک دوستش را از من و زندگیمان بیشتر دوست دارد. او آنقدر این مسأله را کش داد که در نهایت تصمیم به جدایی گرفتیم.
در ادامه شوهر این زن نیز به قاضی گفت: آقای قاضی همسرم از همان روزهای اول آشناییمان میدانست چقدر ارتباط خوب و صمیمی با امیر دارم. امیر مثل برادرم است. سالها در حق من برادری کرده است. نمیتوانم بدون او زندگی کنم. اما از همان روزهای اول بیدلیل نسبت به ارتباط ما حسادت میکرد. در آخر هم یک دعوای بیدلیل به راه انداخت و از من خواست دیگر ارتباطی با امیر نداشتهباشم. من نمیتوانم به دلیل رفتارهای بچگانه همسرم، ارتباط چند ساله با دوست صمیمیام را از دست بدهم. هرچه با او صحبت کردم فایدهای نداشت و حاضر نشد کوتاه بیاید. هر بار میخواستیم امیر و همسرش را ببینیم غر میزد. دیگر از دست کارها و رفتارهایش خسته شدم. برای همین دیگر نمیخواهم در کنار این زن زندگی کنم.
در پایان نیز قاضی سعی کرد این زوج را از جدایی منصرف کند، ولی وقتی اصرار آنها را دید، رسیدگی به این پرونده را به جلسه آینده موکول کرد.
نظر کارشناس
مواظب زنگخطرها و نشانهها باشید
سارا شقاقی، روانشناس دراینخصوص میگوید: به نظر من آشنایی پیش از ازدواج بسیار ضروری است. زن و مرد باید بدانند همیشه این آشنایی به ازدواج ختم نمیشود. این به هدف هر دو طرف از آشنایی بستگی دارد. آشنایی از مراحل مختلفی تشکیل شده که در آن معیارهای فردی و معیارهای انتخاب همسر بررسی میشود. نظر خانواده نیز دراین میان اهمیت دارد. این احتمال وجود دارد که در هر یک از این مراحل آشنایی، یک نفر از تصمیم خود انصراف دهد و متوجه شود در انتخابش اشتباه کردهاست. برای همین قبل از ازدواج، افراد باید مدتی با هم و با اطلاع خانوادهها رفت و آمد داشتهباشند، در این مدت یکدیگر را بسنجند، یک سری سوالات مهم از هم بپرسند و با خانوادهها معاشرت داشتهباشند تا مطمئن شوند میتوانند، از شباهتهایشان استفاده و تفاوتهایشان را مدیریت کنند. برای برخی افراد این سؤال پیش میآید که مدت آشنایی برای ازدواج چقدر باید باشد؟ معمولا نمیتوان جواب دقیق به این سؤال داد چون شرایط رابطه و توانایی افراد در شناختن یکدیگر، متفاوت است. البته اینکه مدت زمان آشنایی چقدر باشد، بستگی به طرفین دارد اما میتوان حداقلی را برای آن مشخص کرد. شرکت در کلاسهای آموزشی پیش از ازدواج نیز میتواند زن و شوهر را در برقراری یک ارتباط عاطفی و روابط صحیح زناشویی هدایت کند. درستترین کار این است که افراد بسیار دقت داشتهباشند، مواظب زنگ خطرها و نشانهها باشند و زود و براساس احساسات تصمیم نگیرند تا بتوانند در مدت زمان تعیین شده بین خودشان و خانوادهها، به خوبی یکدیگر را بشناسند.نکته دیگری که باید به آن توجه داشت انتظارات از همسر است. زنان دوست دارند بعد از ازدواج نفر اول زندگی شوهر و مورد توجه و حمایت او باشند. هرگاه این موقعیت را در خطر ببینند، از خود واکنش نشان میدهند. پس از ازدواج باید در روابط به خصوص با دوستان تغییر داد و این حس امنیت و آرامش را برای همسر حفظ کرد.
سیما فراهانی - تپش
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد