شاید از همین رو بود که آثار برجستهای مانند ناپلئون ساخته ابل گانس در ۵ ساعت و ۳۲ دقیقه، دن آرام سرگئی گراسیموف در ۵ ساعت و ۳۰ دقیقه، وضعیت بشری ماساکی کوبایاشی در ۸ ساعت و ۴۷ دقیقه و فیلم سفر پیتر واتکینز در ۱۴ ساعت و ۳۳ دقیقه بر پرده سینماها رفته و دیده شده و مورد استقبال قرار گرفتند.شاید اگر این فیلمها قرار بود به صورت کات خورده در مدت زمان مثلا ۲ ساعت یا به شکل سریال نمایش داده شوند، اساسا از این حال و هوایی که اینک در پانتئون تاریخ سینما برخوردارند، تهی میشدند؛ واقعا تصور تماشای فیلم ناپلئون یا دن آرام یا وضعیت بشری به صورت سریال یا خلاصه شده ۲ ساعته اساسا دور از ذهن و فاجعه بار به نظر میرسد. همان بلایی که بر سر فیلم عاشورا آمد. اگر از برخی آثار طولانی و دیوانهوار اندی وارهول بگذریم که چندان نشانی از سینما نبردند، حداقل ۳۰-۴۰ فیلم مهم در تاریخ سینما وجود دارد که بیش از ۵ ساعت بر پرده نقش بستند.
چرا باید عاشورا به هم پیوسته نمایش یابد؟
صحنهها و سکانسهای عاشورا هم از چنان حس و حال به هم پیوستهای برخوردارند که جدا ساختن یا کوتاه کردنشان، اجحاف به اصل اثر به نظر میرسد. این قصه و روایت و صحنههای ساخته شده از آنها، به هیچ وجه قابل جدا شدن و نمایش منفک نیستند، چراکه تکرار صحنه ها و توضیحات مکرر و شیرفهم کردن معمول قسمت های پی در پی سریالها و مجموعهها در آن به چشم نمیخورد. تلف کردن دقایق معمول سریالی در آن دیده نمیشود.
در عاشورا همه صحنهها به طور پیوسته یکدیگر را توضیح میدهند، ساختار روایی به گونهای است که از یک سوی مانند مجموعه مستند روایت فتح، سرگذشت و ماجرای افراد مختلف از مهدی و حمید باکری و همسرانشان گرفته تا شخصیت حاشیهای مانند علی اصغر و کاراکترهای تعیینکنندهتری همچون خسرو ملازاده و محمد گلتپه و ... روایت میشود و از سوی دیگر این ماجراها به طور همزمان در طول و عرض همدیگر قرار میگیرند که در عین انفصال و استقلال اما به گونه تفکیک ناپذیری، همدیگر را کامل میکنند. علی اصغر همانقدر در شکلگیری این ماجراها سهیم است که حمید باکری و خود مهدی باکری و پدر و مادرشان (ولو با یک صحنه) و آن رزمنده مسنی که از نحوه آوردن پیکر شهداء شاکی است و آن رزمنده جوان دیگری که حاضر نیست پا روی بدن همرزمانش گذاشته و مهمات را به خط درگیری برساند.
این روایتها قابل تفکیک نیستند، نمیشود آنها را جدا کرد و همچنان انتظار داشت همان حس و حال مورد نظر را منتقل نمایند. در واقع این روایتهای مختلف و متفاوت هستند که شخصیت مهدی باکری را کامل میکنند گرچه فیلم تمام و کمال هم درباره مهدی باکری نیست اما حتی خسرو در حالی که پیکر بی جان محمد گلتپه را بر دوش دارد و فریاد میزند : من خسروام، من مهدی باکری نیستم هم به گونهای بسیار تاثیر گذار و سینمایی، پازل شخصیتی مهدی باکری را میسازد.
عاشورا یک تحول و جهش بزرگ ساختاری/محتوایی در سینمای دفاع مقدس به شمار میرود، انگار یک ویترین پر و پیمان از آثار برجسته تاریخ این سینما را مجددا بازسازی کرده و به طرزی باورنکردنی ارتقاء داده است؛ چنانچه هم تلخیها و تنشهای سفر به چزابه و نجاتیافتگان مرحوم ملاقلیپور را در یک فرم به روز و سرحال و بسیار سینماییتر دارد و هم قهرمانیها و نبرد عجیب و غریب فیلمهای مهاجر و دیدهبان حاتمیکیا ، هم سادگی و صمیمیت ستارگان خاک عزیزا... حمیدنژاد و تویی که نمیشناختمت محمد ابراهیم سلطانیفر، هم پروداکشن پر غوغا و چشمگیر سرزمین خورشید احمدرضا درویش و مزرعه پدری مرحوم رسول ملاقلیپور و هم... و هم حس و حالی وصفناپذیر از یک غم غربت و یک دوران سپری شده و آدمهایی که انگار فقط در رویاها و افسانهها و روایتهای اسطورهای قابل رویت هستند.اما در عین حال همه این تصاویر آنچنان باور پذیر ارائه شدهاند که بر جان مخاطب مینشیند.
شخصیتها در عین دستنیافتنی بودن به شدت قابل باورند. از روابط و فضا و کاراکترها گرفته تا ماجراها، خانهها، جبهه و سنگرها، نبردها، بحث و جدلها ولو لباس ها که بخشی از فیلم به نام پلیور آبی است؛ همان پلیوری که همسر حمید باکری برایش بافته و همیشه به تن او دیده میشود حتی در صحنهای که خسرو برای شناسایی پیکرش به آن اشاره کرد. لحظات حیرتانگیزی در عاشورا وجود دارد که میتوان گفت پیش از این مخاطب سینمای دفاع مقدس و جنگ و حتی بسیاری از آنان که جبهههای دفاع مقدس را دیدهاند نیز تجربهاش نکردند.
تصاویر ساعتهای متمادی و روزها با قایق روی هور پیشروی کردن که با فضاسازی کمنظیر صحنه و چهرهها و جایگاه و حرکات دوربین و دکوپاژ روایتگر، خستگی و تشنگی و گرسنگی را بر جان تماشاگر مینشاند یا ارتباط و گفتوگو و روابط رزمندگان در محیطی که انگار آخر دنیاست، بادآور برخی صحنههای فیلم... و اینک آخرالزمان فرانسیس فورد کوپولا و نجات سرباز رایان استیون اسپیلبرگ با این تفاوت که به طرز شگفتآوری در برابر همه آن انفجارها و رگبار گلولهها و آتشبارها و .... بیاهمیت نشان داده میشوند، نه مانند آن سرهنگ دیوانه فیلم کوپولا با فرهنگ کابوئیسم و کول آمریکایی که بوی ناپالم سرمستش کرد و در اوج انفجارها برخلاف همه سرپا ایستاد و هوس موج سواری به سرش زد.
اینها نمیترسند، نمیگریزند، خود را نمیبازند اگرچه در محاصره مرگبار و بدون هرگونه مهمات، مانند برگ خزان بر زمین میریزند نه به دلیل آنکه بیخیالند بلکه از آن رو که نشان داده می شود برای مرگ اهمیتی قائل نیستند. وقتی خسرو در میان گردان بر خاک افتاده توسط یکی از رزمندگان مجروح که تصور میکرد به شهادت رسیده غافلگیر شده، به اعتراض میگوید که یک بار شهید شدی و دوباره زنده میشوی! حالا هم آب میخواهی در حالی که به علت شدت خونریزی نباید آب بخورد و از آن گذشته اصلا آبی در بساط نیست که بخورد! چرا که خسرو با همه آب قمقمهاش، روی آتش کوچکی، چای درست کرده که آن را هم رفیقش محمد گل تپه به هم ریخت و هدر داد!
یکی از جذابیتهای ماندگار عاشورا، سادگی و صمیمیت کاراکترهاست که به غایت دلپذیر نمایش داده شده است مانند صحنهای که همین خسرو به عنوان تنها بازمانده یک عملیات دشوار درگیری نزدیک با تانکها، بر روی خاکریز به خوابی عمیق فرو رفته یا صحنهای که مهدی و حمید باکری به همراه خانواده در حال تماشای فیلمی از لورل و هاردی هستند!
این جسارت در فرم و محتوا، عاشورا را حداقل یک سر و گردن از سایر آثار سینمای دفاع مقدس بالاتر میبرد؛ آقا حمید برای نوشتن توبه نامهای که نمیداند چیست باید به ستاد برود و آقا مهدی در میان فرماندهان انتقاد میکند که چرا برخی زودتر از افرادشان به عقب برمیگردند و همو مانع بازگرداندن پیکر برادرش میشود حتی اگر خانوادهاش به گونه سرزنشآمیز نگاهش کنند و حکایت جزایر مجنون و عملیات خیبر و... که حکایتهای باورنکردنی بسیار دارد، در میزانسنها و ترکیببندیهای تکاندهنده ولو به صورت خطوط پر معنا از فاصله بسیار بالا و کاتهایی که این تصاویر را به هم اضافه میکند و نوعی هارمونی دلنشین و ضیافت چشم نواز متفاوتی ایجاد مینماید که شخصا دلم میخواهد تمام نشود و ادامه پیدا کند. نمیدانم همه اینها به خاطر آقا مهدی و آقا حمید و یارانشان است که به هر حال سابقه و وابستگی و علائق ذهنی از ایشان داریم یا به قول سهراب به دلیل صمیمیت سیال فضاست که نشانیخانه دوست را خیلی سرراست نشان میدهد. به نظرم، علتش ترکیبی از هر دو عامل باشد.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
بهتاش فریبا در گفتوگو با جامجم:
رضا کوچک زاده تهمتن، مدیر رادیو مقاومت در گفت گو با "جام جم"
اسماعیل حلالی در گفتوگو با جامجم: