این برنامه یکبار ساعت ۴ تا ۵ بعدازظهر و ۱۱ تا ۱۲ شب به شکل زنده در پشتبامی مشرف به گنبد حضرت ارباب _ امام حسین (ع) _ پخش میشد. یکبار دوربین تلفن همراهم را به سمت پیادهروی اربعین جایی که مردم میآمدند و خارج میشدند، تنظیم کردم و روی دور تند گذاشته بودم و دیدن حرکات تند مردم در حدود ۴۰ دقیقهای که این دوربین روشن و راهپیمایی ضبط شده بود، لذت زائدالوصفی داشت و بسیار تعجببرانگیز بود. گاهگاهی تا زمانی که سر کار برویم یا کارها آماده شود، به موکبها سر میزدیم و شرایط بهگونهای بود که باید مسیری را بدون ماشین پیاده میرفتیم و اگر به کربلا میرسیدیم، شاید ۱۰ کیلومتر فاصله داشتیم و اقامت ما نزدیک بینالحرمین بود و در حدود ۱۰ روزی که آنجا بودیم، شاید حدود ۲۰ بار این مسیر را میآمدیم و میرفتیم؛ چون ماشینها خارج از کربلا داخل میدانی میایستادند و از آن به بعد سیطرهها (ایستبازرسی) بودند و بقیه مسیر را پیاده میآمدیم تا به جایگاهی برسیم که سوار ماشین شویم و به هتل محل اقامتمان برسیم. این مسیر ۱۰ کیلومتری هم پر بود از موکبهای ایرانی و عراقی.
در بعضی از این سیطرهها من و همه زائران را بازرسی میکردند و یکی به عربی پرسید: «أنتَ الممثل؟» یعنی تو بازیگری؟... پاسخ مثبت دادم و پرسید زبیر؟(منظورش نقش زبیر با بازی رضا کیانیان در سریال مختارنامه بود) تا آمدم بگویم که نه، بهسرعت دوستانش را صدا زد و مرا در آغوش گرفتند، بوسیدند و عکسهای زیادی گرفتند. با توجه به جو حاکم و اینکه ممکن بود به احساسشان بیاحترامی شود، نشد بگویم زبیر نیستم اما ثواب تمام اینها متعلق به اموات رضا کیانیان است.
یکبار هم یک برنامه سه قسمتی مربوط به گرهگشایی چگونگی شهادت سردار سلیمانی برای شبکه یک داشتیم که همراه کوروش زارعی به عنوان مجری - بازیگر به روستای آمرلی عراق بهعنوان یک روستای بزرگ ترکمننشین شیعه رفتیم. عراق حدود ۲۰ استان دارد که آمرلی یکی از معدود روستاهای شیعهنشین محسوب میشود و داعش حدود ۸۵ روز آنجا را محاصره کرده بود. سردار سلیمانی یکی از روزهای محاصره با بالگرد میان آنها میرود و در واقع این برنامه روایتگر خاطراتی بود که ایشان را در زمان محاصره کامل آمرلی دیده بودند. در زمان ساخت برنامه میان اهالی هم بهدلیل علاقه به حضور ما، بر سر میزبانی ناهار و شام بحث بود. لطف الهی شامل حال ما بود که تا این اندازه مرهون محبت مردم عراق بودیم. در آن زمان نزدیکی اردوگاههای اشرف، کربلا و نجف برای مصاحبه میرفتیم و بهعنوان مثال از رئیس دانشگاه نجف میپرسیدیم که شهادت سردار سلیمانی را چگونه دیده و چه اتفاقی افتاد و کجا جمع شدند.
یادم میآید همسرم تلفن زد که مقداری از خرماهای کربلا را بهصورت تبرکی به ایران ببرم. دیدم آقایی آنجا خرما گذاشته اما رویم نمیشد که بگویم مقداری خرما داخل یک پلاستیک بریزند و خیلی با خودم درگیر بودم که بگویم یا نگویم که بالاخره با عربی شکستهبستهای فقط گفتم: «تبرکاً». وقتی میزبان عراقی این را شنید، بهقدری خوشحال شد که به اندازه یک گونی خرما میخواست برایم بریزد که گفتم فقط دو یا سه کیلو میخواهم. آن میزبان عراقی گفت باید خرماها را برایت جدا کنم و برای اینکه دوست داشته باشم، دستکش پلاستیکی دست کرد و به این شکل خرماهای رسیده را دانهدانه برایم جدا کرد. او در این فاصله میگفت اگر میخواهی برو چرخی بزن و بعد بیا تا معطل نشوی. حدود چهار کیلو خرما را دانهدانه جدا کرد و من با خودم آوردم. میزبانی عراقیها از زائران کربلا برایم غیرقابلتصور بود. صحبت کردن درباره ارباب و حواشی آن بسیار سخت است و این یکی از هزاران خاطره من بود.
سپاس از خدای بزرگ که ما را شامل عشق به امام حسین(ع) کرد و امسال هم روز پنجشنبه نهم شهریور همراه با بچههای وزارت ارشاد توفیق تشرف به عتباتعالیات را دارم و همسرم هم زودتر از من به همراه دوستانش رفته است.
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
علی میرزابیگی، در گفت و گو با «روزنامه جامجم»: