سیدمحمد موسویسجاسی قصیدهخوان پیشکسوت، از مداحان و ذاکرین اهلبیت(ع) متولد ۱۳۲۲ است که دهههاست مردم تهران او را با روضههای گرم و مرثیههای گیرایش میشناسند. پدر و پدربزرگ او هر دو روحانی بودند و خودش که در فضایی معنوی بزرگ شدهبود از هشت سالگی وارد وادی مداحی شد.
قصیدههای طولانی و گاه ۱۰۰ بیتی از مشاهیر شعر و ادب و پارسی و روضههای گرم و جانسوز او منحصر بهفرد و ماندگار است. همچنین ارادت ویژه موسوی به حضرت صدیقه طاهره(س) نیز بر همه آشناست. مجالس مرثیهخوانیهایش و روش و مداحیهای ایشان چه در تهران و چه در شهرستانها زبانزد است و پس از این همه سال صاحب سبک و پیشرو بودن در این عرصه، کمتر کسی توانستهاست مانند او اشعار شاعران متعدد را در گنجینه سینه حفظ کند.
مداحی از نظرگاه اهل معنا
سیدمحمد موسوی سجاسی در نظرگاه اهل معنا، یعنی گنجینه اشعار بلند و قصاید پر مغز آیینی، مانند دیوان فوأد کرمانی، شعرهای محمدحسین غروی کمپانی و سرودههای دکتر قاسم رسا سیر و سلوک دارد. او خود بهتنهایی عالمی است و همواره به مداحان توصیه میکرد که درستکاری و صداقت را پیشه راه خود کنند. چرا که معتقد بود هر کار نادرست مداحان را، مردم به دستگاه امام حسین(ع) ربط میدهند. او هیچگاه در هیچ مراسمی شعری را از روی کاغذ نخواند. چون با سه، چهار بار خواندن یک قصیده، آن را در خاطرش نگاه میداشت و همیشه از حفظ شعر میخواند.
سیدمحمد موسوی سجاسی، از سال ۵۴ مدیر کاروان حج هم بود. آنچنان که خود اذعان دارد؛ «آبرویی که خدا در این چند سال به ما عنایت کرده، رهاورد همین سفرهاست. در این جور سفرها معمولا انسان هم خواستههای دنیایی دارد و هم خواستههای معنوی. در روایات به نقل از اهل بیت(ع) آمدهاست که حتی نمک آشتان را هم از ما بخواهید. اینطور نیست که زائر وقتی به خانه خدا یا حرم نورانی رسول گرامی اسلام(ص) آمد، فقط درخواستهای معنوی و اخروی داشتهباشد. من هر دو را خواستهام و خداوند عطا کردهاست.»
سوز درونی و صفای روح
سیدمحمد موسوی سجاسی، غربت و تنهایی اهلبیت(ع) را در اوج میدانست به نحوی که میگفت؛ « هرکس که ولایت اهلبیت(ع) در دلش باشد، نمیتواند درباره غربت ائمه بقیع یا بیبی دو عالم بیتفاوت بماند، اما توجه کنید ما آنان را زنده و ناظر میدانیم و زیارتشان در بقیع یا هر جای دیگر به منزله ایستادن در پیشگاه آنان است. بنابراین آنها پاسخ سلام ما را میدهند و ناظر بر زیارتمان هستند. پس با اینکه غربت اهلبیت(ع) ما را از درون میسوزاند اما ایستادن در محضر آنان و عرض ارادت به آن بزرگواران موجب صفای روح میشود. در این ماجرا، غم و شادی با هم نهفته است. شما اشک دیده دارید، اما قلبتان آرام و بانشاط است.»
او هیچ ذکری را به اندازه صلوات بر محمد و آل محمد(ص) برای تشرف به خانه خدا کارساز نمیدانست و اعتقاد داشت؛ « یکی از یاران امام صادق(ع) خدمت ایشان رسید و گفت که در طواف خانه خدا، تمام ذکرهایش را فراموش کرده و فقط صلوات فرستادهاست. امام فرمودند: «شما بهترین و بالاترین ذکر را مشغول بودهاید.» هیچ چیز به اندازه صلوات بر محمد و آل محمد(ص) کارساز نخواهدبود.»
سیمی که به دستگاه اهل بیت وصل میشود
کما اینکه درباره حال و هوا و خلوت حجاج و زائران در زیارت بقاع متبرکه نیز معتقد بود؛ «مدینه، هیچگاه برای من غربتزا نبودهاست بلکه انگار در شهر و خانه خودم زندگی میکنم. هرچند در ظاهر، گریان و نالانم، اما در باطن دچار نوعی نشاط قلبی هستم و این نشاط، قابل وصف نیست. هربار که در نوبت اول به ساحت قدسی امامان بقیع عرض ادب میکنم، ابتدا از آنها تشکر میکنم که دوباره مرا به پابوس خود طلبیدند. در روایات داریم که در خلوت حجاج و زائران ورود نکنید، اما در مورد امثال من، مردم به مداحان و ذاکران اهل بیت(ع) محبت و ارادت دارند. گاهی به قول معروف سیم آدم دارد وصل میشود که یک زائر از راه میرسد و التماس دعا میگوید! اصلا دیگر آن حس و حال به انسان دست نمیدهد. یادم میآید در بقیع حال عجیبی داشتم و میدانستم که عنایت ویژهای شدهاست. یک دفعه زائری از راه رسید و به شانهام زد و آشنایی داد: «آقای موسوی! التماس دعا!»
مهدی رضایی از مداحان اهلبیت(ع) که ارتباط نزدیکی نیز با این پیرغلام دارد، در خاطرهای از ایشان نقل میکند؛ «سیدمحمد موسوی سجاسی، مدیر کاروان حج هم بود. یک سال اجازه ندادند از تهران کاروانی راهی مکه شود و مدیران مجبور بودند از شهرهای دیگر زائر ببرند. بنا شد حاج سیدمحمد از اصفهان کاروان راهی کند. اصفهان فرودگاه نداشت و زوار باید از شیراز راهی میشدند. ما دو نفری شبانه ساکها و وسایل زوار را از اصفهان به فرودگاه میبردیم و او پا به پای دیگران کار میکرد.»
به ماندگاری موسوی سجاسی
بنا به گفته نزدیکان سیدمحمد موسویسجاسی و دیگر مداحان، هیچ بانی جلسهای را نمیتوان یافت که از موسوی سجاسی بابت دیر رفتن به مراسمی یا رفتارش گله داشتهباشد یا با او جدالی کردهباشد. برای او جمعیت اهمیتی نداشت و حتی روضههای خانگی هم میرفت. همین رفتار و منش بود که سالهاست او را ماندگار کردهاست.
این پیشکسوت مداحی، حالا و پس از این همه سال به بزرگی صاحب سبک و پیشرو تبدیل شده که مداحان جوان از او در خواندن مراثی تقلید میکنند. البته سجاسی در این سالها به بیماری آلزایمر مبتلا شده و کمتر در محافل عمومی ظاهر میشود، اما در آخرین صحبتهایش همواره بر این تاکید داشت که؛ «بزرگان جامعه مداحان، منزوی و گوشهنشین شدهاند و بسیاری هم از دنیا رفتهاند. باید قدر این بازماندهها را بدانیم.»
مرام و مسلک عاشقان اهل بیت(ع)
سیدمحمد موسوی سجاسی در خاطرهای از اولین باری که به حج مشرف شد، نقل میکند؛ «جایی مجلس داشتم. یک شب بعد از روضهخوانی، دوستی از اهالی هیات گفت که میخواهد با یک واسطه مرا به حج بفرستد. حتی خودش مدارکم را گرفت تا گذرنامه تهیه کند. وقتی گذرنامه را گرفتم به یکی از دوستانش که کارواندار بود معرفیام کرد. من در دفتر آن کارواندار نشستهبودم که کارگران برای پیش بردن کارها به آن شخص مراجعه میکردند اما رفتار و برخورد او با زیردستانش به قدری زننده بود که نتوانستم تحمل کنم و گذرنامه را از آن کارواندار پس گرفتم و از سفر با او منصرف شدم. بعد از آن برای تعمیر اتومبیلم به یکی از محلههای جنوبی تهران رفتم و آنجا مرحوم حاج اکبر مظلوم، یکی از مداحان قدیمی و مدیر کاروان حج مظلوم را دیدم. از من پرسید در اداره گذرنامه چه میکردهام و وقتی دانست از تشرف به حج منصرف شدهام گذرنامهام را گرفت و به من قول داد که با او راهی حج شوم. به حاجاکبر مظلوم سپردم که مواظب حج من باشد. به او گفتم: مراقب باشید در موسم اعمالم را بهخوبی به جا بیاورم. سفر اول است و آگاهی کامل ندارم. با این وصف ابتدای طواف در بیتا... الحرام از کاروان جا ماندم و از نظر آنها گم شدم. در تنهایی گریهام گرفت و به خدا گلایه کردم. گفتم من تمام تعهدات و وظایفم را انجام دادم اما الان نمیدانم چه کنم. همانطور که گریه میکردم و سرگردان قدم میزدم، مردی نزدیک آمد و دلیل حیرانی و سرگردانیام را جویا شد. ماجرا را به او گفتم و اینکه نمیدانم باید چه کنم و چگونه اعمالم را به جا آورم. آن مرد دستش را روی شانهام گذاشت و مرا طواف داد. بعد هم سعی صفا و مروه را به جا آوردیم و وقتی اعمال به پایان رسید، خیلی از او تشکر کردم. آن مرد مرا در آغوش کشید و خداحافظی کرد و رفت. نشناختمش و بعد از آن هم هیچگاه او را در تهران یا جاهای دیگر ندیدم. اما فارسی را به خوبی میدانست. با وجود زحمات و سختیهای حج در آن زمان، سفر اول خیلی به من خوش گذشت. به خصوص اینکه عید قربان آن سال با جمعه همزمان شد و حج اکبر نام گرفت.»