قتل زن میانسال از سوی مرد تبعه افغانستان برای سرقت طلاهایش خاطره یکی از بازپرسان سابق ویژه قتل تهران است که این هفته روایت کرده ایم.
قتل زن میانسال از سوی مرد تبعه افغانستان برای سرقت طلاهایش خاطره یکی از بازپرسان سابق ویژه قتل تهران است که این هفته روایت کرده ایم.
کد خبر: ۱۴۱۶۹۳۴
خرداد سال۹۲ آغاز شده بود و هوا رو به گرمی می‌رفت، چند روز اول کشیک قتل نبود و مشغول جمع‌کردن و تکمیل پرونده های قدیمی بودم. روز پنجم خرداد روز کشیک قتلم بودم. ساعت ۱۶ از دادسرا به سمت خانه راه افتادم که تلفن کشیک قتل زنگ خورد. افسر کلانتری یکی از کلانتری‌های تهران بود و از قتل زن ۵۰‌ساله‌ای در آپارتمانش در جنوب‌شهر خبر داد‌. سریع به دادسرا برگشتم و با خودروی ویژه قتل به محل جنایت رفتم. 
وقتی به محل حادثه رسیدم، با این‌که هنوز از گرمای هوا کم نشده بود اما جمعیت زیادی جلوی ساختمان جمع شده بودند. وارد کوچه که شدیم راننده آژیر کشید و با کمک ماموران کلانتری راه باز شد. افسر کلانتری مقابل خودرو آمد و گفت: جناب بازپرس مقتول‌، زنی ۵۰‌ساله است که در طبقه دوم این ساختمان ۴‌طبقه زندگی می کند. جسد را دخترش پیدا کرده و به ما خبر داده است. 
وارد آپارتمان طبقه دوم شدم. همزمان با من هم پزشک قانونی سر رسید. افسر اداره قتل و تیم تشخیص هویت مشغول تهیه گزارش و عکسبرداری و نمونه برداری بودند. 
دختر ۲۳‌ساله‌ای روی مبل نزدیک جسد نشسته بود و گریه می‌کرد. چرخی در آپارتمان کوچک زدم تا جزئیات را با دقت ببینم و دختر جوان کمی آرام شود. دختر جوان خودش را سحر معرفی کرد و گفت: مقتول مادرم است. چند سالی است که از پدرم طلاق گرفته و ما با هم در این خانه زندگی می‌کنیم. چند ماه قبل مادرم با مرد تبعه افغانستان به نام جمعه آشنا شد و به او علاقه‌مند بود. جمعه مرد بدی نبود اما من از او خوشم نمی‌آمد. سه ماه قبل مادرم به من گفت که به عقد موقت او در آمده است. وقتی این را شنیدم کمتر به خانه می‌آمدم و بیشتر در خانه دوستانم می‌ماندم. امروز صبح با مادرم صحبت کردم و گفتم عصر به خانه می‌آیم. او هم ناهار خورشت قیمه که دوست دارم، درست کرد. وقتی رسیدم با جسد غرق در خون او در پذیرایی خانه روبه‌رو شدم. 
بعد از صحبت‌های دختر جوان و تکمیل تحقیقات پزشک‌قانونی دستور انتقال جسد را دادم. خودم در محل ماندم و با افسر قتل صحنه را بررسی کردیم. وجود دو لیوان شربت روی میز نشان از حضور مهمان در خانه داشت. 
به کاراگاهان پلیس دستور دادم هرچه سریع‌تر جمعه را دستگیر کنند تا از این جنایت رمزگشایی کنم.  صبح روز بعد مرد تبعه افغانستان با دستبند و پابند وارد شعبه شد. از او خواستم دلیل قتل سمیه را بگوید. 
جمعه خونسرد روی صندلی نشسته بود اما یکباره شروع به گریه کرد و گفت: من ۱۲‌سال از همسر موقتم کوچک‌تر بودم اما او را دوست داشتم. باور کنید من قاتل نیستم. فکر می کنم نظیر، برادرم او را کشته است. از او خواستم بیشتر توضیح بدهد که مدعی شد نظیر به تهران آمده و فهمیده بود با سمیه ارتباط دارم، حال فکر می‌کنم او همسر موقت من را کشته است. 
او را روانه بازداشتگاه کردم و به تیم ویژه قتل آگاهی دستور شناسایی و دستگیری نظیر را دادم. 
چند روز بعد وقتی شواهد نشان داد جمعه بیگناه است، او را آزاد کردم و تحقیقات برای دستگیری برادرش به‌عنوان مظنون را ادامه دادیم اما هیچ ردی از او به دست نیامد. 
مهرماه در محل کار مشغول بررسی یک پرونده قدیمی بودم که مرد‌ی افغان با ‌لباس متهم و دستبند وارد شعبه شد. افسر قتل اداره آگاهی هم پشت سر او آمد و ادعا کرد این متهم نظیر، قاتل سمیه است. 
کارآگاه پلیس گفت که دو روز قبل متوجه شدند او از افغانستان بازگشته و با هویت جعلی در خلازیر کارگر ساختمان شده است. 
پسر ۳۰‌ساله سرش پایین بود. از او خواستم هرچه اتفاق افتاده را بگوید. 
بدون مکث شروع به حرف زدن کرد و مدعی شد: «برادرم جمعه برای کار به ایران آمده بود. بعد از ۶ماه متوجه شدیم او هیچ پولی برای ما نمی فرستد، پیگیر او شدم که هموطنانم در تهران گفتند او با زنی ۵۰ساله دوست‌شده و تمام پول‌ها را خرج او می‌کند. عصبانی شدم و مخفیانه به تهران آمدم. ‌‌سراغش رفتم که گفت آن زن را دوست دارم و نمی‌توانم دل بکنم. از او آدرس خانه سمیه را گرفتم که با او حرف بزنم. وقتی به آنجا رفتم از زن میانسال خواستم دست از سر برادرم بردارد اما او مدعی شد همسر موقت جمعه است و او باید مهریه‌اش را بدهد. یک لحظه متوجه شدم زن ۵۰ساله خیلی طلا همراهش دارد، چاقویی را از آشپزخانه برداشتم، او را کشتم و تمام طلاها، پول نقد و گوشی تلفن همراهش را سرقت کردم. از خانه او بیرون آمدم و یکراست به سمت مرز حرکت کردم. چند ماهی در کشورمان ماندم و بعد که فکر می کردم آب‌ها از آسیاب افتاده با نام جعلی به ایران برگشتم اما خیلی زود دستگیر شدم.»
پس از اعتراف نظیر و بازسازی صحنه قتل، برای متهم قرار جلب به دادرسی صادر کردم. چند سال بعد که پرونده را پیگیری کردم، متوجه شدم او توانسته رضایت خانواده سمیه را جلب کند و از قصاص رها شود.
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۱ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها