حس و حال نمایشگاه و علاقه مخاطبان به کتاب، بهخصوص در حوزه کتابهای شعر را نسبت به سالهای قبل چطور میبینید؟
در یک نگاه کلی هر عزیزی که سابقه حضور در دورههای قبل نمایشگاه را داشته باشد و این دوره هم آمده باشد، میبیند که یک مقدار رفت و آمدها و مراجعات کمتر است. این از چند بُعد قابل بررسی و قابل توجه است، ولی حقیقت این است که وقتی در بین افرادی که به صورت مدام در نمایشگاه میآیند و میروند، میبینید کسانی که از قدیم کتابخوان بودهاند، باز هم در نمایشگاه حضور دارند، یعنی کسانی را که سالهای قبل هم میدیدیم، هنوز هم هستند و به کتاب علاقه دارند. اما باید قبول کنیم که نهتنها گرانی کتاب، که گرانی مایحتاج زندگی مردم؛ در حضورشان در اماکنی مثل نمایشگاه خیلی مؤثر بوده، یعنی شاید سالهای قبل افراد با یک فراغ بال بیشتری حضور پیدا میکردند. من فکر میکنم این مسأله صرفا به گرانی کاغذ و چاپ و مانند آن برنمیگردد، بلکه سبد زندگی مردم بیشتر دارد برای تأمین مایحتاج اولیه زندگیشان تنظیم میشود و این اتفاق خوشی نیست. اما در حوزه شعر و ادبیات وقتی گپ و گفتی با دوستان ناشر و غرفهدار داشتم، از همه آنها هم پرسیدم وضعیت امسال چطور بوده، بدون شک هیچ کدامشان از میزان فروششان راضی نبودند. اگرچه در نگاه اولیه اگر قبلا باید پنج تا کتاب میفروخت تا به Nتومان برسد، الان با دو تا کتاب به Nتومان میرسد، اما نکته اینجاست که همان دو تا کتاب را هم نمیتواند بفروشد. کتابی که دو سال قبل چاپ شده بود و قیمتش ۶۵ هزار تومان بود، امسال همان چاپ با یک برچسب تبدیل شده به ۳۸۵ هزار تومان، یعنی اینقدر اختلاف نشان میدهد که نه اوضاع نشرمان خوب است، نه اوضاع خرید مردم. از این بابت باید فکر اساسی برای این قضیه شود.
اگر بخواهیم بهطور ویژه بحث را بیاوریم روی کتابهای شعر؛ وضع کتابهای شعر چطور است؟
تصور میکنم که در چند سال اخیر گسترش فضای مجازی اگرچه محاسن و فوایدی داشته که منکر آن نیستم، اما دستکم در حوزه شعر، آن هم شعر مؤثر و جاندار، به نفع شعر نبوده و یکی از اتفاقاتی هم که در سالهای اخیر افتاده این بوده که با فراگیرشدن فضای مجازی، ارتباط راحتتر شاعر یا بهتر بگویم شاعرنماها با جامعه ادبی و جامعه خاکستری ادبیات، فضا را به جایی رسانده که هر کسی اراده میکند، آنچه را که فکر میکند شعر است، به راحتی میتواند در صفحات مجازی قراردهد. این باعث میشود که چندان رغبتی برای سرزدن و گرفتن شعر خوب نباشد.
منظورتان از این شاعرنماها چه کسانی هستند؟
خاطرم است که دو، سه سال پیش در همین نمایشگاه عزیزی که اسمش را الان نمیگویم و گویا قبلا عکاس بود و بعد فعال حوزه مجازی شد، چیزهایی زیر عکسهایش مینوشت؛ به قول معروف نثرهایش را پاک کرده بود و زیر هم نوشته بود. او این نوشتهها را منتشر کرد. باور کنید صفی چندصد متری بود و فشرده، از افرادی دیدم که همه کتاب دستشان بود و ایستاده بودند و حتی حراست اجازه نداده بود این فرد در همان غرفه بایستد و امضا بدهد. بیرون نمایشگاه داربست زده بودند که فلانی کتابش را امضا کند. این فاجعه است. وقتی شما نوشتههای کتاب را نگاه میکردی، هیچ رنگ و بویی از شعر نداشت. اگر بخواهیم مثبت به قضیه نگاه کنیم، اینکه این کتاب مخاطب خودش را دارد، ارزشمند است، اما از این جهت که به نام شعر دارد فروش میرود فاجعه است. در کشوری که سعدی، حافظ، مولانا، فردوسی و... این همه بزرگان را داشتهایم، این سطح از تقاضای مخاطب و این گونه ارائه اصلا جالب نیست و از طرف دیگر در عین حال که ما در روزگار خودمان شعرهای بسیار خوبی داریم. شاعران ارزشمندی داریم که همه وجودشان را برای شعر میگذارند و وقتی این فضا و استقبال از آثار ضعیف را میبینند، در ناخودآگاهشان دلسرد می شوند. این شاعران تلاش میکنند، زحمت میکشند، پوست میاندازند برای اینکه یک مضمون ناب را بخواهند رقم بزنند، بعد یک نفر به سادگی میآید با چهار تا عکس و ادابازی، فضا را گلآلود میکند و خودش را مطرح میکند که این اصلا خوب نیست.
فکر نمیکنید اصولا ما با تغییری در رسانه مرتبط با شعر روبهرو شده ایم و دیگر نباید کتاب را چندان رسانه شعر محسوب کرد و شعر باید از این به بعد خودش را از طریق فضای مجازی با امکانات متنوعی که دارد مثل صوت و تصویر و... عرضه کند؟
بله، خواه ناخواه دارد این اتفاق میافتد، اما باید حواسمان به آفتهایش باشد. یکی از آفتهایش این است که از همین طریق است که شعر نمیدانم کدام آدمی، به اسم سهراب سپهری در کتاب درسی چاپ میشود. از همین طریق است که شعر نمیدانم چه کسی، به نام سیمین بهبهانی و قیصر امینپور در تلویزیون توسط مجریان برنامه خوانده میشود. به خاطر اینکه مراجعه به اصل کتاب نیست و ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، هیچ وقت کتاب سندیت خودش را از دست نمیدهد. اگرچه مراجعه در فضای مجازی با این فضا برای شعر یک امر کاملا ناگزیر است اما باید یاد بگیریم، دستکم جامعه فعال ادبی یاد بگیرد برای مرور شعرهای برتر و دستکم برای تعالی مسیری که دارد پیش میرود، مراجعه به کتاب را فراموش نکنیم.
چطور میشود مخاطبان شعر را آموزش داده و سلیقهشان را طوری ارتقا داد که شعر یا اثر ادبی خوب را بشناسند و بهراحتی دنبال هر اثری نروند؟
بزرگترین فعالیتی که رسانه میتواند داشته باشد؛ آشتیدادن مردم با ادبیات فخیم است، ولی چگونگیاش مهم است. حقیقت این است تا زمانی که ذات رسانهای ما، نگاهش صرفا به جلب مخاطب باشد، این آشتیدادن هیچگاه نخواهد افتاد، چون تا زمانی که هدف رسانه جذب حداکثری باشد، نمیتواند ذوق افراد میانه را بپرورانند و آنها را در سطوح بعد ارتقا دهد. جالب است هر وقت رسانهملی حرکت کرده به سمت اینکه هنر خودش را یک گام از سطح مردم، ارتقا دهد، میبینیم مردم همراه با آن بالا میآیند. بهعنوان نمونه ما در تیتراژهای تلویزیون تیتراژ سریال پربیننده ستایش را داشتیم که ترانه فصل آخرش، بسیار ضعیف بود. مدتی دیدیم که محمد معتمدی چند تا از ترانههای محمدمهدی سیار را خواند و مردم از این آثار استقبال زیادی کردند. با وجود اینکه متنی که خوانده میشد، از نظر ادبی بسیار شعر خوبی بود بنابراین هنوز ذائقهمردم میتواند تغییر کند اگر بسترهایش فراهم باشد. نباید نگران نباشیم که تعداد محدودی از مخاطبمان ریزش کنند، بلکه رسانه باید به این سمت حرکت کند که مخاطبهای میانی را بپروراند، آن مخاطبها، خودشان بقیه را توجیه میکنند.
فکر میکنم بخشی از مشکل هم به خود اهل ادب و هنر برمیگردد و آن اینکه آنها یک شأنی برای خودشان قائل هستند که وارد دیالوگ با رسانه یا عامه مردم نشوند و وقتی اهل فرهنگ و نخبگان نیایند، آدمهای متوسط به پایین این عرصه را دست میگیرند.
کاملا با شما موافقم. شاعران ما یک مقدار اخلاقهای خاصی دارند. مقداری خلوتگزینی، گریز شاعر است، برای او یک جانپناه است اما در حقیقت این فاصلهگرفتن هم باعث شده محصول خوب بهراحتی در دسترس مردم نباشد. مردم وقتی با چیزی راحت ارتباط میگیرند که دمدستشان باشد. چرا مردم باید زحمت بکشند و بروند متنی را پیدا کنند که نه شاعر دمدست است، نه راحت میتوانند با متن آن ارتباط بگیرند؟ مشکل دیگری هم که این وسط وجود دارد، اینکه ما حلقه میانی شعرا و مردم را در سالهای اخیر تا حدود زیادی از دست دادهایم. اگر بعد از نیما، شعری که او بنیانگذاری کرد، توانست در فاصلهای نهچندان طولانی با وجود کمبود رسانهها جا بیفتد، بهواسطه آن حلقه میانی بود که این شعرها را برای مردم حلاجی کرد. مثلا جلالآلاحمد در چند مقاله توانست این مطلب را برای مخاطبان جا بیندازد که اصلا نیما که بود و چه کرد. یا اخوان چقدر در این مسیر کمک کرد. هر کسی به نوبه خودش نقشش را بازی کرد. در روزگار ما با محدودشدن فضای رسانههای مکتوب، مردم کمتر شعرهای حلاجیشده به دستشان میرسد و کمتر زیباییهای شعر را میتوانند ببینند و با متنی روبهرو هستند که با توجه به ناآشنایی آنها با ادبیات، در این حوزه برای آنها ناآشناست و زیباییهایش را درک نمیکنند.
آن حلقه میانی کجا باید باشد؟
معمولا باید جمعی از میان خود شاعرها باشند که البته ما این مسأله را در سالهای اخیر کم میبینیم. من یادم است خیلی از شاعران دهه ۷۰ دست به قلم بودند، مجموعههای دوستانشان را معرفی، شرح و نقد میکردند ولی الان این اتفاق خیلی کم میافتد و با توجه به محدودیتهای فضاهای رسانههای مکتوب، محدود شده به چهار خطی که در اینستاگرام و جاهایی مانند آن مینویسند. ما اگر رونق گذشته را داشتیم که طرف انتظار میکشید ببیند این هفته در فلان روزنامه مثلا در روزنامه جامجم، کدام کتاب میخواهد معرفی شود، حتما اتفاق خوشی میتوانست بیفتد.
شما خودت با نسل جوانتر از طریق کلاسها و آموزش و... ارتباط داری و در کار آموزش هم هستی. سلیقه، ذائقه و جستوجوهای این نسل را در حوزه ادبیات و شعر چگونه میبینی؟
فکر میکنم باید این مسأله را تاریخ ادبیاتی نگاه کنیم؛ فقط روزگار ما اینطوری نیست، بنابراین چیزی که میگویم، محدود به زمان ما نیست. در هر دورهای شاعران چند طبقه میشوند و آن دستهای که معمولا آثارشان در تاریخ ادبیات رسوب میکند، خیلی شعرشان در سطوح فراوان جامعه دیده نمیشود. در روزگار ما هم همینطور است، یعنی شعری که اگر قرار باشد با سنجههای تاریخی بسنجیم، دهه ۸۰ هم همینطوری بود. چند تا شاعر بودند که شعرشان همینطور مکرر مطرح میشد. دهه ۷۰ هم بود. انتهای دهه ۶۰ هم همینطوری بود، ولی میبینیم در گذر زمان پالایشی میشود و در آن اتفاق نهایی که ماندگاری اندیشهها و جنس ادبیات کلام، بهعنوان هدف هنر است، میبینیم چنین چیزی اتفاق نمیافتد. در روزگار ما همین است و نکته اینجاست که بسیاری از شاعرانی که امروز دارند شیوهای را دنبال میکنند که مطلوب است، به اعتقاد بنده در چند سال آینده یا زمانی که بزرگتر شوند، به این نتیجه میرسند که این مسیر فایدهای ندارد. هرچقدر اطلاعاتشان از ادبیات بیشتر باشد، زودتر به این نتیجه میرسند. آنچه که الان جزو شعرهای پرفروش و پرطرفدار است و اصطلاحا در روزگار فتوشعر است، اغلب یک شعر درجه سوم سبک هندی است یعنی چیزی که در ۴۰۰ - ۳۰۰ سال پیش در عالیترین شکل آن تجربه شده؛ دیگر متعالیترین شکل آن مثلا صائب، کلیم، غنی کشمیری، طالب آملی و شاعرهای درجه سومی هستند که ما بیتهایشان را در تذکرهها میبینیم، بیتهای معروف الان از آنها بسیار بسیار ضعیفتر هستند و یقینا در گذر زمان وقتی که تاریخ ادبیات به مثابه یک انسان زنده با این متون برخورد میکند، اینها را میسنجد و یقینا این شعرها کنار میروند؛ در این نباید اصلا شک کرد. از این بابت من فکر میکنم این دوستان هرچه بیشتر اطلاعاتشان را افزایش دهند، زودتر به این نتیجه میرسند که باید مسیرشان عوض شود. دقیقا در دهه ۸۰ جریانی راه افتاده بود به نام غزل پستمدرن که دیدیم جذبهاش تنها از ۱۸سالگی بود تا ۲۵سالگی؛ همان کسی که همه توانش را میگذاشت که این شعرها را به دست بیاورد و بخواند، یک هیجان خاصی که از او رد میشد، دیگر اقبالی به این شعرها نشان نمیداد. شعر امروز ما هم فکر میکنم از همین نوع است و در گذر زمان شعرهایی به یادگار میماند که از اصل ادبیات دور نیفتاده باشند و ما در روزگار خودمان این شعر را داریم.
۲ پیشنهاد خرید کتاب برای دوستداران شعر
در حوزه شعر کلاسیک، به عنوان شعر پرمخاطبی که شایستهها و بایستههای ادبی را رعایت کرده، مجموعههای حمید برقعی را میتوانم پیشنهاد دهم، مجموعههای خواندنی که نگاهی که شاعر دارد، هم شعر خوبی است و هم شاعر، اندیشه خودش را توانسته جاری کند. یا تمامقد میتوانم از مجموعههای میلاد عرفانپور دفاع کنم مثلا مجموعه تماشایی یا مجموعه بیخبریها.
در حوزه شعر نیمایی،سال گذشته اثری از علی داوودی به اسم شبیه منتشر شد. بسیار مجموعه خوب و خواندنیای است. یا در حوزه شعر سپید، چاپ بیروت باز هم از علی داوودی مجموعه خوبی است. کتاب خوب، کم نیست. دوستانی که میخواهند مراجعه کنند، با مشورتی با اهل فن میتوانند به کتابهای خوب در همین نمایشگاه دست پیدا میکنند.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگوی «جامجم» با مینا مهرنوش، کارآفرین و عضو هیات علمی دانشگاه تهران:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد