تنها تصویری كه از كارگردان فیلم بابك خواجهپاشا در ذهن داشتم، حضورش به عنوان بازیگر نقش معلم در فیلم «خورشید» بود كه مچ علی (روحا... زمانی) را به دلیل سیگاركشیدن در زیرزمین مدرسه میگیرد و یك پسگردنی نثار این نوجوان جوینده طلا میكند اما حالا و در مواجهه با فیلم، پیشداوریام رنگ باخت و با فیلمی زیبا و شاعرانه درباره خانوادهای در آستانه فروپاشی روبهرو شدم. با این اطمینان خاطر كه «درآغوش درخت» در برخی لحظات سینمای مجید مجیدی و رضا میركریمی را تداعی میكند، یكی از غافلگیریهای چهل و یكمین جشنواره فیلم فجر است، شما را اول به تماشای فیلم و بعد هم خواندن این گفتوگو دعوت میكنم.
از عنوان فیلم شروع كنیم كه همان سرچراغی، نشانی فضایی شاعرانه را میدهد. باوجود این شعر و زیبایی و پیوند معناییاش با طبیعت، فكر نمیكنید اسمی اینچنینی ضرب درام قصه را قبل از مواجهه بگیرد؟ یعنی مخاطب حتی در بحرانیترین لحظات فیلم هم اسم فیلم را به یاد میآورد و میگوید خب، با این عنوان اتفاق بدی برای شخصیتها نخواهد افتاد.
قطعا اسم فیلم برای همین اتمسفر انتخاب شده تا نشانهای از شاعرانگی جهان فیلم باشد. دوست داشتم حتی در تاریكترین موقعیتها هم نور امید بتابد، بخصوص در این اقلیم كه نور و روشنایی خودش را بر تاریكی تحمیل میكند. به نظرم گاهی بدترین بحرانها و اتفاقات را هم میشود با ادبیاتی شاعرانه زیباتر جلوه داد.
این نگاه زیبا و انسانی به آدمی و انتقال آن از طریق هنر سینما ریشه در كجا دارد و چقدر ضرورت بسط و تكثیر آن را احساس كردید كه آن را در قالب این فیلم به تصویر كشیدید؟
احساس میكنم سینمای امروز بخصوص در خاورمیانه بیشتر درگیر فضای خاكستری ذهن فیلمسازانی شده كه زیباییها، رنگها و خوبیها را فراموش كردهاند. قطعا هنوز هم روابط زیبای انسانی میتواند بخش عمدهای از سینما باشد و فیلمهایی با این مضامین ساخته شود، فقط باید طوری دیگر دید.
سینمای ما چقدر به این نگاه هنرمندانه و انسانی مبتنی بر اخلاق، امید و آگاهی نیاز دارد و میتواند نگاه تازه و متفاوتی را پیش روی مخاطبانی قرار دهد كه در چند سال اخیر با فیلمهای سیاه و تلخ احاطه شدهاند؟
اصلا این سینما مختص ایران است، یك سینمای انسانی و مبتنی بر اخلاق؛ سینمایی كه طی سالها با آثاری همچون خانه دوست كجاست (عباس كیارستمی)، بچههای آسمان (مجید مجیدی)، خیلی دور خیلی نزدیك (رضا میركریمی) و باشو غریبه كوچك (بهرام بیضایی) به جهان عرضه و معرفی شد اما به یكباره همه چیز تغییر كرد و ما دچار یك سینمای تند انتقادی اجتماعی شدیم كه بیشتر شبیه سینمای بلوك شرق است، سینمایی كه پیرو نگاهی صریح و نقادانه چشم بر نقاط روشن و مثبت جامعه میبندد و تنها سیاهیها را میبیند و حتی آنها را پررنگتر نشان میدهد. به نظرم ما باید سینمای خودمان را داشته باشیم و به همان سمت سینمای مبتنی بر اخلاق و انسانیت و امید و آگاهی حركت كنیم.
به نظر میرسد فارغ از نگاه شخصی شما، دستیاری و همكاری با آقای مجید مجیدی هم در خلق چنین قصه و فیلمی تاثیر واضحی دارد. همینطور است؟ به ویژه آن كاركردهای زیباییشناسانه و معنوی از نور و ماهیها و بچهها و تاثیرشان در جهان قصه را در آثار ایشان به یاد میآوریم كه نمونه درخشانش «بچههای آسمان» است. حضور ایشان و آقای میركریمی در پشت صحنه هم پیوند دلنشین فیلم شما با سینمای این دو عزیز را تقویت میكند. لطفا توضیحی درباره این تاثیرات میدهید؟
قطعا من سعی كردم در فیلمسازی از اساتید خودم یاد بگیرم، هر چند این فیلم نخواسته در جهان رئال سینمای آقای مجیدی یا دیالوگها و دكوپاژهای شاعرانه آقای میركریمی حركت كند اما باز هر چه باشد من این دو عزیز را الگوی خودم میدانم و ممكن است بصورت ناخودآگاه تاثیراتی از آثارشان گرفته باشم.
بدون اینكه بخواهیم قصه فیلم را لو دهیم و به قول معروف اسپویل كنیم، یكی از درخشانترین بحثهای مطروحه در فیلم كه احساس مخاطب را به شدت درگیر میكند و به نمونههای فرامتنی و دنیای واقعی ارجاع میدهد، «فوبیای فاصله» و «تمرینِ دوری» است. درباره طلاق و جدایی فیلم بسیار ساخته شده و باز هم میشود اما طرح این دو عبارت به ویژه دومی، تلخی، دردناكی و سهمگینی ماجرا را بیشتر میكند. بخصوص با دلبستگی دو برادر خردسال درد و رنج جدایی تشدید میشود و نفس مخاطب را بند میآورد. خودتان در مرحله نوشتن و كارگردانی واقف به سنگینی احساسی بودید؟ و آیا فكر میكنید «در آغوش درخت» تلنگری جدی برای زوجهایی باشد كه درگیر چنین وضعیتی هستند؟
من فیلمنامه «در آغوش درخت» را با عشق نوشتم و فارغ از آن سنگینی احساسی موردنظر شما، تنها به این امیدوار بودم كه شاید با این قصه بتوانم به یك خانواده یا كودكی كه در خانوادش دچار این بحران است، كمك كنم. همین برای من كافی است، حتی اگر به یك نفر كمك كرده باشم.
طاها و علیسان (اهورا و رایان لطفی) بچههای خود شما هستند؟ اگر بله، كار و بازی گرفتن از آنها چطور بود و چقدر از اختیارات پدری و شیوه كارگردانی استفاده كردید؟ به ویژه در سكانسها و صحنههای سخت و حسی كه در فیلم كم هم نیست. چون نتیجه درخشان است.
هر دو نه، فقط طاها اما فرقی به حال من نمیكرد. من بازی گرفتن و ساخت جهان تازه برای كودكان و نوجوانان را دوست دارم و تمام سختیهایش را میپذیرم. قطعا گاهی اوقات روح من در برخی صحنههای حسی همراه با بچهها دچار فروپاشی میشد ولی سعی میكردم با مدیریت و ارتباط حسی آنها را درست مدیریت كنم.
یكی از ویژگیهای مثبت فیلم شما روایت قصه در اقلیم آذربایجان و ارومیه و استفاده از زبان تركی است اما درعین حال با حضور كاراكتری چون كیمیا كه اهل شمال و تالش (تبار آقای مجیدی) است، انگار روی همزیستی اقوام ایرانی هم تاكید دارید. لطفا توضیحی درباره این دو ویژگی میدهید؟
به نظرم زیباترین شاخصه ایران همین همزیستی اقوام و ادیان است. قطعا این سفره رنگین میتواند به جان سینما كمك كند.
و چه انتخابهای خوبی برای نقشهای فرید و كیمیا؛ هم مارال بنیآدم بهترین بازی سینماییاش را ارائه میدهد و هم جواد قامتی با پیشینه بازیهای خوبش در پوست و ملاقات خصوصی، اینجا درخشان است. به جز هنر خود این دو بازیگر، شما به عنوان كارگردان برای این درخشش چه كردید و از آنها چه چیزی میخواستید؟
بله، این عزیزان فوقالعاده هستند و من از همكاری با این هنرمندان كیف كردم. بازیگرِ خوب بودن حتما به حضور روی جلد مجلات نیست و اعتبار یك بازیگر خوب به هنر بازیگری، دانش و تجربیاتش در این زمینه است. این دو هنرمند سالها در تئاتر حضور داشتند و پیشینه تئاتریشان، باعث شده همیشه آماده بازیهای باشكوه در سینما باشند كه به شكل ویژه در این فیلم و در قالب نقشهای فرید و كیمیا اتفاق افتاده است. من هم هر چه آموخته بودم با این دوستان در میان گذاشتم. ما بیشتر درباره كشف ارتباط آدمها و شناخت جهان فیلم با هم حرف میزدیم، صحبتهایی كه ساعتها طول میكشید.
حتما انتخاب روحا... زمانی برای بازی در نقش رضا باتوجه به همكاری شما در فیلم «خورشید» صورت گرفت؛ آنجا بهجز دستیاری مجیدی، نقش یكی از معلمان مدرسه را هم بازی میكردید كه تا آستانه مچگیری از علی موقع حفاری رفتید اما با كلك او ظاهرا از سیگاركشیدن او مچ میگیرید! فكر میكنید بازی زمانی از موقعی كه آن پس گردنی را از شما خورد، پیشرفتی داشته و توانسته ِسرتقی و عاشقی رضا را به مخاطب منتقل كند؟ چه در «خورشید» و چه در اینجا چالشی در همكاری با او و بازی گرفتن از زمانی نداشتید؟
در فیلم «خورشید» چند ماهی همراه سایر عزیزان گروه كارگردانی مشغول انتخاب بازیگران بودم. یكی از افرادی هم كه طی همان چند ماه پیدا و برای بازی در فیلم انتخاب شد، روحا... زمانی بود كه آن موقع ۱۲ سال داشت. آن زمان كار كردن با او خیلی سخت بود، چون تازه داشت با فضای سینما آشنا و بتدریج متوجه میشد كه باید چطور بازی كند. من رابطه خوبی را با او برقرار كرده بودم و سعی میكردم با استفاده از احساسات و عواطفش، او را به سمت نقش هدایت كنم. برای همین خیلی با هم حرف میزدیم و درنهایت هم اتفاقات خیلی خوبی در آن فیلم برای روحا... افتاد كه برای من هم جای خوشحالی دارد. او اینجا هم به كمك فیلم آمد و برای بهترشدن نقش رضا خیلی با روحا... دیالوگ برقرار میكردیم. از من خیلی حرف شنوی دارد و ما علاقه قلبی به هم داریم و من هم بازی او را دوست دارم. قطعا او در بازیگری پیشرفت كرده، البته نه به قول شما به دلیل آن پسگردنی فیلم «خورشید» (میخندد) بلكه به دلیل چیزهایی كه در این مدت از بازیگری یاد گرفته است. برای این فیلم هم ارتباط عاطفی ما ادامه داشت و نكاتی كه برای یادگیری به او گفتم، به خوبی اجرا كرد.
بهجز حوزه هنری كه نسبت مضمونی و محتواییاش برای مشاركت در این فیلم مشخص است و حمایت از تولید چنین آثاری هم از آن انتظار میرود، درباره همكاری كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان توضیح میدهید؟ صرف حضور دو كودك در نقش فرزندان زوج اصلی قصه باعث این مشاركت شده است؟ چون باوجود روند دراماتیك برای حضانت و سرپرستی آنها در داستان، به نظر میرسد میزان اهمیت آنها در داستان، تعیینكننده و محوری نیست و نمیتوان آنها را از تبار آثار كانونی دانست؛ «در آغوش درخت» قطعا از جنس آثار «برای كودكان» نیست اما شاید بتوان با ارفاق آن را فیلمی «درباره كودكان» دانست كه باز همانطور كه اشاره كردم، این مسیر را هم كامل دنبال نمیكند و اولویت درام با بزرگترها و فرید و كیمیاست.
اول باید بگویم كه همكاری با كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان و حوزه هنری برای من افتخار بود و خیلی خوشحالم این اتفاق افتاد و فیلم با مشاركت این دو ارگان ساخته شد. اما درباره این بخش از سوال كه آیا فیلم «در آغوش درخت» درباره كودكان است یا نه، بله، این فیلم درباره كودكان است. اتفاقا درباره كودكانی از این نسل است، شاید باید طور دیگری ببینیم. الان واقعا بچههای ده دوازده ساله با بچههای ده دوازده ساله دو سه دهه پیش خیلی فرق دارند و خیلی بیشتر میفهمند. خودم بچه در این سن دارم و میبینم كه چقدر نسبت به كودكان دوران گذشته خاصتر هستند. به نظرم در این فیلم هم شخصیتپردازی و دیالوگها طوری طراحی و اجرا شده كه مخاطبان كم سن و سال فیلم هم الگوبرداری كنند. سكانسهایی هم در راستای جهان و اخلاق كودكان طراحی شده بود كه به نظرم دلچسب است. این فیلم تنها از طرف یك قهرمان و پارتنرش روایت نمیشود، بلكه هرازگاهی وارد جهان مخصوص بچهها هم میشود و فیلم را وارد فضایی میكند كه گاهی برای كودكان است و گاهی درباره كودكان.
حالا كه بحث كانون پیش آمد، فیلم كانونی محبوب شما چیست؟
وقتی حرف از كانون میشود، یاد فیلمهایی میافتم كه جریان فكری من را مدیریت كرده است؛ آثاری مثل خانه دوست كجاست، باشو غریبه كوچك و...
از سختیهای ساخت فیلم اول هم بگویید و اینكه آیا نگاهی به جایزه و سیمرغ دارید؟ آن هم در دورهای كه حضور فیلمسازان فیلم اولی و تازه نفس پررنگ و برجسته است و رقیبانی جدی در این زمینه دارید.
فیلمسازی جز لذت چیزی ندارد و مطمئنم خداوند هر چیز را به موقع خودش به ما اهدا میكند اما وقت این هدیه را نمیدانم.
و حرف پایانی؟
دوست دارم در پایان درباره مبحثی صحبت كنم كه برای ارتقای سینمای ملی و سینمای كشورمان و بازگرداندن مخاطب به سینما باید به سینمایی برگردیم كه رنگ و بوی ایرانی دارد. در چند دهه اخیر جریانات روشنفكرانه، سینمای ایران را از مسیر درست خودش خارج كرده است، درحالی كه باید در فیلمهای سینمای كشور، روابط ایرانی، ساختار ایرانی، معرفت ایرانی و اخلاق ایرانی ببینیم. هیچ وقت اكران فیلم «پاییزان» (رسول صدرعاملی) را از یاد نمیبرم كه با پدر و مادرم به سینما رفته بودم. تاثیر آن فیلم را هیچ وقت فراموش نمیكنم. شاید به دلیل اینكه آن فیلم هم در بستر روابط خانوادگی شكل گرفته بود، خیلی روی من تاثیر گذاشت. پاییزان یكی از فیلمهایی بود كه مرا عاشق سینما كرد. باشو غریبه كوچك كه واقعا فیلم تاثیرگذاری بود را هم در سینما دیدم. شاید در ابتدا به عشق ساندویچی كه در سینما همراه پدرم بخورم، به دیدن فیلمها میرفتم ولی بتدریج تاثیری كه آن آثار در كودكی روی ذهن من گذاشت، باعث جلب توجهم به سینما شد.هیچ وقت صفهای طولانی سینما در آن دوران را فراموش نمیكنم. به خاطر آن صفها، به خاطر آن عشق و به خاطر آن لذت من هم عاشق سینما شدم، چیزی كه این روزها در سینمای ما كمتر پیدا میشود و توده مردم كمتر سمت سینما میروند. شاید به خاطر اینكه فیلمی را پیدا نمیكنند كه خودشان را در آن ببینند. فیلمها چندان نشانی از بطن جامعه، از اقشار مختلف و دردهای مشترك مردم ندارند. بنابراین احساس میكنم ما باید به سینمایی برگردیم كه در آن معرفت، اخلاق، راستگویی و انسانیت موج بزند تا مثل گذشته بتوانیم مخاطبان را با سینما آشتی دهیم.
روزنامه جام جم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
بهتاش فریبا در گفتوگو با جامجم:
رضا کوچک زاده تهمتن، مدیر رادیو مقاومت در گفت گو با "جام جم"
اسماعیل حلالی در گفتوگو با جامجم: