کابوس‌ها و حماسه‌های تاریخ معاصر
به بهانه بازپخش سریال «در چشم باد» از شبکه تماشا

کابوس‌ها و حماسه‌های تاریخ معاصر

با حضور تهیه‌کننده و بازیگران سریال در «جام‌جم» بررسی شد

تابوشکنی «بی‌همگان»

رسانه‌ملی با یک سبد پر از محصولات متنوع فصل پاییز را آغاز کرد و با تولیدات رنگارنگ که خانواده‌پسند هم است تلاش کرد تا شب‌های خنک پاییزی را برای مخاطبان گرم کند. یکی از این تولیدات مناسب که مورد توجه بسیاری از خانواده‌ها قرار گرفت و همه با علاقه پیگیر آن بودند، سریال تلویزیونی «بی‌همگان» بود که پخش آن به تازگی تمام شد.
کد خبر: ۱۳۸۷۶۹۰
نویسنده فاطمه عودباشی - دبیر گروه رسانه

این درام خانوادگی حتی مورد توجه خانواده‌هایی قرار گرفت که در تماشای آثار نمایشی هم سخت‌پسند هستند و هر ملودرام خانوادگی را دوست ندارند، اما بیننده سریال تلویزیونی بی‌همگان بودند. با نگاهی به قصه این سریال باید گفت گروه سازنده قصه را با یک شیب ملایم آغاز کرده و بعد از گذشت سه قسمت، قصه اوج زیادی به خودش گرفت و مخاطبان با اتفاقات و قصه‌های متعدد در این سریال رو‌به‌رو بودند. در واقع نویسندگان سعی کردند در هر قسمت از سریال گره‌ای قرار بدهند تا تماشای آن برای مخاطبان جذاب باشد و هم پیگیر به ادامه دیدن سریال. سازندگان سریال بی‌همگان با ساخت این مجموعه، نقبی هم به مسائل و چالش‌های روز اجتماعی و خانوادگی زدند. با تمام شدن این مجموعه از شبکه سه در روزنامه جام‌جم میزبان مهران مهام تهیه‌کننده، محمد صادقی، مسعود شریف و نسرین بابایی بازیگران و مجتبی احمدی مشاور رسانه‌ای سریال بودیم و آن‌ها پاسخگوی سؤالات ما شدند.

سریال بی‌همگان با نشان دادن ازدواج یک پسر مجرد جوان با یک زن بیوه صاحب فرزند در قصه تابوشکنی کرد. چه شد تصمیم گرفتید در این سریال چنین تابوشکنی بکنید که خیلی هم مورد توجه مخاطب قرار گرفت و حتی می‌شود گفت سعی کردید جنسی از بخشش را در این سریال به مردم یاد دهید. به‌ویژه کسانی که درگیر چنین مسائلی هستند؟

مهران مهام، تهیه‌کننده: می‌خواهم تاریخچه‌ای درباره مجموعه‌هایی که در مورد ملودرام‌های این‌چنینی ساخته شده، بیان کنم. در سریال «دلنوازان» شاهرخ استخری قرار بود با دخترعمه‌اش که نقش آن را سمانه پاکدل بازی کرد، ازدواج کند، اما بعد از مدتی علاقه‌مند به یلدا (سحر قریشی) می‌شود و... این اتفاق یک‌بار دیگر به دست آقایان کاظمی‌پور و سعید جلالی افتاد. ساختار نمایشی ما همیشه این بوده که پایان فیلم یا سریال بعد از عبور از سختی‌ها، پسر به دختر می‌رسد. هنگام پخش مجموعه بی‌همگان هم خبرنگاری در قالب نگارش یادداشت، شروع به قضاوت زودهنگام کرد که مجموعه بی‌همگان همان مجموعه «افرا» است و سریال افرا را دوباره ساختند، اما از قسمت دهم با رخ دادن اتفاقات دیگر نشان داده شد که این‌طور نیست. در مجموع خلاف چیزی که تاکنون ساخته شده، شنا کردن ریسک بزرگ می‌خواهد. زمانی که آقای کاظمی‌پور طرح را داد دقیقا مشخص بود یک ماجرای جدید است و در آن تکرار نیست و آن خانواده فقیر و غنی که یک پسر یا دختر پولدار همدیگر را می‌خواهند تکراری است که در انتها با سختی‌هایی به هم می‌رسند، نیست و یک اتفاق دیگر رخ می‌دهد و قرار است به مخاطب شوک داده شود. وقتی کرامت شرط کرد که راه بخشش امیرعلی از زندان ازدواج او با مریم است از همان نقطه غافلگیری مخاطب شروع کرد و از همانجا تلفن‌های من شروع شد و می‌پرسیدند که یعنی می‌شود...؟

نکته قابل‌تامل در سریال بی‌همگان این است که همه مخاطبان تا پایان قصه این انتظار را داشتند که امیرعلی به سمت الناز برمی‌گردد و قصه با یک پایان خوب میان الناز و امیرعلی تمام می‌شود.

مهام: می‌خواستیم برخلاف انتظار مخاطب قصه را پیش ببریم که کاملا برایش غافلگیرکننده باشد. جالب است هنگام پخش سریال، تماس‌هایی داشتم و همه دلواپس الناز بودند و حتی برایش خواستگار هم پیدا می‌کردند و می‌گفتند پس با پویان ازدواج می‌کند یا با عرشیا یا می‌گفتند امیرعلی قاتل نیست و شاپور او را کشته و گردن امیرعلی انداخته...، ولی این‌بار چنین اتفاقاتی رخ نداد و ما متفاوت عمل کردیم. خیلی‌ها اعتراض داشتند که چرا آقای سلطانی در نقش مهندس یوسفیان کشته شد؟ چقدر بلا سر الناز آمد... ضمن این‌که ما در این سریال به اصل ۴۴ قانون اساسی هم پرداختیم و آن را وارد قصه کردیم.

یک پای ماجرای سریال بی‌همگان، شخصیت کرامت است که به عروسش می‌گوید باید با امیرعلی ازدواج کند. مسلما طرح این مسأله به لحاظ بازی، موقعیت پر از ریسکی بود؛ چون کرامت، پدری است که بچه‌اش را از دست داده، اما به فکر عروس و نوه‌هایش است و برای به سامان رسیدن خانواده پسرش چنین شرطی برای بخشش می‌گذارد؛ ممکن بود مخاطب نسبت به شخصیت کرامت گارد بگیرد و از شما متنفر شود. نگران این موضوعات نبودید و در مجموع مواجهه‌تان با نقش و اتفاقاتی که برایش رخ می‌دهد، چه بود؟

مسعود شریف، بازیگر نقش کرامت: من بچه جنوبم و با جنس قصه سریال بی‌همگان آشنا هستم. در آنجا قانونی به نام خون‌بس داشتیم که بعد‌ها این قانون را برداشتند، زیرا خیلی‌ها با آن مخالف بودند. زمانی که با نقش کرامت روبه‌رو شدم خیلی خوشحال شدم، به این دلیل که نقش پر چالشی بود و از طرف دیگر نقشی بود که در خیلی از صحنه‌ها باید بازی درونی داشتم. هر چه جلوتر می‌آمدم و شناختم نسبت به نقش بیشتر می‌شد، متوجه می‌شدم واقعا سخت است؛ آدمی که در دنیا هیچ‌کس را ندارد و قرار است چند وقت دیگر بمیرد و در این شرایط ناگهان بچه‌اش را از دست می‌دهد و خودش می‌ماند و یک عروس و دو فرزند. با توجه به این که کرامت نسبت به امیرعلی شناخت دارد و حقیقت را می‌داند و از سوی دیگر بین کرامت و قاسم (هژیر آزاد) دیالوگ داریم و می‌گوید پسرم این بلا را سرم آورد که می‌گوید از تو بعید است چنین بچه ناخلفی داشته‌باشی؛ این مواجهه خیلی خاص بود. یعنی خودت خوب باشی و بچه‌ات ناخلف باشد و یک نفر بچه‌ات را بکشد و کار اشتباهی انجام دهد که خودش آدم خوبی است و بر حسب یک اتفاق چنین کاری کرده که برای خودم واقعا سخت بود. حتی بسیاری شب‌ها تنهایی برای کرامت گریه می‌کردم. یک حسن دیگر این بود که هم آقای بهرنگ توفیقی کارگردان و هم آقای مهام، تهیه کننده راهنمایی می‌کردند و من هم عادت دارم از همه عوامل در مورد صدا و تصویرم سؤال می‌پرسم و خدا را شکر می‌کنم که توانستم با این قضیه کنار بیایم. نقش بسیار خوبی بود که در سال‌های عمرم بازی کردم.

صحنه‌ای بود که چالش زیادی داشت و با خودتان خیلی سر و کله زدید تا موقعیت را خوب بازی کنید؟ زیرا در بسیاری از صحنه‌ها کرامت با نگاهش بازی می‌کند به‌ویژه در موقعیتی که با نوه‌اش برخورد می‌کند. در آوردن این چالش‌ها برای‌تان سخت نبود؟

شریف: چالش‌ها سخت، اما جذاب بود. من از یک تکنیک خاص استفاده می‌کنم و برای هر نقشی چیزی را زمزمه می‌کنم و وقتی مرا صدا می‌زنند و می‌گویند برو جلوی دوربین، از این کلید استفاده می‌کنم. برای کرامت هم یک سری کلید گذاشته‌بودم، ضمن این که در زندگی خودمان هم از این اشتباهات و اتفاقات بوده و در شهرستان‌ها فقر و افراد فقیر را از نزدیک دیدم، یک سری چیز‌ها را برداشت کردم و توانستم مواردی را با ایده‌های خود و با راهنمایی عزیزانم دوباره پرداخت و بازسازی کنم. خودم روی نگاه خیلی حساسم و به‌نظرم سینما یعنی چشم و نگاه؛ اول چشم است و بعد هر چیز دیگری، یعنی هر وقت که بازی می‌کنم، اول چشمم باید برود و سپس دست، بیان و بقیه چیزها. کلا این‌طور نگاه می‌کنم.

آقای مهام در کار‌های شما دیدیم که همیشه سراغ بازیگرانی می‌روید که مخاطب از قبل ذهنیت کمی درباره‌شان دارد و با این که در سریال‌ها بازی کردند، ولی نقش‌های پر رنگی در ذهن مخاطب نبوده، این اتفاق در سریال بی‌همگان هم رخ داد. چطور به انتخاب آقای شریف رسیدید؟

مهام: آمدن این بچه‌ها را مدیون بهرنگ توفیقی (کارگردان) هستم. روزی که آقای شریف آمد، عذرخواهی کرد و رفت و به بهرنگ گفتم باید برگردد. در لحظه ورود با تماشای مسعود شریف، کرامت را در او دیدم. این فیلمنامه پنج سال در حال نگارش بود و با تغییر مدیران سازمان، تولید با تاخیر آغاز شد. به همین دلیل در این سال‌ها با فیلمنامه زندگی کردم؛ بنابراین مسعود شریف را دیدم ناخودآگاه احساس کردم کرامت کنارم قدم برمی‌دارد. آرامشی که در صدای شریف بود برای نقش کرامت عالی بود. به نظرم اگر کرامت یک ذره بیان پرخاشگر، تن صدای بالاتر و صورت عصبی‌تر می‌داشت کرامت نبود. واقعا مسعود آرتیست است. آرتیست‌های ما خیلی زحمت می‌کشند، اما بعضی‌ها دیر سرجای‌شان قرار می‌گیرند و دیر دیده می‌شوند. در مجموع معتقدم همه چیز به فیلمنامه برمی‌گردد. فیلمنامه درست کارگردان، بازیگر و تهیه‌کننده را نجات می‌دهد و فیلمنامه ضعیف آدم‌های بزرگ را هم زمین می‌زند.

شریف: ما محصول یک گروه هستیم. ۲۰ سال است که این بحث را با تهیه کننده‌ها دارم که من به‌عنوان یک بازیگر محصول گروه هستم و این محصول باید ارائه شود و نباید یک بازیگر خوب را رها کرد. آقای مهام گروه را رها نکرد و هر‌روز پیگیر کار بود و خیلی به من انرژی داد. تهیه‌کننده‌ها باید معرفی و کشف کنند و این نباشد که یک نفر زیباست یا صدایش خوب است معرفی‌اش کنیم. باید بازیگر و آرتیست باشد و لازم است این‌ها را کشف کنیم و این گونه است که می‌توانیم به سطح بالایی برسیم.

به نظر شما مشکل فیلمنامه‌ها بوده که آقای شریف آن قدر دیده نشده، ولی یکباره با سریال بی‌همگان با این که نقشش خیلی طولانی نیست، اما عمق دارد. شناخته می‌شود و روی مخاطب تاثیرگذار‌است.

شریف: پایه فیلمنامه است و وقتی یک فیلمنامه صحیح نداشته‌باشید گاهی یک شخصیت پرداخت می‌شود و دیگر شخصیت‌ها دیده نمی‌شوند. من در تعدادی کار بازی کردم که خوب درخشیده‌ام، ولی وقتی کار تمام شده برای همیشه تمام شده، اما در مورد کرامت اتفاق عجیبی رخ داد و این بود که نوجوانان در خیابان مرا کرامت صدا‌می‌کنند.

امیرعلی نقشی است که او را در موقعیت‌های متفاوت می‌بینیم، یعنی صرفا یک پسر نخبه مطلق مثبت نیست، چراکه می‌بینیم او هم مثل بقیه اشتباه می‌کند و آن‌قدر سراغ اصلان می‌رود تا این‌که بر اثر سانحه‌ای او به قتل می‌رسد و خانواده به دردسر می‌افتد. مواجهه شما با نقش و موقعیت‌ها چطور بود؟

محمد صادقی، بازیگر نقش امیرعلی: امیرعلی برای من بازیگر، اولین چالشی که داشت تا سریع بپذیرمش، این بود با تجربه‌ای که داشتم شخصیتی بود که حداقل یک یا دو نسل از چیز‌هایی که تا‌کنون بازی کردم و حتی در زندگی تجربه‌اش کردم، بالاتر بود؛ یعنی شاید شخصیت‌هایی که بازی کردم تا حدودی تجربه زیستی در زندگی خودم از آن‌ها داشتم، اما در مورد امیرعلی جا‌هایی اصلا این‌طور نیست. مثل زندان رفتنش، ازدواج کردنش، بچه داشتنش و پدر بودنش و این‌ها چالش‌های بزرگ من برای این نقش بود چالش اصلی نقش برایم چیز‌هایی بود که در زندگی اصلی و واقعی خودم تجربه نکرده‌بودم، ولی باید آن را می‌فهمیدم، حس می‌کردم و باید آن حس را درست منتقل می‌کردم.

درگیری‌های امیرعلی و میثم هم به جذابیت‌های سریال اضافه کرده و در نهایت متوجه بلوغ در شخصیت امیرعلی می‌شویم که او را به راه می‌آورد. در واقع وقتی امیرعلی پدر می‌شود نسبت به زمانی که مجرد است و با اصلان دعوا می‌کند، کلی متفاوت می‌شود. رسیدن به این بلوغ در نقش برایتان سخت نبود، چرا که مثل راه رفتن روی لبه پرتگاه بود؟

صادقی: با توجه به این که کاراکتر را می‌گذارم تا اوج بروز احساساتش برود و بعد کنترلش می‌کنم. کنترل این بلوغ و غلیان احساسات از جنس دیگری است؛ یعنی کنترلش یک کنترل کودکانه نیست و یک کنترل با تعمق و تعقل بیشتری است و این در جنس بازی تاثیرگذار است. برخی به من گفتند که امیرعلی را دوست دارند با این‌که سرد و یخ است. این همان کنترلی است که درباره‌اش می‌گویم. خیلی‌ها این سرما را حس کردند، اما با این‌حال کاراکتر را دوست داشتند و این نقطه قوت نقش بود و آن را متفاوت می‌کرد با همه نقش‌های مشابهی که بازی داشتم و این چالشی برای کار ما بود. البته در جا‌هایی می‌ترسیدیم و ضمن این‌که آقای مهام به من تذکر می‌داد و می‌گفت فلان اتفاق افتاده، اما چرا واکنش‌ام نسبت به آن اتفاق کم است، ولی من برایش چیدمانی داشتم و می‌دانستم که این سمپات در نهایت اتفاق می‌افتد؛ یعنی این کاراکتر با نقاط‌عطفی که برایش قرار دادم سمپات می‌شود؛ یعنی در همان جایی که در ذهن شما مانده و از پایین داد می‌زند و می‌گوید، می‌آیم می‌کشمت، کافی است؛ چون می‌تواند در ذهن مخاطب سمپات شود. اگر قرار بود سه یا چهار بار این اتفاق بیفتد، دیگر این‌گونه در ذهن مخاطب نمی‌نشست.

چطور کارگردان و تهیه‌کننده را قانع کردید که اینجا نیاز است کاراکتر سرد باشد؟

صادقی: خیلی سخت بود و با هم دعوای شدید می‌کردیم. (با خنده)

مهام: درباره این موضوع با هم بحث زیادی داشتیم، اما این را شما دیدید که امیرعلی از یک خانواده پرخاشگر بیرون نیامده و سر یک سفره بزرگ شده‌است. اگر امیرعلی خانواده آشفته‌ای داشت، این امیرعلی نمی‌شد. با وجود توفان‌هایی که می‌بینیم، اما آرامش در امیرعلی دیده می‌شود و همه این موارد به خانواده بر‌می‌گردد که در همه بحران‌هایی که رخ می‌دهد، ولی به‌هم انرژی می‌دهند و سعی می‌کنند با هم با مشکلات زندگی‌شان بجنگند. آن‌ها مشکلات را با هم تقسیم می‌کنند. در اینجا می‌بینیم هر اتفاقی می‌افتد، بلافاصله این خانواده شب جمع هستند، اما واقعا زندگی امروز این‌طور نیست و بین خواهر و برادر، پدر و فرزند و مادر و فرزند فاصله افتاده است.

در این سریال نشان می‌دهید که حق با خانواده سنتی است؛ یعنی خانواده سنتی به آرامش می‌رسد، ولی خانواده یوسفیان که تازه به دوران رسیده‌است با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم می‌کند. هدف‌تان از نشان دادن این تقابل چه بود؟

مهام: در تمام مجموعه‌هایی که ساختم از خانه پدری گرفته تا سریال‌های کمدی، فقر و غنا وجود دارد و این تم را دوست دارم. نکته، نشان دادن خانواده سنتی نیست، بلکه نشان می‌دهم که نان درست و حلال اهمیت زیادی در زندگی دارد و به این موضوع به‌شدت تاکید داشتیم. این‌که لقمه درست سر سفره بیاید باعث می‌شود تا از سختی‌ها عبور کرد و به موفقیت رسید. این‌که بخواهیم روی دوش مردم سوار شویم و خون‌شان را بمکیم و با رانت به اموال‌مان اضافه کنیم، کار درستی نیست و ما به همه این موارد در سریال اشاره کردیم و نشان دادیم که عده‌ای در کارخانه، دولت را تحت فشار گذاشتند، وام گرفتند و بعد آن را به ارز تبدیل کرده و ارز دولتی می‌گیرند، قطعا عاقبت‌بخیر نخواهند شد. در‌مجموع در این سریال می‌گوییم که حق ممکن است دیر برسد، اما همیشه می‌رسد.

آقای صادقی کار کردن با بچه‌ها خیلی سخت است، اما در این قصه می‌بینیم که میثم درست انتخاب شده‌است. از صحنه‌های تقابل‌هایی که با این بچه داشتید، بگویید و برایتان سخت نبود؟ صحنه‌های درگیری میان امیرعلی و میثم خیلی واقعی در‌آمده و باورپذیر است. درباره این صحنه‌ها برایمان بگویید؟

صادقی: بهترین سکانسی که در این سریال خیلی دوست داشتم، صحنه‌ای بود که میثم و امیرعلی دوتایی پشت در بودند. واقعیت این است میثم را خیلی می‌فهمیدم و می‌دانستم چطور باید با میثم این چنینی رفتار کرد، چون خودم هفت ساله بودم که پدرم فوت کرد و حس میثم را می‌دانستم؛ یعنی شخصیتی از میثم را در خودم از کودکی حس می‌کردم که با مشکلات دست و پنجه نرم می‌کند، نصیحت می‌شنود، مرتبا بار روی دوشش گذاشته و برداشته می‌شود، آزار و اذیت دارد و در جا‌هایی کمک‌های عجیب و غریب و در جا‌هایی کار‌های عجیب و غریب می‌کند؛ به خاطر این که در موقعیت عجیبی است و موقعیت ساده‌ای نیست. هر فرد در زندگی یک پدر و مادر بیشتر ندارد و موردی نیست بتوانیم دوباره تجربه‌اش کنیم. شاید بتوانیم کسی را به عنوان پدر یا مادر بپذیریم، ولی آن پدر و مادر با هر شخصیت و عقیده یک بار هستند و این روی بچه تاثیرگذار است و بوی پدر و مادر است که از کودکی استشمام می‌شود. با توجه به این‌که این اتفاق برای خودم افتاده‌بود، می‌دانستم این مسیر را چطور طی کنم.

پشت صحنه چقدر با میثم تمرین می‌کردید تا بتوانید حس‌ها را درست در بیاورید؟

صادقی: اصلا تمرین نمی‌کردیم. من با هیچ‌کسی تمرین نمی‌کنم و اصولا تمرین من خیلی کم است. وقتی با پارتنرم سکانسی دارم، همان سلام و علیک پشت صحنه کافی است و نیاز به تمرین نیست. با میثم هم تمرین نکردیم، برای این‌که می‌دانستم باید چطور مسیر را پیش ببرم. بازیگر، بازیگر را می‌فهمد و می‌داند چرا الان این کار را می‌کند و می‌داند باید به احساس، سردی، سلام و علیک و معاشرت نکردن تن دهد. من و آقای سلطانی در اکثر کار‌ها در نقش‌ها رو‌به‌روی هم بودیم و همیشه با هم یک جنگ فکری و روانی داشتیم. به نظرم حس‌های این شکلی نیاز به تمرین ندارد و اگر فرد بازیگر باشد متوجه می‌شود به چیز دیگری نیاز دارد.

آقای شریف در صحنه‌هایی که پارتنرتان آقای صادقی است، مثل قسمت‌های اول که امیرعلی وارد خانواده می‌شود، کرامت سعی می‌کند به او درس زندگی بدهد. در این صحنه‌ها امیرعلی خیلی سرد است و کرامت، اقتدار زیادی دارد. برای ما درباره این صحنه بگویید که چطور با این تقابل کنار آمدید؟

شریف: کرامت شخصیتی است که از ابتدا در فقر و مشکلات زندگی کرده و به همین دلیل آدم مقتدری است و برعکس امیرعلی جوانی است که پا در هر مسیری می‌گذارد اتفاق جدیدی برایش می‌افتد. در جامعه ما خیلی زیاد است به‌ویژه در قشر آسیب‌دیده و بی‌کس و کار که کرامت نماینده‌اش است. به همین دلیل است که آن سردی قانون است و در زندگی شخصی بسیار دیدم که وقتی جوان‌ها با بزرگتر‌ها مواجه می‌شوند از درون می‌گویند این فرد چه می‌گوید؟! مرا درک نمی‌کند و نمی‌فهمد؛ ولی وقتی ارتباط‌شان بیشتر می‌شود می‌بینند جوانی‌شان مثل خودشان بوده. به همین دلیل است که برای این قضیه هم مشکلی نداشتیم، یعنی آقای صادقی سر جای خودش بود و من هم سر‌جای خودم. همه در این سریال خوب بازی کردند و متن بسیار خوب بود. به این دلیل که هر کدام از افراد نماینده یک قشر و یک تفکر بودند؛ چه قشر آسیب دیده، چه قشر جسته از مسائل و مشکلات و کمی رو به جلو و چه آن‌هایی که له شدند مثل کرامت! در این سریال امید خیلی زیاد است بدون این که ادا‌دربیاورد و پرچم به دست بگیرد.

این سریال دو کارگردان داشت و تا‌جایی از کار آقای توفیقی بود و بنا به شرایطشان جدا شدند و بعد کارگردان دیگری به کار ملحق شد. طبیعی است هر کارگردان نگاه خودش را دارد. چطور با این موضوع در کار کنار آمدید؟


صادقی: به نظرم کار مرا سخت نکرد، چون کار من سخت بود. فقط کمی سختیش را متفاوت کرد و در جا‌هایی تغییراتی ایجاد شد و اندکی وظایفم متغیر شد؛ یعنی اگر تا دیروز سر کار می‌رفتم و یک سری وظایف داشتم، این وظایف قدری بالا و پایین شد و چیزی به آن کم یا اضافه شد.

شریف: برای من هم تقریبا همین طور بود؛ چون چند ماه گذشته‌بود که بهرنگ رفت و با آقای هاشمی هم به لحاظ اخلاقی به مشکل برنخوردیم، اما اتفاقی که می‌افتد این است که ما به عنوان بازیگر روی ریل بودیم؛ یعنی تغییر لوکوموتیو‌ران تاثیری در مسیر ما نداشت و داشتیم با قدرت پیش می‌رفتیم و بخش زیادی را فیلمبرداری کرده‌بودیم و آقای هاشمی خیلی خوب با من ارتباط برقرار کرد و دچار مشکل نشدیم.

مهام: راز مگویی را می‌گویم و امیدوارم صداوسیما این شجاعت را به تهیه‌کنندگانش بدهد و تهیه‌کننده هم نگران ضرر کردن بابت این قصه نباشد. این کار یک بار کلید خورد و ضبط شد و تعطیل شد. این کار سه ماه و نیم پیش تولید رفت و ۱۶ روز با تیم دیگری ضبط شد و در سکوت خبری کار را جلو می‌بردیم که ببینیم چه اتفاقی می‌افتد و آیا می‌توانیم ادامه‌اش بدهیم و بعد خبرش را منتشر کنیم. تجربه‌مان در آن گروه قبلی به نتیجه نرسید. در واقع یا باید من می‌رفتم یا کارگردان. در نهایت تشخیص شبکه این شد که مهام بماند. در همان مقطع گفتم کارگردان من بهرنگ توفیقی است. در همان زمان بهرنگ با کار دیگری قرارداد بسته بود و از آنجا که آن کار متوقف شد، من به بهرنگ گفتم بیاید سر کار و شرط اصلی او این بود که هر زمان آن کار کلید خورد باید برود. من هم قبول کردم. به هر حال بعد از بیست و‌اندی روز کار را کلید زدیم. باید بدون اغراق بگویم بهرنگ جای پیشرفت زیادی دارد، چون خیلی باهوش است و عوامل برایش جان می‌دهند و دوستش دارند، چون بسیار گرم، جذاب و دوست‌داشتنی است. خوشبختانه کار به خوبی با حضور بهرنگ جلو رفت، اما نتوانستیم کامل او را درکار داشته‌باشیم. البته از نیمه دوم کار راضی نیستم و بعضی از بازیگران از مدار خارج شدند، برخی‌ها خیلی خوب خود را حفظ کردند، اما بعضی‌ها خواستند بیشتر دیده شوند و از نقش خارج شدند. ما یک قطار روی ریل بودیم که به یک مقصد می‌رفتیم و فقط لکوموتیوران عوض شد، نباید برخی مسافران در وی‌آی‌پی می‌نشستند. البته به برخی‌ها تلفنی تذکر دادم و گفتم به خاطر خودتان می‌گویم. ضمن این‌که این یک مسأله تخصصی است که کاراکتر بیرون زده، چون مخاطب عام متوجه نمی‌شود. آقای بهرنگ توفیقی روز سوم ضبط به من گفت کنارم می‌نشینی، چون به فیلمنامه مسلط هستی؟ این از بزرگی کارگردان است که کسی کنارش بنشیند. کسانی که اولین بار با من کار کردند وقتی هر روز مرا می‌دیدند، می‌گفتند شما هر روز هستید؟ لذتم این کار است و حالم خوب می‌شود وقتی کنار کار می‌روم. در میانه راه برای گروه اتفاق دیگری هم افتاد و این‌که زهره فکور صبور فوت شد و کمند امیرسلیمانی نقش او را ادامه داد.

چطور به انتخاب امیرسلیمانی رسیدید؟

فوت خانم فکور صبور یک شوک به پروژه وارد کرد. آن روز در زندان قصر بودیم و کار تعطیل شد. لوکیشن آقای یوسفیان و همسرشان که خانم فکور صبور آن را بازی می‌کرد، در یک ویلا در جاجرود بود. حدود ۲۱ قسمت از فیلمنامه را رج زده‌بودیم و بیرون آمدیم و جلساتی با بهرنگ و میثم بیدقی داشتیم. در سریال نرگس هم این اتفاق برای ما رخ داد و ما ستاره اسکندری را انتخاب کردیم که نقش زنده‌یاد پوپک گلدره را ادامه بدهد. برای خانم فکور صبور هم از طرف سازمان به من گفتند صحنه‌هایی که با او گرفتیم پاک شود و از اول بگیریم، اما من موافقت نکردم و خوشبختانه خانواده امیرسلیمانی که همیشه همراه بودند، به ما محبت کردند و خانم کمند امیرسلیمانی بقیه مسیر را ادامه داد.

مجتبی احمدی، مشاور رسانه‌ای سریال: خانم سلیمانی خیلی خوب ادامه دادند و لطمه‌ای به باور تماشاگر نزد و ارتباط را بسیار خوب برقرار کرد.

مهام: ما قبل از شروع بازی خانم کمند امیرسلیمانی، برای دقایقی سریال را قطع کردیم و کمند امیرسلیمانی توضیحی داد که چرا جایگزین شد. احساس کردیم اگر یکدفعه مخاطب با بازی خانم امیرسلیمانی روبه‌رو شود، برایش جای سوال دارد که چرا این اتفاق افتاد؛ بنابراین با هدف احترام به مخاطب این کار را انجام دادیم.

مدیون اعتماد گروه به خودم هستم

محمد صادقی، بازیگر نقش امیرعلی در بخشی از صحبت‌هایش تاکید می‌کند: خیلی خوشحالم که در این پروژه حضور داشتم و از آقایان توفیقی و مهام ممنونم که به من اعتماد کردند. با این که من تجربه بازی در نقش این شخصیت را نداشتم، ولی آن‌ها پختگی را در من دیدند که می‌توانم از پسش بربیایم. مدیون اعتمادی هستم که به من کردند و از آن راضی هستم و امیدوارم بقیه هم راضی باشند. مسعود شریف هم ادامه می‌دهد: از آقای مهام و آقای توفیقی ممنونم و جا دارد از سعید نعمت‌ا... تشکر ویژه کنم بابت اعتمادی که به من داشت و مرا به بهرنگ معرفی کرد. آرزو می‌کنم همه عوامل گروه را دوباره ببینم و در کنارشان کار کنم و تجربه به دست بیاورم. در کنارشان چیز‌های زیادی آموختم و امیدوارم این حضور تداوم داشته‌باشد و اتفاقات خوب بیفتد و باز هم از طریق تلویزیون و سینما در خدمت مردم باشیم.

شجاعت شبکه ۳ برای ساخت بی همگان

مهران مهام در بخشی از صبحتش می‌گوید: تشکر من از این سریال به اندازه تیتراژش است و اگر بگویم ممکن است کسی جا بماند و حق ادا‌نمی‌شود؛ ولی تشکر ویژه من از مدیر فیلم و سریال شبکه سه است. این طرح شجاعت می‌خواست که پشتش ایستاد و جلو برد. شجاعت مدیران شبکه سه پشت این طرح باعث تولید این فیلم شد. در زمان پخش هم چالش‌های زیادی داشتیم. اگر بزرگواری بهرنگ نبود، احتمالا پروژه متوقف می‌شد. وی ادامه می‌دهد: به نظرم اولین فیلمنامه‌ای بود که برخلاف روال ساخت آثار نمایشی تلویزیون، ژیش رفت. لطف آقای اصغر هاشمی بود که بر قطاری که در حال حرکت بود، سوار شد و کار را به انتها رساند و خانم کمند امیرسلیمانی که قبول کردند. از آقایان علیرضا‌کاظمی‌پور و سعید جلالی که خیلی اذیت‌شان کردم، تشکر می‌کنم. فیلمنامه قبل از این که به حوزه مدیریت یا ناظر کیفی برسد، بار‌ها برمی‌گشت. اگر گاهی در رسانه تابوشکنی کنیم، اتفاق بدی نمی‌افتد.

روزنامه جام جم 

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۲ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها