آرمین رحیمی‌نژاد، نویسنده و کارگردان فیلم‌کوتاه «سپیده‌دم»:

همیشه جوابگوست

سپیده، همسر مرتضی برای مدتی به مسافرت می‌رود تا شاید فاصله ایجادشده میان‌شان کمتر شود و زندگی پر از شک و تردیدشان به آرامش برسد، اما شکاف موجود عمیق‌تر از یک فاصله ساده و کوتاه به نظر می‌رسد. ضمن این‌که بازگشت زن از سفر و بیماری و اختلالات روحی و روانی او، هم راز‌هایی را برملا می‌کند و به‌ویژه این دومی، کل پروسه شک و تردید به وفاداری را زیرسؤال می‌برد.
کد خبر: ۱۳۸۳۶۰۲
نویسنده علی رستگار - گروه فرهنگ و هنر
این خلاصه قصه و فضای فیلم کوتاه «سپیده‌دم» به کارگردانی آرمین رحیمی‌نژاد و بازی رها رهبری، عرفان رحیمی و کوشا نشتائی است که این روز‌ها می‌توانید آن را در سایت هاشور ببینید. اثری که باوجود نشانه‌هایی از پشت پا زدن به وفاداری و خیانت در زندگی مشترک، بیشتر درامی درباره پیچیدگی روابط انسانی است و چندان با قطعیت، قضاوت نمی‌کند و انگشت اتهام به سمت شخصیت‌هایش نمی‌گیرد.

در «سپیده‌دم» با شخصیت‌هایی طرف هستیم که هرکدام درصدی در شکل‌گیری بحران و ماجرا نقش دارند، یعنی به اقتضای روایت مدرن به جای این‌که خیر و شر مطلق داشته باشیم، با آدم‌هایی طرف هستیم که انگار خوبی و بدی را توامان دارند و حتی راهکار و روش سپیده برای پرورش شک و انتقام از همسرش هم بیشتر ناشی از بیماری اوست تا ذات و طینت بد.

دقیقا این چیزی که می‌گویید در ذهن من هم موقع نوشتن فیلمنامه و ساخت فیلم بود و لزوما هیچ نشانه‌ای در داستان وجود ندارد که بگوییم شخصیتی صددرصد مقصر است یا مقصر نیست. درباره سپیده هم توهم و قرص‌خوردنش را می‌بینیم و آن را با نشانه‌هایی از خیانت همسرش نشان می‌دهیم. از طرف دیگر صحنه‌ای می‌بینیم که همسرش مرتضی موبایلش را پنهان می‌کند، اما لزوما و با اطمینان نمی‌توانیم آن را به خیانت مرتبط کنیم. امیر، مرد همسایه و دوست خانوادگی‌شان هم چنین وضعیتی دارد و با این‌که در طول قصه او را آدم آرامی دیده‌ایم، اما در آخر، کاری می‌کند که نقطه مقابل شخصیتش است و با مرتضی درگیر می‌شود. درکل فضایی را برای روایت مدنظر داشتم که هیچ قطعیتی در شخصیت‌ها و قصه جاری نباشد. یکی از دلایلی که این کار را ساختم این بود که چطور با عدم قطعیت می‌توانم قصه‌ای را روایت کنم و مهم‌تر این‌که ببینم مخاطب چقدر با این شیوه ارتباط می‌گیرد.

در این سال‌ها موضوع خیانت کم دستمایه ساخت فیلم قرار نگرفته و حتی می‌توان گفت با افراط در روایت‌های سینمایی و مهم‌تر شکل اجرای دم‌دستی و بدون ظرافت، به تکرار و کلیشه رسیده و مخاطبان و منتقدان معمولا با برچسب و پیشینه ذهنی سراغ آن می‌روند، اما در سپیده‌دم و پیرو همین عدم قطعیت، انگار شائبه و سایه‌ای از خیانت را می‌بینیم و فیلم درباره این موضوع روی مرز باریکی حرکت می‌کند.

ممنون که این نگاه را دارید. فیلم در روساخت ممکن است نشانه‌هایی از خیانت داشته باشد و مخاطب در نگاه اول فکر کند صرفا با داستانی درباره این موضوع طرف است، اما من فیلم را برای یک‌سری مخاطب خاص فیلم بین و اهل سینما ساخته‌ام که به زیرساخت قصه توجه کنند و به روابط پیچیده زوج‌ها و جزئیاتی درباره شخصیت‌ها و طرح و توطئه‌های آن‌ها پی ببرند. شاید دیدن دوباره فیلم هم به برخی مخاطبان کمک کند تا از روساخت عبور کنند و با زیرمتن و زیرساخت روبه‌رو شوند و از آن نگاه و تصور کلیشه‌ای فاصله بگیرند. من چنین حسی داشتم، اما نمی‌دانم که به آن رسیدم یا نه.

جا‌هایی از فیلم برای من ابهام داشت و انتظار داشتم قصه کمی شفاف‌تر باشد.

حرف شما درست است. وقتی شما به‌عنوان کارگردان با ایهام در موضوع و دو وجه یک امر مواجه هستید، شبیه دو روی یک سکه است. در چنین وضعی روی لبه تیغی حرکت می‌کنید که ممکن است به هرکدام از جنبه‌های ایهام یا ابهام بلغزید. اگر در این مرز خیلی باریک، من وارد ابهام شدم قطعا شما به‌عنوان یک مخاطب حرفه‌ای درست می‌گویید.

مثلا صحنه‌ای در فیلم هست که سپیده موقع پایین آمدن از پله‌های ساختمان، زنی را می‌بیند که از خانه او و مرتضی خارج می‌شود. وقتی در ادامه سپیده دوباره چنین لحظه‌ای را تجربه می‌کند، ایهام جذابی شکل می‌گیرد و ارجاع به توهم و بیماری زن می‌دهد، اما درعین حال انگار گره‌ای در روایت هم ایجاد می‌کند و تا حدودی مبهم به نظر می‌رسد و ما به عنوان مخاطب، دقیقا متوجه نمی‌شویم که این صرفا توهم و تصور زن بود یا در واقعیت چنین صحنه‌ای را دیده است.

درست می‌گویید، اما اینجا عملا تنها صحنه‌ای بود که من کاراکتر زن قصه را تنها داشتم، بنابراین دلم می‌خواست بیشتر به شخصیت این آدم نزدیک شویم. وقتی سپیده به پشت‌بام می‌رود، درباره زنی که در راه‌پله دیده و به او شک داشت، توضیحاتی به امیر می‌دهد. هدفم ایجاد چنین فضایی بود.

معمولا در فیلم‌هایی مثل سپیده‌دم، کمبود امکانات را هم درنظر می‌گیرند و در نقد و نظر تخفیف می‌دهند، اما در شرایط ایده‌آل شاید می‌شد در بحث طراحی صحنه و لباس و حتی شیوه فیلمبرداری و قاب‌بندی و نورپردازی، فضاسازی، شخصیت‌پردازی و درام قصه را تقویت کرد. مثلا یکی از سکانس‌های مستعد فضاسازی گفت‌و‌گوی شبانه سپیده و امیر در پشت‌بام است که باتوجه به آن ساختمان مرتفع بانک با نور‌های قرمز و آبی در پسزمینه هم زیبا و سینمایی جلوه می‌کند و هم به کار تقویت حسی فضا می‌آید، اما به نظر می‌رسد همین یک مورد هم ماحصل وضعیت طبیعی لوکیشن باشد و طراحی ویژه‌ای صورت نگرفته است.

بله، همین‌طور است و ساختمان آن بانک واقعا در پسزمینه پشت بام لوکیشن قرار دارد و نورشبانه‌اش به کار فیلم و آن سکانس آمد. دوست داشتم این طراحی ویژه را در دیگر سکانس‌های فیلم هم داشته باشم، اما به‌عنوان کارگردان با انتخاب‌های محدودی روبه‌رو بودم. پیرو آن بحث اول درباره روایت قصه در فضای مدرن و امروزی، خودم هم باید بین رفتن به این مسیر و انتخاب فضایی با روح خاص و دارای کاراکتر یکی را انتخاب می‌کردم. درنهایت فضای مدرن و امروزی را انتخاب و از خانه خودم به‌عنوان لوکیشن استفاده کردم. شاید یکی از مهم‌ترین دلایل آن بحث کاهش هزینه‌ها بود. از آنجا که فیلمنامه کمی به فضای نوآر تنه می‌زند، می‌توانستم از نورپردازی ویژه یا سایه و فیلتر استفاده کنم، اما به این نتیجه رسیدم که فیلمبرداری و نورپردازی چندان به چشم نیاید، چون می‌خواستم دوربینم صرفا یک دوربین ناظر و از دور برای قضاوت باشد. من فقط در یک پلان از این تصمیم، تخطی کردم. یک بخشی از تم و مضمون کلی فیلم، بحث قضاوت هم بود و دوست داشتم مخاطب خودش قضاوت کند، برای همین سعی کردم تا حد زیادی نور خنثایی در تصاویر جاری باشد.

در این چند سال اخیر بحث تنوع ژانری در فیلم کوتاه جدی‌تر دنبال می‌شود و فیلمسازان معمولا فیلم‌های‌شان را در ژانر می‌سازند. درباره فیلم‌تان، اشاره‌ای به نوآر داشتید، درحالی‌که من بیشتر فیلم را یک درام روان‌شناختی دیدم، اما به هرحال هرکدام باشد، همین که سعی در قصه‌گویی در قالب ژانر دارید، تلاشی ارزشمند و قابل اشاره است.

قصدم این بود فیلم روایتی در ژانر داشته باشد، هرچند این قصد در فیلمنامه بیشتر بود، اما در ساخت تعدیل شد.

یعنی اگر امکانات بیشتری در تولید داشتید، بیشتر به سمت ژانر حرکت می‌کردید؟

لزوما هم بحث امکانات نیست و بخشی به بحث تجربه برگردد. شاید اگر پول بیشتری برای ساخت داشتم، اتفاقات بهتری در تولید و نتیجه نهایی رقم می‌خورد. مثلا دوست داشتم باند‌های صوتی فیلم را به صورت خیلی خاصی بچینم و خلوت و جداافتادگی این آدم‌ها از جامعه را با صدا هم نشان دهم، اما به‌دلیل محدودیت امکانات این اتفاق نیفتاد.

بده‌بستان و تاثیر‌های متقابل عرصه فیلم کوتاه و فیلم‌های بلند و سینمای حرفه‌ای همیشه وجود داشته، اما در سال‌های اخیر و در سینمای ایران قوت گرفته است. باوجود هویت مستقل فیلمسازان سینمای جوان، خیلی از آن‌ها جذب سینمای حرفه‌ای شدند و فیلم بلند ساختند و همان نگاه و ویژگی‌های خلاقانه‌شان را با خود به فیلم‌های سینمایی آوردند. از سوی دیگر سینمای بلند و به‌ویژه چهره‌های بزرگ و مطرح فیلمسازی سینمای ایران هم تاثیر غیرقابل انکار خود را بر فیلمسازان عرصه فیلم کوتاه گذاشته‌اند. احتمالا شما هم در آینده و در فیلم‌های بلند، نگاه خود را ادامه می‌دهید، اما نقدا باتوجه به بحث‌هایی، چون خیانت و قضاوت، به نظر مثل تعدادی از فیلمسازان فیلم کوتاه (و حتی بلند) تحت تاثیر کارگردان‌هایی، چون اصغر فرهادی هستید. درست است؟

این بحثی دقیق و کارشناسانه است، اما نمی‌توانم بگویم از فیلمسازان مهم و جریان‌ساز سینمای ایران تاثیر نمی‌گیرم. این خیلی منطقی است که هر فیلمسازی از کارگردان‌های قبلی سینمای ایران و جهان تاثیر می‌گیرد. به نظرم سنت، یک‌سویه رو به جلو دارد. وقتی به سنت برمی‌گردید، می‌توانید آینده درست‌تری را بسازید.

در نتیجه من هم قطعا از فیلمسازان مهم همچون آقای فرهادی تاثیر گرفته‌ام و به سینمای ایشان علاقه‌مندم. درباره نسبت فیلم کوتاه و سینمای بلند هم باید بگویم من زیاد درگیر تعاریف کلاسیک فیلم کوتاه نیستم؛ تعاریفی نظیر این‌که هر فیلم کوتاه معمولا یک تا سه شخصیت با یک حادثه اولیه و مرکزی و یک غافلگیری پایانی داشته باشد.

یک دوره‌ای این تعاریف و قانون نانوشته در فیلم کوتاه مد بود، اما حالا با بحث تنوع ژانری سازوکار متفاوتی پیدا کرده است.

بله. من ۱۱سال پیش در انجمن سینمای جوان بودم و اساتید انجمن هم معمولا نگاه کلاسیکی را دنبال می‌کردند. در آن دوره‌ها منابع محدودی وجود داشت و در غیاب و کمبود اینترنت، این حجم از ترجمه و فیلم در دسترس نبود. در آن دوره خیلی کم به فیلم‌های کوتاه ایران و جهان دسترسی داشتیم و شاید تنها در جشنواره فیلم کوتاه تهران می‌توانستیم این آثار را ببینیم. در نتیجه این سال‌ها با تغییرات شکل گرفته، آن تعریف کلاسیک باوجود مقاومت‌هایی، تقریبا از بین می‌رود. درام روان‌شناختی که به آن اشاره می‌کنید، دقیقا درست است. به نظرم چنین درام و روابط انسانی که باتوجه به مقتضیات زمانه ساخته شده، تاریخ انقضای کار را از بین می‌برد و آن را از تعاریف محدود و کلاسیک فیلم کوتاه هم دور می‌کند. یک درام انسانی همیشه جوابگوست و از این نظر تفاوتی میان فیلم کوتاه و فیلم بلند نیست.

با تشکر از پولانسکی

فیلم سپیده‌دم تا اینجا ۱۹حضور در جشنواره‌های جهانی داشته و موفق به دریافت سه جایزه شده است. آرمین رحیمی‌نژاد مهم‌ترین آن‌ها را جایزه بهترین فیلمنامه کوتاه از جشنواره بین‌المللی FICIMAD اسپانیا می‌داند و می‌گوید: باوجود دریافت جایزه‌های بهترین فیلم از جشنواره‌هایی در میامی و شیکاگو، شیرین‌ترین اتفاقی که برایم رخ داد، همین جایزه جشنواره اسپانیایی بود، چون به فیلمنامه این فیلم توجه شد. حتی در نقدی که نوشته بودند اشاره‌ای درباره تنه‌زدن این فیلم به فیلم‌های رومن پولانسکی مطرح شد. البته به نظرم واقعا این‌گونه نیست، اما اشاره جالبی بود، چون من از پولانسکی و به‌ویژه در دکوپاژ آن سکانس راه رفتن سپیده در راه‌پله هم تاثیر گرفته‌ام.

روزنامه جام جم 
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها