یک) پیشرفت صنعت انیمیشن کشور در سالهای اخیر محسوس است و بهویژه فعالان جبهه فرهنگی انقلاب که تسلط مثالزدنی در حوزه پویانمایی دارند، در این چند سال اخیر با تشخیص سلیقه و ذائقه مخاطبان کودک و نوجوان، قدمهای مهم و موثری در زمینه ساخت انیمیشنهای سینمایی با موضوعات دینی و مذهبی برداشتهاند و با بالاترین توان فنی و ساختاری و روایتهایی جذاب و زبانی کودکانه، در جذب مخاطبان نسل جدید موفق عمل کردند. فیلمهای انیمیشنی همچون شاهزاده روم، فیلشاه و بنیامین، با موفقیت در گیشه و رضایتمندی مخاطبان کودک و نوجوان نویدبخش آیندهای روشن در اینخصوص است، اما با این روند و توانایی انتظار میرود در زمینه فرهنگ عاشورا و قیام امام حسین (ع) هم کارهای مناسب و شایستهای تولید و اکران و مضامین حسینی به بهترین و سادهترین شکل به مخاطبان کودک و نوجوان ارائه شود. انیمیشن «ناسور» به کارگردانی کیانوش دالوند و تهیهکنندگی مشترک محمدحسین قاسمی و داریوش دالوند، از معدود اقدامات مهم در این زمینه است و سعی شده در قالب گونه محبوب و پرطرفدار انیمیشن، قصه عاشورا و قیام امام حسین (ع) روایت شود. البته باوجود نیت خوب و کوشش سازندگان اثر برای تربیت کودکان و نوجوانان عاشورایی، نحوه روایت شاید چندان متناسب این گروه سنی نباشد و ناسور بیشتر مناسب مخاطبان بزرگسال بهنظر میرسد. با این حال ساخت اثری، چون ناسور را باید به فال نیک گرفت و با تقویت نقاط قوت آن در آثار دیگر پویانمایی سینمایی، کوششهای بهتری برای جذب مخاطبان کودک و نوجوان با زبان و قصه و تصویرسازی جذابتر و ملموستر انجام داد. مخاطبان نسل جدید در معرض انواع و اقسام تولیدات پرزرق و برق غربی و هالیوودی و در قالبهای جذاب و قصههای مهیج هستند که خیلی از آنها در تعارض با فرهنگ ایرانی و اسلامی ما قرار دارد. اگر متولیان فرهنگی نتوانند باورهای دینی و فرهنگی همچون موضوع محرم و عاشورا را در قالبهای محبوب و آشنا مثل انیمیشن به کودکان و نوجوانان عرضه کنند، عرصه ارتباط با نسل جدید را به رقبای خارجی باختهاند.
دو) یکی دیگر از ظرفیتهای مغفول مانده و کم بهاداده شده در سینما و تلویزیون، بهرهگیری از وجوه دراماتیک تعزیه است. تعزیه بهعنوان یکی از جلوههای برجسته آیینی سنتی ایران، ریشه عمیقی در باورها و اعتقادات مسلمانان دارد و در همه این سالها بهعنوان نشانهای تصویری و شمایلی از کربلا و عاشورا درآمده است و تماشاگران با تماشای نبرد اولیا و اشقیا و سبزجامگان و سرخ جامگان و بازنمایی مظلومیت شهدای کربلا، ضمن مواجهه با اثری نمایشی و هنری، سوگواری متفاوتی انجام میدهند و چشم دلتر میکنند. باوجود استمرار این هنر آیینی سنتی و اجرا در قالب نمایش بهویژه در مناسبتهای محرم و صفر، نیاز به ثبت و حفظ این ظرفیت روایی جذاب و اثرگذار در مدیومهای تصویری همچون تلویزیون و سینما هم وجود دارد.
کاری که حسن فتحی در سریال ماندگار تلویزیون، «شب دهم» انجام و نبرد خیر و شر در کربلا را با مقتضیات زمانه داستان پیوند داد، یکی از بهترین و باشکوهترین جلوه ثبت هنرمندانه هنر تعزیه است. در سینما هم میتوان به نمونههایی، چون «بالهای سپید» به کارگردانی مشترک مهدی هاشمی و ناصر هاشمی و «من و زیبا» به کارگردانی فریدون حسنپور اشاره کرد که هرکدام از زاویه متفاوتی سراغ تعزیه رفتند و با برخی مفاهیم و مضامین و نشانههای محرمی و عاشورایی همراه شدند. اولی با پیوند سینمای تجربی و داستانی، قصه تعزیهخوان نوجوان نقش قاسم را به تصویر میکشد که موقعیت مشابه مابه ازای واقعی شخصیتش در کربلا را تجربه میکند و دومی هم با اشاره به ذوالجناح (اسب سیدالشهدا)، بهرهبرداری دراماتیکی از تعزیه انجام میدهد. با این وجود، این اندک به هیچ وجه کافی نیست و هنوز از طریق داستانهای پرشمار و ناگفتهای میتوان به تعزیه پرداخت و به کربلا و عاشورا رسید.