به گزارش
جام جم آنلاین، این عملیات خیانتآمیز با رشادت نیروهای مردمی و همچنین فداکاری نیروهای نظامی کشورمان به شکست انجامید و عملیات مرصاد در حافظه جمعی ایرانیان به برهه زمانی افتخارآمیزی علیه نفاق ثبت شدهاست. در همین راستا با محمد کرمی از نیروهای سابق عضو گروهک مجاهدین خلق (منافقین) به گفتگو درباره وضعیت تشکیلات نفاق در آن مقطع زمانی میپردازیم.
بعد از عملیات چلچراغ که زمینهساز عملیات فروغ جاویدان بود؛ فضای حاکم در تشکیلات نفاق چگونه بود؟
عملیات چلچراغ در تاریخ ۲۹خرداد۱۳۶۷ شروع شد که تهاجم به شهر مهران بود. تسخیر مرکز دو لشکر، بعد از آن نیروها مشغول تنظیف غنائم بودند. فرماندهان و سران گروهک مشغول جمعبندی عملیات بودند. اما صحنه سیاسی و بینالمللی در رابطه جنگ ایران و عراق بر سر پذیرفتن قطعنامه ۵۹۸ طور دیگر داشت ورق میخورد. فشارهای سیاسی و بینالمللی برای پذیرفتن قطعنامه ادامه داشت.۲۷تیر۱۳۶۷ ایران اعلام کردهبود قطعنامه را میپذیرد. نیروهای ستادها که به عنوان تحت امر برای عملیات چلچراغ به تیپهای رزمی رفتهبودند که کارهای پشت جبهه آنها را انجام میدادند، تازه به ستادهای خود برگشتهبودیم. من که در ستاد پشتیبانی در تاسیسات کار میکردم، تقریبا اواسط تیرماه بود که فرمانده پشتیبانی در یک نشست دوساعته گفت از امروز تمام برنامهها صرف زرهی کردن خودروهای لشکرها و تیپها میشود
(در گروهک هر ۱۵۰الی ۲۰۰نفر را یک تیپ میگفتند، هرسه یا چهار تیپ هم یک لشکر را تشکیل میداد.) تمامی فرماندهان، افراد شناسایی ستادها و تیپها تقریبا از اول تیر، یعنی بلافاصله بعد ازعملیات چلچراغ شروع کار برای عملیات فروغ جاویدان را زدند، چون افراد شناسایی شده و اطلاعات عملیات تیپها شروع به تحقیق روی مسیر تردد کردهبودند. میخواستند از طریق نیروهای تشکیلات، اطلاعات منطقه را کامل کنند. از نیمه ماه تقریبا نفرات دیگر همه میدانستند عملیاتی بزرگ در راه است، اما زمان و مکان و نوع عملیات را نمیدانستند. آن هم از این بابت بود که همه را بسیج آمادهسازی کرده بود.
اولین اعلام نفرات اصلی تشکیلات نفاق درباره عملیات جدید چه زمانی بود؟
روز جمعه ۳۱تیر ۱۳۶۷ بعدازظهر بود. گفتند کمی استراحت کنید و آماده شوید که شب نشست رهبری است. تیپها باید از ساعت ۱۶ به سمت سالن اجتماعات حرکت میکردند. ساعت ۲۰ همه در سالن بودند که صندلیهای سالن پر شدهبود و تعدادی صندلی در بیرون سالن قرار دادهبودند. سرکرده گروهک مسعود رجوی همراه مریم قجرعضدانلو در جایگاه ویژه خودشان قرار گرفتند. او با ادبیات خلاف واقع و سرشار از دروغ اظهار کرد «ما عملیاتهایمان تصاعدی بالا میرود اول عملیات پیرانشهر بود، بعد آفتاب بود، بعد چلچراغ بود. میبینید تمام اینها تصاعدی بزرگتر شدهاست. خب ما با فرماندهان جمعبندی کردیم که عملیات بعدی چه باشد، دنبال مرکز استان بودیم یک سری میگفتند برویم کرمانشاه را بگیریم، یک سری میگفتند برویم اهواز را بگیریم. به این جمعبندی رسیدیم که مگر دیوانه هستیم مرکز استان را که گرفتیم به سمت مرکز ایران برویم، تهران را بگیریم. بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸رژیم ضعیف شده و نیروهایش از هم پاشیده و روحیه ندارند. البته ما از قبل تصمیم به انجام این عملیات بزرگ داشتیم. میخواستیم آن را دیرتر انجام بدهیم، اما پذیرش قطعنامه کار ما را تسریع کرد.» در همین نشست بود که مسعود رجوی سخنان مهمی در مورد آینده تشکیلات و ارتباط آن با حزب بعث بیان کرد. او گفت «ما چارهای جز عمل نداریم و اگر الان اقدام نکنیم فرصت از دست خواهد رفت. زیرا بعد از اینکه بین ایران و عراق صلح شود ما در اینجا قفل میشویم و دیگر نمیتوانیم کاری انجام بدهیم و از لحاظ سیاسی تبدیل به فسیل میشویم.» رجوی به صراحت دارد بیان میکند اگر در عراق بمانیم به لحاظ سیاسی تبدیل به فسیل میشویم. بعد برای اثبات حرفهایش از محمود عطایی که قبلا فرمانده کل عملیات تهران بزرگ بود و مهدی کتیرایی، فرمانده عملیاتی تهران، سؤال و جواب میکرد که شما با چه تعداد نیرو سال ۱۳۶۰ در تهران عملیات داشتید. به این صورت میخواست با مقایسه فاکتهای چریک شهری را با عملیات آزادسازی ایران مقایسه کند.
در گفتار برخی افراد جداشده، حضور اسیران ایرانی با فریب آزادی زودهنگام مطرح شدهاست؛ شما از این رویداد اطلاعی دارید؟
جنایتی دیگر که مسعود رجوی ملعون با همکاری صدام انجام داد، نمایندگان نفاق با محوریت مهدی ابریشمچی با دروغ و نیرنگ به اسیران در اردوگاههای عراق گفتهبودند «ما یک عملیات پیش رو داریم از شما درخواست داریم برای کارهای پشتیبانی به کمک ما بیایید. پس از این عملیات ما چه پیروز بشویم و چه شکست بخوریم، شماها آزاد هستید نزد خانوادههایتان بروید.» در این جنایت صلیب سرخ هم چشمانش را بست.
در این عملیات اعضای ارتش صدام هم حضور داشتند؟
تعدادی از نفرات ارتش صدام در کارهای پشت جبهه کار میکردند مانند دکتر، پرستار که در سر پل ذهاب مستقر بودند و گروهانی که از قصرشیرین تا سر پل ذهاب مستقر بودند، یگان توپخانه دور برد که در قبل از تنگه پاتاق مستقر بودند و عمل میکردند. مسعود رجوی هر جا کم میآورد اعلام میکرد دستور میدهم هواپیماهای عراقی بیایند و آنجا را بمباران کنند. به خصوص رادار همدان و پایگاه هوایی نوژه همدان و پایگاه هوایی تبریز را قرار بود هر سه ساعت بمباران کنند و مسئولیت پوشش هوایی را به حسن نظام الملکی از درندهترین بازجوها و شکنجهگران نفاق سپردهبودند.
از مقطعی که وارد خاک پاک ایران شدید، توضیح بدهید؟
از مرز به سمت ایران سر سبز و پر از درخت بود که تعدادی براثر شلیک گلولههای تانک و توپ از بین رفتهبود. در مسیر که به سمت قصرشیرین میآمدیم در بعضی نقاط سنگرهای سربازان عراقی دیده میشد که در آن مستقر بودند. شهر قصر شیرین بر اثر جنگ تبدیل به خرابهای شدهبود که از آبادانی چیزی دیده نمیشد تعدادی تانک و توپ و ارتشیهای عراقی فقط به چشم میآمد. ستون به حرکت خود ادامه داد تا به سرپلذهاب رسیدیم. آنجا آخرین سنگرهای تدافعی و سربازان ارتش عراق دیده میشدند، در دشت قبل از پاتاق، تعدادی توپ ۱۳۰ عراق دیده میشد و هر از گاهی شکلیک میکردند. از حجم پوکهها مشخص بود تمام روز مشغول شلیک توپ به مواضع ارتش ایران بودند. در همین زمان سه فروند هواپیمای نیروی هوایی عراق برای حمله به مواضع ارتش ایران از بالای سرما عبور کرد. لشکر ما راه خود را ادامه داد. بعد از گردنه پاتاق، مسیر جاده را که طی میکردیم، مواضع مختلف ارتش یا سپاه را میدیدیم، در بعضی مناطق تانک یا نفربر از دور خارج شده را در زمین دفن کردهبودند و به عنوان انبار مهمات ضدهوایی استفاده شدهبود. همچنین قرارگاههای پشتیبانی ارتش و سپاه دیده میشد که نشان میداد در آنها نفرات درگیر شدهبودند و بخشهای از این قرارگاهها را پس از تسخیر به آتش کشیده شدهبود. همچنین تعداد زیادی اجساد در کنار جاده یا مواضع دفاعی دیده میشد. در این عملیات قرار نبود اسیر گرفته شود. هرکسی مقاومت کرده و شلیک کردهبود، میبایست کشته میشد.
واکنش شهروندان به حضور نیروهای منافقین چگونه بود؟
اهالی موقع تهاجم از ترس شهر را ترک کردهبودند و در بیابانها و دامنه کوهها مخفی شدهبودند. پس از اینکه درگیری قطع شده و تاریکی همه جا را پوشاندهبود، داشتند به خانه و کاشانه خود برمیگشتند. از کنار خودروها که میگذشتند دستی تکان میدادند، نفرات سازمان از این موقعیت میخواستند به سود خود استفاده کنند زنان از خودروها پیاده شدهبودند با خانواده سلام و علیک میکردند که با سردی تمام اهالی مواجه شدند، اهالی آنها را پس میزدند و برخلاف ادعای مسعود رجوی، ما استقبال کنندهای ندیدیم.
پس از شکست سخت در این عملیات، فضای اردوگاه و تشکیلات نفاق چگونه بود؟
یکی از بدترین دوران گروهک محسوب میشود. نیروها به لحاظ روحی در وضعیت صفر مطلق و بسیار خشمگین و عصبی بودند. داخل قرارگاه همه جا خاک مرده پاشیده شدهبود. در هر گوشه و کناری چند نفر که با هم دوست بودند جمع که میشدند تمام حرفشان درباره علت شکست بود، نبود فرماندهی، فضای بیاعتمادی به مسعود رجوی در قرارگاه وجود داشت. در واقع شالوده بزرگترین ریزش نیرویی رقم خورد و بسیاری از افراد که از خارج از کشور به گروهک ملحق شدهبودند، با این وضعیت به کشورهای خود بازگشتند.
پس از این وضعیت سرکردگان نفاق چه کردند؟
تقریبا دوهفته پس از بازگشت بود که اعلام شد نشست عمومی برای جمعبندی عملیات برگزار میشود. نشستی که اعلام شدهبود چهار روز خواهد بود، به دلیل فضای نشست که همه چیز علیه مسعود رجوی بود، روز دوم پایان یافت. مسعود رجوی اعلام کرد نشست برای جمعبندی بزرگترین عملیات گروه است. هرکسی با استدلال خودش دلیل میآورد که وارد شدن به این عملیات اشتباه محض بود، بعضیها بیان میکردند ما به هیچ عنوان و تحت هیچ شرایطی توانایی این میزان پیشروی را نداشتیم تا چه برسد به فتح تهران. این که ما بخواهیم تهران را فتح کنیم، رویایی بود که شما داشتید. این که شما گفتهبودید به هر شهری که برویم مردم از ما حمایت میکنند، در صحنه عملیات رخ نداد بلکه از ما هراس داشتند. در این هنگام مسعود رجوی هفت یا هشت نفر از شهروندان ایرانی فریب خورده و جذب تشکیلات شده را معرفی کرد و گفت این ثمره حضور ماست. در این هنگام نفرات معترض شدند که این همه کشته دادهایم برای اینکه این تعداد نفر به حمایت از برخیزند؟! ما وارد کرند واسلامآباد شدیم، تمام جوانان فرار کردند و اهالی که باقی مانده بودند هرجا خودمان را معرفی میکردیم، با بی محلی از کنار ما عبور میکردند. این تعداد را شخص خودم در اسلام آباد دیدم که با خودروی شخصیشان آمدهبودند گفتم بیایید کمک کنید زخمیها را ببریم بیمارستان اسلام آباد، گفت ماشینم کثیف میشود و از همراهی با گروه سر باز زد.
پس از پایان زودهنگام نشست عمومی چه اتفاقاتی در تشکیلات نفاق رخ داد؟
دو روز بعد از آن نشست عمومی فرماندهان اعلام کردند قرار است مسعود رجوی با افراد مجروح ملاقات کند. نفرات را آماده کردند نزد وی برویم. یک ساعت قبل از برگزاری این نشست، اما برنامه کنسل شد. وقتی با یکی از دوستان که از فرماندهان بود موضوع را پیگیری کردم، دوستانه گفت: از این واهمه داشتند مجدد مثل نشست عمومی شود و نتوانند موضوع نشست و ملاقات را کنترل کنند. الان نفرات خیلی عصبی هستند؛ چون دوستان زیادی را از دست دادهاند. ترجیح میدهند الان هیچ گونه نشستی برگزار نشود تا فضا مقداری آرام شود. دو ماه بعد از آن بود که نشست صلیب را رجوی برگزار کرد که خودش را با حضرت مسیح مقاسیه میکرد. حرفش این بود هرکس مرا میخواهد، صلیبش را بردارد و به دنبال من بیاید. بعد از آن نشست بود که سرکوب شدید در تشکیلات شروع شد. رسما در تشکیلات اعلام کردند کسی درباره شکست عملیات «دروغ جاویدان» حق صحبت کردن ندارد و ممنوع است.
منبع: روزنامه جام جم