مریم منصوری، نویسنده این نمایشنامه اما معتقد است در طول سالهای جنگ تحمیلی و بعد از آن، دیگر خرمشهر آن زن جوان و زیبا نیست اما همچنان مورد توجه قرار دارد و موقعیت خاص این شهر در جغرافیای سیاسی خاورمیانه، شرایط خاصی به این شهر تحمیل کرده است.
منصوری اهل خرمشهر نیست اما نوشتن نمایشنامه، او را به خواندن و پژوهش علاقهمند کرده و از جمله مهمترین این پژوهشها درباره تاریخ خرمشهر است.
این کارگردان جوان به قدری خرمشهر را میشناسد که میتواند با همه وجود آن را دوست بدارد و حرف زدن درباره زخمها و دردهای این شهر، چشمهایش را تر کند.نمایش آمده بودیم اینجا بمیریم، به قلم منصوری و با کارگردانی او، سال ۱۳۹۹ در جشنواره تئاتر مقاومت جایزه سوم نمایشنامهنویسی را به دست آورد و محسن پوشایی و پرهام روئین به ترتیب در رشتههای بازیگر مرد و بازیگر خردسال، تقدیر شدند.
این نمایش سال ۱۴۰۰، همزمان با سالروز فتح خرمشهر در تماشاخانه سرو با حضور مدیران هنری، هنرمندان و نیز سعید جهانآرا، برادر شهید جهانآرا افتتاح شد و تا مدتی روی صحنه بود. منصوری درباره این شهر و موقعیت دراماتیک آن با جامجم گفتوگو کرد.
نمایشنامه آمده بودیم اینحا بمیریم، یک روایت زنانه از مصائب جنگ هشتساله است اما برای نوشتن این نمایشنامه، خرمشهر را از زمان شیخ خزعل که انگلیسیها به دنبال تصرف شهر بندری خرمشهر بودند تا دوره جنگ که صدام گفته بود من دو روزه خرمشهر را میگیرم و نیز در سالهای دفاع مقدس مدنظر داشتهام.
خرمشهر یک بندر زیبا و ثروتمند بوده که همیشه مورد تهاجم قرار گرفته است؛ چه در دروه شیخ خزعل که قصد داشت اعلام استقلال کند و نمونه حکومتهای شیخنشین را در خرمشهر پیاده کند، چه در جنگ جهانی دوم، چه در جنگ ایران و عراق. این شهر، پل ارتباطی روسیه به آبهای آزاد جنوب ایران بوده و همینطور به دلیل ثروتی که از اکتشاف نفت به دست آورده، نظر حکومتهای همسایه و نیز قدرتهای جهانی مثل انگلیس، آمریکا و روسیه را جلب میکرده است. در جنگ جهانی دوم متفقین برای ارسال اسلحه از بندر خرمشهر عبور میکردند و نیز از راهآهن شمال به جنوب ایران. در جنگ ایران و عراق خرمشهر تنها شهری بود که تصرف شد و البته بعد از مدتی از تصرف درآمد.
شهر هزار قصه
خرمشهر میتواند بستر قصههای زیادی باشد. نمایشنامه آمده بودیم اینجا بمیریم را به جهانآرا تقدیم کردم که نماد مبارزههای مردمی در دفاع از این شهر بود. محمد جهانآرا یک نمونه از قهرمانان ملی است؛ قهرمانانی که هنوز پرتره درستی از آنها ارائه نشده است. حتی شیخ خزعل که انگلیسیها او را فریفتند نیز مایههای پرداخت دراماتیک دارد، بهخصوص قتل بیسر و صدای او در تهران.
خرمشهر در جنگ جهانی دوم، ورود انگلیسیها به خرمشهر، جنگ هشتساله و کشف نفت، میتواند قصههای مهم این شهر باشد و در کنار همه اینها تاریخ هشتساله دفاع مقدس و داستان مردم خرمشهر که سنگ زیرین آسیاب بودند، قصههای بسیاری در خود دارند. حتی قصه آنهایی که در زمان اشغال شهر بهناچار راهی تهران و سایر شهرها شدند و سالها بعد شهرشان و خانهشان را مانند یک ویرانه تحویل گرفتند هم میتواند دستمایه آثار نمایشی دیدنی و تاثیرگذار باشد. همه این قصهها به شرطی به دل خواهد نشست که فارغ از پیشداوریهای حزبی و ارزشگذاریهای رسمی باشد. یعنی باید خود مردم را نشان داد با تمام واقعیتشان.
تاریخ و پژوهش، کافی است
برای نوشتن نمایشنامهام با تاریخ خرمشهر و مردمش بیشتر آشنا شدم. فکر میکنم نیازی نیست نمایشنامهنویسها و فیلمنامهنویسها خرمشهری باشند، چون این شهر قسمتی از تاریخ کشورمان است و منابع زیادی از تاریخ خوزستان، تاریخ خرمشهر در جنگ جهانی، دوران قحطی، جنگ هشتساله و ... در دسترس علاقهمندان قرار دارد. هر نویسندهای با هر پشتوانه قومیتی میتواند با کار پژوهشی، تحقیق میدانی و استفاده از مشاوران محلی، درباره این شهر فیلمنامه و نمایشنامه بنویسد. احتمالا از خلق اثر بسیار هم لذت خواهد برد، چون این شهر تاریخ رنگارنگ، پر فراز و نشیب و پر از داستانی دارد.
جنگ، چهره مردانه دارد
جنگ یک اتفاق مردانه است و اتفاقات زنانه جنگ، پشت ماجرایی است که در صحنه و جلوی چشمها اتفاق میافتاد. برخلاف بسیاری از آثار نمایشی که در منطقه جنگی روایت شدهاند یا درباره مصائب و رشادتهای جنگی ساخته شدهاند یا به مجروحان جنگ و آسیبهای آنها پرداختهاند، من درباره فقدانهای جنگ نوشتهام؛ درباره مصائبی که بعد از مفقودالاثر شدن یک عضو از خانواده اتفاق میافتد، درباره خانهای که دیگر خانه نیست، درباره آدمهایی که از دست دادن را تجربه کردهاند. درباره بچههایی که زمان جنگ رفته و بعد از جنگ نوجوان یا جوان شده، به شهر برگشتهاند و قسمتی از تاریخ را در حافظه خود ندارند.
مصیبت و حماسه، دو روی یک سکه هستند، چون برای عبور از مصیبتهای دشوار باید رشادتهای بزرگ نشان داد. شاید در زمان بروز اتفاقات، فقط رشادتها به یاد بیایند اما بعد از حماسه است که مصیبتها و فقدانها خود را نشان میدهند و مدیریت مصیبتها و فقدانها برعهده زنان است که در نقش مادر، همسر یا خواهر، خانواده را دور هم جمع میکنند و دوباره به خانه معنا میدهند
یک هدیه سالانه به خرمشهر
خرمشهر حالا بانوی سالخوردهای است که هیچکس زیباییهای او را نمیبیند. مهمترین نماد خرمشهر در عکسهای سالروز آزادسازی این شهر، مسجد جامع آن است که هنوز میتوان رد گلولهها را روی کاشیها و دیوارهایش دید. هنوز نخلهای بیسر و عقیمشده در این شهر، بسیار است. من همواره دلسوزی همراه با احترام به این شهر دارم و فکر میکنم کاش مدیران و مسوولان، هر سال به بهانه سالروز آزادسازی خرمشهر یک امکان رفاهی یا شهروندی به مردم این شهر هدیه بدهند. بیشتر از ۳۰ سال از پایان جنگ گذشته و اگر و فقط اگر هر سال به بهانه سوم خرداد، بخشی از این شهر ترمیم میشد، امروز خرمشهر دیگری داشتیم. مردم این شهر غیور و مخلص بودند که از همه چیزشان گذشتند اما امروز چهره این شهر پر از درد و رنج است. هنوز میشود درباره این رنج حرفزد، فیلم ساخت و نمایشنامه و کتاب نوشت. یکی از همرزمان شهید جهانآرا آمده بود نمایش ما را ببیند، سینهاش پر از خاطرهایی بود که باید شنید. حوزه هنری در حوزه کتاب و فیلم، کارهایی برای خرمشهر کرده، ولی هنوز کار زیاد است با این همه معتقدم راه تشکر از این مردم، ارائه امکانات رفاهی و آبادانی خرمشهر است.
آذر مهاجر - گروه فرهنگ و هنر / روزنامه جام جم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد