معلمی عشق خالص است و تا عاشق و جانباز نباشی نمیتوانی معلمی کنی و آموزش بدهی. محمد بخشی، معلم ۳۰ساله مدرسه سعادتی روستای فانفین الموت قزوین هم از همین دست معلمها بود و بهخاطر عشقی که به شغل خود و دانشآموزانش داشت، جانش را چند روز پیش در یک سانحه تصادف و سقوط به دره از دست داد.
چندی قبل، فیلم کوتاهی از او در حالی که بهسختی از رودخانه عبور میکرد تا به کلاس درس برود در فضای مجازی منتشر شد. فیلمی که با تقدیر و تشکر کاربران همراه بود.
چند روزی است که چهار دانشآموز مدرسه سعادتی فانقین الموت غربی، دیگر آقا معلم سرسخت و متعهد به شغلش را نمیبینند.
بچهها هر روز صبح به حضور او عادت کرده بودند و میدانستند درس و مشقشان روی زمین نمیماند. میدانستند هر طور شده، آقا معلم خودش را به کلاس میرساند و درسش را حتی اگر وسط آب و آتش باشد، میدهد. سهشنبه هفته گذشته اما آخرین روزی بود که محمد بخشی روی صندلی معلمیاش نشست.
جواد بخشی، عموی معلم فوت شده در مورد این حادثه به خبرنگار جامجم میگوید: «چهارشنبه هفته گذشته بود که محمد مثل همیشه، ساعت ۷ - ۶ صبح از مرکز استان قزوین به سمت رودبار الموت حرکت کرد. کار هر روزش بود. مشخص نیست چه اتفاقی افتاد، خوابش برد یا حواسش نبود، نمیدانیم اما خودروی پرایدش از مسیر جاده منحرف شد و به ته دره سقوط کرد. متاسفانه مسیر الموت هیچ گاردریلی ندارد و این هم ناشی از کمکاری مسؤولان ماست. شاید اگر گاردریل وجود داشت، الان محمد زنده بود. پس از تصادف، پیرزنی در آن حوالی مشغول چیدن علوفه برای دامهایش بوده که متوجه جسد برادرزادهام میشود و بعد هم موضوع را به هلالاحمر استان اطلاع میدهد. یکی از دوستانم نیز با من تماس گرفت و گفت که برادرزادهام دچار حادثه شدهاست. با این خبر، خودم را به محل حادثه و بالای سر محمد رساندم. اوضاع خوبی نداشت. بعد از تصادف، محمد از خودرو بیرون افتاده و خودش را ۴۰- ۳۰ متر روی زمین کشیده بود. طوری به او فشار آمده بود که زیر ناخنهایش خونآلود بود. شاید اگر کسی زودتر او را میدید، حالا زنده بود. محمد بسیار غریبانه فوت کرد.»
عموی معلم فوت شده که تنها هشت سال از برادرزادهاش بزرگتر است، ادامه میدهد: «محمد هر روز به سبک ماهیگیران شمالی، لباس تنش میکرد تا از رودخانه رد شود. او عاشق شغلش بود و برای همین تمام سختیهایش را به جان خریده بود. امسال خیلی تلاش کردم تا انتقالیاش را به قزوین بگیرم و مجبور به طی این مسیر رفت و برگشت نباشد اما متاسفانه قبول نکرد و به من گفت با دانشآموزانم اخت شدهام و امسال هم کنارشان میمانم. او ۱۱سال سابقه کار داشت و دو سالی بود که به مدرسه فانقین میرفت و همین چهار دانشآموز را داشت. دو سال در این مدرسه بود و بقیه سالها هم در روستاهای دیگر خدمت کرده بود. گاهی با موتور میرفت و میدیدم برای رسیدن به مدرسه حتی زنجیر چرخ هم میبست. او سختیهای زیادی تحمل میکرد. تدریس در تمام روستاهای صعبالعبور را به برادرزادهام داده بودند و او هم بهخاطر تعهد شغلی که داشت با عشق سر کلاس و درس بچهها در روستاهای مختلف حاضر میشد.»
از این معلم فداکار که در قزوین زندگی میکرد، یک دختر هشت ساله و یک پسر سه ساله به یادگار مانده است. آنطور که عموی او میگوید اگر برادرزادهاش مثل برخی معلمها دوست و آشنا داشت، مجبور نبود برای تدریس به نقاط صعبالعبور برود و دچار حادثه شود. «حال مادرش اصلا خوب نیست. مادرش بهشدت به محمد وابسته بود و پس از فوتش بهشدت برای او بیتابی میکند. پدر محمد هم جانباز دفاع مقدس است و چهار سال اسیر بوده است. دیروز پدرش به من گفت برادر، در طی چهار سالی که در زندان عراق بودم، این قدر عذاب نکشیدم که در مرگ پسرم رنج کشیدم. محمد برای من فقط برادرزاده نبود، دوست و رفیقم هم بود. از روزی که این حادثه برای او اتفاق افتاده، احساس میکنم پشتگرمیام را از دست دادهام. محمد خیلی جوان بود که رفت زیر خاک.»
او بغضاش را میخورد و میگوید خانوادهاش هیچ مطالبهای از مسؤولان ندارد جز اینکه حقوق ماهانه برادرزادهاش برای همسر و دو فرزند معلم فداکار برقرار باشد تا از نظر مالی و زندگی دچار مشکل نشوند.
لیلا حسین زاده - گروه حوادث روزنامه جام جم
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد