گفت‌ و گو با پریسا فیضی‌پور، کتابدار برگزیده کشوری

کتاب را خانه به خانه به دست بچه‌ها رساندم

گفت‌ و‌ گو با ضحی کاظمی، نویسنده رمان «رنسانس مرگ» که جایزه ادبیات گمانه‌زن «نوفه» را دریافت کرده‌ است

رمان علمی‌- تخیلی می‌تواند فلسفی باشد

داستان‌ها یا برساخته از قواعد جهان و واقعیت‌ها هستند که در گونه ادبیات رئال یا واقعگرایانه قرار می‌گیرند یا زیرمجموعه ادبیات ژانری محسوب می‌شوند که گونه‌های علمی ــ تخیلی، فانتزی وحشت و امثال آن را شامل می‌شوند.
کد خبر: ۱۳۴۶۸۰۷
برای دسته دوم، عنوان ادبیات «گمانه‌زن» را به‌ کار می‌گیرند که رابرت هاین‌لاین، نویسنده مشهور علمی ــ ‌تخیلی درباره داستان‌های مبتنی بر خیال و خیالپردازی در سال ۱۹۴۱ به کار برده‌ است. این عبارت برای توصیف داستان‌هایی استفاده می‌شود که به واقعیت عینی و اصول متعارف داستان واقعگرا پایبند نیستند و تخیل را هسته مرکزی خود قرار می‌دهند. حالا چند سالی است که در کنار جوایز ادبی متعدد ازجمله جایزه جلال، گلشیری و دیگر جوایز ادبی، جایزه ادبیات گمانه‌زن «نوفه» راه‌اندازی شده و سه دوره از آن برگزار شده‌ است. تولد جشنواره نوفه شاید به ظهور نویسندگانی مرتبط باشد که به گونه‌های مختلف ادبیات داستانی علاقه‌مند شده‌اند و چند سالی است که جمعی از آنها به صورت حرفه‌ای در این زمینه فعالیت می‌کنند. از جمله این نویسندگان می‌توان به ضحی کاظمی اشاره کرد که بعد از یکی‌ دو تجربه در زمینه داستان ادبی به نوشتن داستان‌های علمی ــ تخیلی روی آورده و امسال برای دومین سال متوالی برگزیده جشنواره ادبیات گمانه‌‌زن «نوفه» شده‌است. کتاب «باران‌زاد» از این نویسنده در دومین دوره جایزه نوفه برگزیده شد و «رنسانس مرگ» برنده سومین دوره این جایزه است. با ضحی کاظمی درباره ادبیات ژانر صحبت کرده‌ایم و درباره داستان‌های علمی ــ تخیلی ازجمله رنسانس مرگ که در ادامه می‌خوانید به‌علاوه این‌که از ادبیات گمانه‌زن پرسیده‌ایم و از زنان نویسنده‌ای که در سال‌های اخیر به صورت حرفه‌ای نوشتن رمان را در پیش گرفته و از قضا به ادبیات ژانر هم توجه دارند.
رمان علمی‌- تخیلی می‌تواند فلسفی باشدنوشتن داستان علمی ــ تخیلی برای مخاطب امروز که سینمای علمی ــ تخیلی و انیمیشن رونق دارد، باید کار دشواری باشد. ضمن این‌که نوشتن داستان علمی ــ تخیلی، کار زیاد می‌برد. با این وجود چه چیزی باعث شد به نوشتن در این گونه علاقه‌مند شوید؟
برای این‌که در کشور ما نه تنها در ادبیات بلکه در سینما، تئاتر و سایر هنرها هم به ادبیات گمانه‌زن چندان توجهی نشده‌است. خیلی کم در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ فیلم‌های کودک و نوجوان در این ژانر داشتیم و بعد از آن خیلی کار جدی در این زمینه ندیدیم. در حوزه ادبیات هم در بهترین حالت کمتر از انگشتان یک دست کسانی را داریم که داستان تخیلی می‌نویسند.
من هم داستان‌نویسی را از داستان‌های رئال شروع کردم. کتاب سومم جنبه‌های سور‌ئال داشت و «کاج‌زدگی» اولین کتابی است که در ژانر علمی ــ تخیلی نوشتم. می‌دانستم تعداد مخاطب ادبیات داستانی ایران کلا کم است، حتی داستان‌های واقعگرایانه هم پرفروش نیستند به‌جز داستان‌های عاشقانه که تا حدی مشتری دارند اما این کار را کردم چون داستان علمی ــ تخیلی مورد علاقه خودم است. اولین داستان‌هایی که در دوران دبستان و دبیرستان برای دل خودم می‌نوشتم، همه علمی ــ تخیلی بودند و حتی داستان‌های علمی ــ تخیلی زیاد می‌خواندم.
احتمال می‌دادم با شکست کامل رو به‌ رو شوم اما چون اهل خطر کردن هستم این کار را کردم و بازخوردی که به مرور از مخاطب گرفتم، قابل‌قبول بوده‌است. گویا مخاطب ادبیات ژانر، تشنه ادبیات تالیفی است و دوست دارد داستان علمی ــ تخیلی ایرانی بخواند و این روزها می‌بینم که حتی سراغش را می‌گیرد. مخاطب ادبیات ژانر شاید ابتدا مردد باشد اما بعد از یکی دو کتاب علاقه‌مند می‌شود و این آثار را دنبال می‌کند. فکر می‌کنم از آنجا که در ادبیات ژانری تالیفی، شخصیت‌ها ملموس‌تر و فضاها آشنا هستند، مخاطب لذت بیشتری می‌برد و بهش مزه می‌کند چون بعد از یکی‌دو کتاب، خیلی‌ها برمی‌گردند و سراغ کتاب‌های دیگر را می‌گیرند البته هنوز تعداد مخاطبان کم است و ادبیات ما بازار خوبی ندارد.

برای نوشتن داستانی در گونه علمی ــ تخیلی، حرف و ایده‌ای برای طرح کردن وجود دارد و بعد جهان اثر خلق می‌شود یا شما جهان داستان را شکل می‌دهید و بر مبنای جهانی که ساخته‌اید داستان را روایت می‌کنید؟
برای نوشتن داستان علمی ــ تخیلی، هم حرف و ایده‌ هست و هم تصویری از یک جهان خیالی که اینها را به‌هم پیوند می‌زند. من به‌شخصه مضمونی در ذهن دارم، حرفی می‌خواهم بزنم که براساس آن به جهانی فکر می‌کنم که بتوانم حرفم را در این جهان و رویدادهای آن مطرح کنم، آن‌قدر فکر می‌کنم و طرح می‌ریزم تا به نتیجه می‌رسم.

بنابراین جهان داستان‌های شما براساس ایده و حرف‌تان ساخته می‌شود؟
بله و مهم‌ترین تفاوت نوشتن داستان علمی-تخیلی با داستان رئال، همین مساله جهان‌سازی است. در هر دو مورد باید قصه پلات، شخصیت‌پردازی و مضمون داشته باشیم ولی در داستان علمی‌-تخیلی باید یک جهان خودبسنده طراحی کنیم. خلق این جهان، کار نویسنده را سخت می‌کند چون باید یک دنیا را کامل بسازد، قواعد کامل فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی مناسبات این جهان، مذهب مردم، تاریخچه‌اش، شکل به‌وجود آمدنش را طراحی کند. من مفصل همه اینها را می‌نویسم و طرحم را کامل می‌کنم و بعد سراغ شخصیت‌پردازی و پیش‌برد داستان می‌روم اما درنهایت همه اینها درجهت مضمونی است که می‌خواهم در این جهان گمانه‌زن مطرح کنم. معتقدم نویسنده هیچ‌وقت پاسخی نمی‌دهد و درنهایت یک سوال مطرح می‌کند، در موردش حدس و گمان مطرح و خیال‌پردازی می‌کند که ببیند چه گزینه‌هایی می‌تواند پیش‌روی یک سوال قرار بگیرد.

رمان‌های علمی-تخیلی از نوع رنسانس مرگ معمولا یک قهرمان یا شخصیت محوری دارند اما رمان شما سه برش متفاوت از این جهان را ارائه می‌کند. چرا قهرمان را حذف کردید؟
دنیاسازی رنسانس مرگ بسیار گسترده است و حتی گسترده‌تر از چیزی که من در کتاب آورده‌ام. داستان در یک جهان رخ می‌دهد و در این جهان می‌شود داستان‌های زیادی تعریف کرد و با شخصیت‌های متعددی همراه شد، به نظرم شخصیت اصلی رنسانس مرگ ستاره است؛ طول عمل کاملی دارد، از بخش اکثریت جامعه است اما دارد برای یک تغییر بزرگ در جامعه به نفع اقلیت تلاش می‌کند، چشمش را به روی رنجی که اقلیت می‌کشد، نمی‌بندد؛ از خواهر خودش پگاه گرفته تا همسرش امید.
ستاره سعی دارد این رنج را به‌درستی درک کند و از آن رو برنمی‌گرداند و از کنارش عبور نمی‌کند. سعی دارد تغییر و بهبود ایجاد کند. من ساختار پوست‌پیازی را برای این رمان انتخاب کردم و از داخل به بیرون آمدم. از بدترین جای یک دیستوپیا شروع کردم؛ یعنی از داستان نهال و بعد به داستان امید می‌رسیم که خودش یکی از قهرمانان است و بعد نوبت به ستاره می‌رسد.

اگر ستاره قهرمان است چرا اینقدر دیر به مخاطب معرفی می‌شود؟
به نظرم مواجهه مخاطب با ستاره دیر نیست. یک چهارم اول داستان درباره نهال است و بعد وارد داستانی می‌شویم که ستاره بخشی از آن است.

ادبیات ژانر دشوارتر از نوشتن یک داستان ادبی به نظر می‌رسد و باید کلی اتفاق و رویداد طراحی کنید. چرا نوشتن در این گونه را انتخاب کرده‌اید؟
داستان‌های ادبی درون‌نگری زیادی دارد؛ شخصیتی خلق می‌شود و هر آنچه در ذهن شخصیت می‌گذرد از جمله احساسات او، تحلیل‌هایش، برداشت فلسفی و اندیشه‌های او را می‌نویسید ولی در داستان ژانر این‌گونه نیست. اصلا برخی داستان ژانر را براساس نسبت حجم اتفاقات به درونگری‌ها تعریف می‌کنند به این ترتیب که اگر درون‌نگری‌ها بیشتر باشد داستان ادبی است و اگر رویدادها بیشتر باشد داستان ژانری است.
من البته با این تعریف موافق نیستم. به نظرم من یک اثر می‌تواند درونگری زیادی داشته باشد اما داستان ژانر باشد مثل «هرگز رهایم نکن» یا «کلارا و خورشید» نوشته ایشو گورو که درون‌نگری زیاد دارد اما در عین حال قوانین ژانری هم در آن رعایت شده است. مخاطب ادبیات ژانر آمده که قصه بخواند، برایش مهم است که اتفاقات را پیگیری کند و از هیجان لذت ببرد و درون‌نگری را در حدی می‌خواهد که لازمه داستان است و نه بیشتر از آن چون مضمون در ادبیات ژانر بسته به این‌که داستان چطور نوشته‌شده می‌تواند بسیار عمیق‌تر از چیزی باشد که در نگاه‌اول به چشم می‌آید. در ادبیات ژانر باید رویداد و قصه داشت و طراحی این حجم داستان واقعا سخت است. به‌خصوص از این بابت که ما نویسنده ژانری خوب و حرفه‌ای کم داریم و آثار امثال مرا با نویسنده‌های کارکشته و مجرب خارجی مقایسه می‌کنند. من اگر دارم می‌نویسم باید در اندازه‌ای باشد که در قیاس با فلان نویسنده انگلیسی و آمریکایی حرفی داشته باشم. در حالی که تعداد آثاری که هر سال در اروپا و آمریکا منتشر می‌شود زیاد است و تمام آنها پرفروش و موفق نیستند. آثاری که به فارسی ترجمه می‌شوند، آثاری موفق هستند و این یعنی من و امثال من باید با بهترین‌های اروپا و آمریکا رقابت کنیم.

بنابراین خواندن داستان‌های علمی- ‌تخیلی به‌جز لذت و هیجان، حرف‌هایی برای آموختن هم دارد؟
هیچ چیزی به اندازه داستان به آدم کمک نمی‌کند که خودمان و جهان هستی را بهتر بشناسیم. عمیق‌تر درک کنیم، وسیع‌تر بشناسیم. به نظرم داستان بسیار کمک می‌کند و امیدوارم نویسنده‌های بیشتری وارد میدان شوند و بتوانیم داستان ژانری را گسترش بدهیم. به اعتقاد من داستان‌های ژانری اگر خوب نوشته شوند می‌توانند بسیار عمیق باشند مثلا ژانر وحشت بسیار سیاسی است. ژانر علمی ــ تخیلی به‌شدت منتقد و فلسفی است و همین‌طور ژانر فانتزی هم بن‌مایه‌های فلسفی یا سیاسی می‌تواند داشته باشد.
خیلی دلم می‌خواهد سینمای ما از آثار داخلی اقتباس کند. متاسفانه ساز و کارش نیست و اینقدری فاصله دارند که سمت ادبیات تالیفی نمی‌آیند و فکر می‌کنند خودشان بهتر از نویسنده‌ای که چند سال زحمت کشیده، می‌نویسند. شکاف عمیقی بین نویسندگان و فیلمسازان هست که امیدوارم برطرف شود.

این اواخر شاهد چند نمونه اقتباس از کتاب‌های داخلی بوده‌ایم؛ نمونه‌های موفقی مثل زخم‌کاری که شاید راه را برای ادبیات ژانری هم باز کنند.
داستان‌های ژانر سخت‌تر اقتباس می‌شوند، شاید امکانات لازم برای ساخت این داستان‌ها وجود ندارد؛ مثلا نمایش آدم‌نماها نیاز به جلوه‌های ویژه دارد و سینما باید بتواند آنها را بسازد. فکر نمی‌کنم به این زودی‌ها ساز و کارش وجود داشته باشد. آن طرف دنیا نویسنده‌ای مثل من که ۱۵ کتاب دارد حداقل باید از دو سه کتابش اقتباس شده باشد اما در کشور ما چنین امیدی نیست. ما تلاش می‌کنیم ولی اتفاقی نمی‌افتد و چیزی حاصل نمی‌شود. شاید بشود از کارهای ساده‌تر شروع کرد.

چرا تعداد نویسنده‌های خانم در این گونه بیشتر است؟
طبق آماری که من دارم ۳۰ درصد نویسنده‌های ایران زن هستند. در ادبیات ژانری هم اغلب آقایان می‌نویسند ولی شاید خانم‌ها موفق‌تر بودند، مثلا لاله زارع، ساناز زمانی در نوشتن داستان جنایی موفق بوده‌اند و در ادبیات فانتزی هم آثار خوبی توسط خانم‌ها نوشته شده است. موفق‌ترین نویسنده‌های ژانری جهان هم نویسنده‌های زن بوده‌اند مثل جی کی رولینگ یا آگاتا کریستی. من دسته‌بندی مشخصی نمی‌بینم. ولی همیشه در ژانر عاشقانه، تعداد خانم‌ها بیشتر بوده است.

جهان مردم مرگ‌آگاه
رنسانس مرگ رمانی است که در زیر مجموعه دیستوپیا نوشته‌شده و در دیستوپیا معمولا انسان اشتباهات خودش را تکرار می‌کند. دیستوپیا مخالف اوتوپیا (آرمانشهر یا مدینه‌فاضله) است. دیستوپیا در مقابل بهشت موعود بشر قرار دارد؛ جایی که فردیت انسان‌ها نفی می‌شود و یک نسخه برای همه انسان‌ها با تمام تفاوت‌هایشان پیچیده می‌شود. ایده اصلی رنسانس مرگ همین موضوع دیستوپیا بوده اما موضوعی که مرا درگیر کرد، مساله مرگ بود و این گمانه‌زنی که اگر آدم‌ها به تاریخ مرگشان دسترسی داشته باشند و بدانند که طول عمرشان چقدر است، جهان چگونه جایی می‌شد؟ آیا این حقیقت قطعی و درست وقتی عمومیت پیدا می‌کند، باعث نمی‌شود که در یک جامعه به انسان‌ها ظلم شود؟
در واقع حرفم این بوده که وقتی گزاره‌ای که براساس آن اتوپیا شکل گرفته، حتی به فرض که صحیح باشد، برای همه انسان‌ها تجویز شود، انسان‌ها در این اتوپیا طبقه‌بندی خواهند شد و براین‌اساس به اقلیت ظلم خواهد شد، خدمات کمتری دریافت خواهند کرد، به آنها اهمیت داده نخواهد شد و کمتر مورد حمایت قرار خواهند گرفت چون این اقلیت عمری کوتاه و بازدهی کمتری برای جامعه دارد.

با بهترین‌های جهان مقایسه می‌شویم
به نظر می‌رسد نسلی از زنان نویسنده حرفه‌ای در این سال‌های اخیر پدید آمده‌اند که نه مانند سیمین دانشور و دیگر نویسندگان ادبی، در کنار آموزش و پژوهش ادبیات، داستان می‌نویسند و نه مانند فهیمه رحیمی و گروه نویسندگان عامه‌پسند، به فکر نوشتن داستان‌های عاشقانه عامه‌پسند هستند. ضحی کاظمی می‌گوید: سابقه داستان‌نویسی در ایران خیلی قدمت ندارد. از دهه۴۰ به بعد داستان‌نویسی باب شد و همیشه داستان‌نویسی رئال یا واقعگرا بیشتر و قدرتمندتر بود، چون مخاطب روشنفکر داشته است. بعد از انقلاب داستان‌های عاشقانه دوباره طرفدار پیدا کردند اما از نظر من از داستان ادبی به سمت ژانر آمده‌ام، داستان ژانری می‌تواند بسیار عامه‌پسند و تجاری باشد و نیز می‌تواند بسیار ادبی و عمیق نوشته شود. در واقع یک سر طیف مثل جنگ ستارگان است و یک سر دیگرش اودیسه فضایی؛ مثلا بهزاد قدیمی، فانتزی وحشت می‌نویسد اما در مقایسه با داستان‌های ادبی زبان بهتری دارد. فکر می‌کنم برخی از دهه شصتی‌ها شروع کرده‌اند به نوشتن چیزهایی که خودشان دوست داشتند و در اختیارشان نبوده؛ به این فکر کرده‌ایم که بس است. چقدر در نوشتن دنباله‌رو این مکتب و این نویسنده و این طرز فکر باشیم. ما نگاه خودمان را به جهان می‌نویسیم و جای خالی داستان ژانر را پر کنیم. نسل ما دنبال هری‌پاتر بود اما خودش تولیدی در این زمینه نداشت. نسل ما با آثاری بزرگ شده که تالیفی نبود اما بهش مزه کرده بود و دلش خواست در همان قالب تولید کند اما خطر بزرگی در کمین بود. لازم بود کسانی روی مین بروند، راه را باز کنند؛ نویسندگانی که داستان‌های ژانری بنویسند با بهترین‌های جهان مقایسه شوند و ادامه بدهند تا بالاخره در این زمینه به پختگی برسیم. این نیاز هم در نویسندگان بود و هم در مخاطبان. چون کسانی هستند نه دلشان عاشقانه‌های تجاری می‌خواهد و نه کارهای سنگین ادبی. بپذیریم که نسل جدید به‌راحتی کلیدر و هوشنگ گلشیری نمی‌خواند. کسانی که به‌شدت عاشق ادبیات فارسی هستند سراغ این آثار می‌روند. نسل جدید، دنیای دیگری دارد با رسانه‌های مجازی، گیم، انیمیشن و سینما طرف است. از داستان، تخیل و هیجان می‌خواهند اما لزوما به دنبال آثار سطحی نیست و دلش حرف‌های عمیق می‌خواهد و به نظر من ادبیات ژانر دارد این کار را می‌کند. ادبیات ژانر، سرگرمی‌ ایجاد می‌‌کند و در عین حال می‌تواند عمیق باشد.
 
آذر مهاجر - ادبیات و هنر / روزنامه جام جم 
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها