خواجه شمسالدین محمد، حافظ شیرازی از برجستهترین شعرای ایران زمین است که شهرتی جهانی دارد. حتی شاید بتوان او را محبوبترین شاعر نام آشنای فارسیزبان قلمداد کرد که همه ایرانیها حتی آنهایی که به شعر و شاعری علاقهای ندارند، چند غزل از او را زیرلب زمزمه کردهاند. به اعتقاد سیروس شمیسا، غزل حافظ آشناترین اشعار برای عام و خاص است، موقعیتی منحصربه فرد که برای کمتر شاعری حتی در مقیاس جهانی پیش آمده است. حافظ با زبان اعجابانگیز، اشعار طربناک، بذلهگویی و رندی که مختص خودش است راه خود را به خانه هر ایرانی باز کردهاست. گستره نگاه وسیع لسانالغیب نه تنها تشنگان اهل ادب را سیراب میکند که برای خوانندگانش نیز غزل به غزل سرشار از پیام و افشای اسرار پنهانی است. کمتر کسی است که با دیوان حافظ فال نگرفته باشد، اتفاقی که از هنگامه سال نو تا طولانیترین شب سال تبدیل به یک سنت شده و برای بسیاری از اهل دل باز کردن یکی از صفحات دیوان حافظ و خواندن تحفهای از آن دلگرم کننده و روحیهبخش است. اما چه شد که دیوان حافظ در میان مردم مرجعی برای تفأل زدن شد و چه کسی نخستین بار این صفحات را به نیت دریافت نشانه و پیامی از لسانالغیب گشود؛ آیا واقعا حافظ از اسرار پنهانی آگاه است و میداند کدام غزلش را به خواننده پیشکش کند یا اشعار سحرانگیز او از عالم معنا میآیند و او به علومی واقف است که مردمان عادی از آن محرومند؟ دکتر سیدیحیی یثربی، فیلسوف برجسته و استاد تمام در رشته فلسفه و کلام اسلامی پاسخ این سؤالات را میدهد. پژوهشهای وی در حوزه نقد فلسفه اسلامی و عرفان اسلامی دارای جایگاهی ویژه است و با نگاهی متفاوت به شرح و طبقهبندی غزلیات حافظ در کتاب «آب طربناک» پرداخته است. وی حاصل سالها انس با دیوان حافظ و تحقیق در حوزه فلسفه اسلامی را در این کتاب گنجانده است و به همین انگیزه در گفت و گویی مفصل با او به شرح و بسط چرایی تفال زدن با اشعار حافظ پرداخته و ارتباط این شاعر عارف مسلک را با فال و پیشبینی آینده میشنویم. مشروح این گفت و گو پیش روی شماست.
بهتر است بحث را از اینجا آغاز کنیم که ماجرای تفأل به غزلیات حافظ از کجا آمده و پیشنیه آن به کجا میرسد؟البته شاید نتوان جواب دقیقی به این پرسش داد اما میتوانم بگویم این از محبوبیت دیوان حافظ نشأت گرفتهاست. این دیوان کم حجم و کوچک به راحتی نسخهبرداری شده و به همه خانهها راه یافته و مورد علاقه مردم است. مردم هم به فال علاقه دارند چرا که گاهی آدمی دلش میخواهد آینده را پیشبینی کند و بداند مسافرش میآید، معاملهاش پرسود است، عشقش به سرانجام میرسد یا خیر. حال در این میان دیوان حافظ هم در دسترس بوده و کسی هم بانی شده و آن را برای نیتی باز کرده و از قضا بیتی به دلخواهش آمده؛ به همین ترتیب دیگری هم این کار را کرده و همینطور این اتفاق به تدریج جا افتاده و تبدیل به یک سنت شدهاست. اما درباره ویژگیهای حافظ باید گفت عارفها عموما بر دو قسم هستند، اهل قبض و اهل بسط. حافظ یک شاعر و عارف بسطی است؛ بسطیها همیشه شاد و امیدوارند. ما هم در فال چندان مشتری بد آمدن نیستیم و همیشه علاقهمندیم فالمان خوب بیاید و به ما امید دهد. دیوان حافظ دیوان خوشبینی، شادمانی و امید است چنانکه میگوید «بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم، فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم». همه این نگاه را دوست دارند و اتفاقا مضامین غمانگیزی که در باب زاری و بدبختی باشد در دیوان حافظ وجود ندارد. بنابراین به نظرم دو عامل در تفأل زدن به حافظ مؤثر است، نخست فراوانی این دیوان در منازل مردم و دیگری خوشبینی حافظ.
این خوشبینی حافظ برآیندی از زندگی شخصی اوست یا نتیجه طبع شعر و ذوق هنریاش؟
فراموش نکنید حافظ مرد فقیری بوده است اما این فقر در آثارش به ندرت ظهور دارد و اغلب غزلیات او در باب دلخوشی و موفقیت است. البته گاهی چنان گلههای سختی دارد که مشکل میتوان این گلهها را در شعر شاعران دیگر پیدا کرد. مثلا در بیتی میگوید «پی پارهای نمیکنم از هیچ استخوان، تا صد هزار زخم به دندان نمیرسد». زندگی او با تلخی میگذشته ولی با همان تلخی اینگونه شاد بوده و گفته «با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام، نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش». او میگوید اینطور نباش که وقتی زخمی به تو میزنند داد و فریادت بلند شود. نکته دیگر اینکه حافظ کلام را تکرار نکرده و گزیدهگوست. مثلا بیدل، شاعر پیچیدهای است و کمتر کسی ابیاتش را میفهمد اما اشعار حافظ اینگونه نیست و همهفهم است. مثلا جایی از تابوت و گور استفاده کرده اما به زیبایی و میگوید «به روز واقعه تابوت ما ز سرو کنید/ که میرویم به داغ بلندبالایی». حتی در شعر غمانگیز دیگری هم این نگاه زیبا را به وجود آورده و میگوید «بر سر تربت من با میو مطرب بنشین/ تا به بویت زلحد رقص کنان برخیزم.»
با این حال اما خیلی جالب است که درمجموع ابیات یک غزل حتما بیت و مصرعی پیدا میشود که خیلی به نیت خودمان نزدیک است.
دقیقا مانند فال است! همچون فالبینها که یک کلیاتی دارند و شامل حال همه میشود. وقتی بحث از خوبی و خوشی باشد در سهچهار بیت از یک شعر بالاخره چیزی به تور آدم میخورد و وقتی مضمون شعرها کلیگویی است فرد به مطلب مورد نظرش میرسد.
شاید بد نباشید یک خاطرهای هم از فالی که یکی از دوستانم برایم گرفت نقل کنم؛ من تصمیم گرفتهبودم کتابی با مضمون شرحی بر حافظ بنویسم البته به گونهای متفاوت از کارهایی که تا به حال انجام شده، چرا که معتقدم تنها چند بیت در غزلیات حافظ نیاز به معنی دارد زیرا زبان شعر او روشن و کوچهبازاری است و همه آن را میفهمند و هدف من این بود یک طبقهبندی بر دیوان او داشتهباشم. با یکی از دوستان نشسته بودیم و در همین فکر بودم که ایشان به من گفت اجازه بده برایت فالی بگیرم و اینطور آمد «خیز و در کاسه زر آب طربناک انداز/ پیشتر زان که شود کاسه سر، خاک انداز» و اتفاقا برای این کتاب نام «کاسه زر» را انتخاب کردم اما وقتی کامل شد و آن را برای چاپ بردم ناشر که از شاگردان قدیم من و فرد خوش ذوقی بود، گفت چرا کاسه زر؟ و من گفتم این در همان بیت آمده اما بنا به پیشنهاد او کلمه دیگری از همین بیت با عنوان «آب طربناک» را انتخاب کردیم که عنوان خوبی هم شد و بسیار جا افتاد.
اشاره کردید اغلب اشعار حافظ روشن است و نیازی به تفسیر ندارد اما نسبت به بسیاری از غزلیات حافظ برداشتهای بعضا اشتباهی صورت گرفته و بارها تفسیرهای متفاوتی از عشق و بندگی او، شرابخواری در عین مسلمانی و... مطرح کردهاند.
اتفاقا درباره این مساله در مقدمه همان کتاب نوشتهام. مرحوم مطهری سعی میکند نشان دهد حافظ برخلاف برداشت افرادی مانند شاملو و... اهل معنا و عارفی درجه یک است. بعد عدهای میآیند او را با شراب ارتباط میدهند یا تفاسیر متعددی از عشق زمینی او دارند. به نظرم مجاز از حقیقت جدا نیست. مگر عشق زمینی از عشق آسمانی فاصله دارد؟ جامی میگوید «به هر پرده که بینی پردگی اوست/ قضا جنبان هر دل بردگی اوست/ دلی کو عاشق خوبان دلجوست/ اگر داند وگر نی عاشق اوست» حقیقت و مجاز در هم تنیدهاند و ما درمییابیم که زمینی و آسمانی در کار نیست اما یک نفر ممکن است بگوید حافظ اشعاری دارد که نشان میدهد او اهل عمل و عامل به احکام نبوده و فرضا شراب مینوشیدهاست. هنر به حوزه خودآگاهی مربوط نیست، هنر را خداوند عطا کرده اما تکلیف شرعی به حوزه خودآگاهی مربوط است. خداوند به یک شاعری این قدرت را داده که همه دوستش دارند، کسی که شاید لباس پوشیدنش را هم درست نمیدانسته مانند شهریار که در ده پانزده سال آخر عمرش که من تبریز بودم این را از نزدیک درک کردم اما شعرش به دل مینشیند. اما اینکه او در باطن چه رابطهای با خدا دارد بحث دیگری است، ما که شهریار و حافظ را نیافریدیم، این دست آفرینش است که این لطافت را در وجود آنها به ودیعه نهاده است و ما نباید به دنبال این مباحث برویم.
یا در جایی دیگر میگویند آیا حافظ حلال و حرام را در نظر میگرفته؟ حافظ درس کلام میرفته و با متشرعان نشست و برخاست داشته و همه او را میشناختند حالا ما پس از گذر قرنهای متمادی نبش قبر کنیم که او چکاره بوده یا نبوده است؟!
ما باید به این بیندیشیم که خداوند به او این مقبولیت را داده در حالی که حتی خودش هم در فکر این نبوده که اشعارش را بخوانند یا اصلا دیوانش حفظ شود و امروز همان دیوان زینت طاقچه همه خانههاست. یک نعمتی به او عطا شده و بهتر است ما هم به باقی مسائل توجه نکنیم. ما باید هنرمندان را نگهداریم و نرنجانیم.
شما معتقدید حافظ کلیگویی میکند و بالاخره هرکس بنا به نیتش چیزی از اشعار او دریافت میکند، اما او به لسانالغیب هم مشهور است. این لقب از کجا به او نسبت داده شده است؟
اتفاقا این لقب از همدورهایهای حافظ به او رسیدهاست. دوستان او افراد خوشذوقی بودند که با هم درس عقاید دینی و کلام میرفتند و آنها این بیان و زیبایی کلامش را میدیدند و میدانستند یک هدیه غیبی است، گاهی همان علما به او میگفتند شعری داری بخوان و در لحظه میخواند و همه لذت میبردند. به نظرم این لقب بعدها پیدا نشده و در زمان خودش این لقب را به دلیل مقبولیتش به او نسبت دادهاند.
هنر برآیند دو عنصر آفرینش و زیبایی است و قدرت آفرینش یک هدیه الهی است که از هر کسی ساخته نیست. خیلیها میتوانند صنعتگری و فیزیک را یاد بگیرند اما قدرت سرودن شعر را خداوند عطا کرده و باید در وجود فرد باشد و با درس خواندن کار به جایی نمیرسد اما به دل نشستن هم خدادادی است و اگر اختیاری بود همه انسانها آرزو داشتند به دل همگان بنشینند. عبدالرحمان جامی در مقدمه اثر ظریفش یوسف و زلیخا میگوید «به مقبولی کسی را دسترس نیست/ قبول خاطر اندر دست کس نیست/ بسا زیبا رخ نیکو شمایل/ که سویش طبع مردم نیست مایل» و حافظ هم در جایی اشاره میکند «حسد چه میبری ای سست نظم بر حافظ/ قبول خاطر و لطف سخن خدا دادست.»
حافظ نسبت به دیگر شعرای کلاسیک از محبوبیت بیشتری میان مردم برخوردار است؛ شاید همین تفأل زدن هم مردم را با شعر آشتی داده باشد.
شاید اینطورهم بتوان به آن نگاه کرد اما معتقدم تا چیزی در وجود خودش نباشد نمیتوان مردم را با شعر آشتی داد.
آقای دکتر خودتان اهل فال گرفتن هستید؟
نمونهاش را برایتان گفتم. اما راستش خیلی نه! اهل فلسفه آنچنان با این ذوقیات سر و کار ندارند اما برای خوشامد و تفریح خوب است. البته به ندرت برای خودم یا دیگران فالی هم میگیرم اما آن را جدی تلقی نمیکنم. اجازه بدهیم مردم با غزلیات دیوان حافظ فال بگیرند و از این زوایه هم محبوبیت داشته باشد. او قطعات بسیار جالبی دارد، خداوند زندهها را سلامت و مردهها را بیامرزد.
صبا کریمی / روزنامه جام جم