چرا مثلا ۳۰ روز بعد مراسم خاصی نمیگیریم؟ اصلا چرا عدد ۴۰ در روایات، دعاها و اذکار و حتی مراحل کمال عرفانی از اهمیتی به سزا برخوردار است؟ چرا بر چلهنشینی تأکید شده است؟ چرا در دو آیه شریفه از قرآن به میقات چهلشبه حضرت موسی(ع) اشاره شده است؟ اصلا آیا راز و رمزی در اعداد نهفته است؟ مثلا چرا باید هنگام دعا خواندن تعداد مشخصی از دعاها را خواند؟ مثلا هفت بار ذکر شریف یا «ارحم الراحمین» یا ۷۰ بار سوره مبارکه حمد برای شفای بیمار یا...؟ برای پاسخ به این سؤالات با حجت الاسلام و المسلمین دکتر رضا الهیمنش، استاد دانشگاه ادیان و مذاهب گفت و گویی کرده ایم که میخوانید. البته باید برای خواندن این متن کمی حوصله داشته باشید؛ چرا که اصطلاحات و تعابیر به کار رفته در آن ممکن است در ابتدا برایتان سنگین باشد ولی هرچه مصاحبه پیش رود، متوجه مبحث و معانی که پشت اعداد وجود دارد، خواهید شد.
میدانیم که عدد ۴۰ در ادعیه و اذکار از اهمیتی بهسزا برخوردار است. به نظر شما اهمیت و خاصیت این عدد و چرایی تکرار اذکار و آیات در تعداد مشخص در چیست؟یکی از سوالهایی که جنابعالی طرح کردید نقش اعداد در هستی است. از جمله عدد ۴۰ و چون این ایام هم تناسب دارد با این مباحث و ما اربعین را در پیش داریم، مناسب است نقش تکوینی اعداد در هستی و نقش تکوینی عدد ۴۰ و ارتباطش با اربعین امامحسین (ع) تبیین شود.
از نگاه عرفان اسلامی، اساس هستی یک حقیقت واحد است که همه ظهورات از اوست. او همهجا را پر کرده است و همه موجودات و مراتب هستی ظهورات او هستند. اگر این حقیقت را بخواهیم با عدد تعبیر کنیم، عدد یک نزدیکترین تعبیر برای بیان آن حقیقت است؛ زیرا تکثر اعداد در واقع تکثر همان واحد و تکثر عدد یک است. به عبارتی عدد دو، دو تا یک است و عدد سه، سه تا یک. لذا از اینجهت اساس همه اعداد «یک» است. اما آنجا که بحث پیدایش و تکثر مطرح میشود از نگاه عرفانی ابنعربی، منشأ پیدایش کثرات عدد ۳ است یا به عبارتی سه چیز منشأ پیدایش کثرات در عالم است: اول: ذات الهی، دوم: تجلی الهی در قالب فاعلیت و سوم: تجلی الهی در قالب قابلیت که البته این دو تجلی آخری از خودشان به تنهایی چیزی ندارند هر چه دارند از همان اولی است. پس همین است که میگوییم اساس هستی همان عدد یک است. این جنبه فاعلی و جنبه قابلی هم دو ظهور از ظهورات حق هستند.
مولوی در مثنوی میگوید: آن یکی جودش گدا آرد پدید/ وان دگر بخشد گدایان را مزید
با یک جنبه از جودش، نقش فاعلی را ایفا میکند و گدا میآفریند. منظور از گدایان، اعیان ثابته هستند و همان جنبه قابلی موجودات که فیض را قبول میکنند.
این گدا همان تعبیر عین ثابته در عرفان است که صورت پیشاز خلقی موجودات است. آن جنبه از ظهور حق که جنبه ایجادی است بهصورت فیض اقدس باعث شده اعیان ثابت ایجاد شود.
ممکن است مخاطبان ما با یک سری از اصطلاحات عرفانی آشنایی چندانی نداشته باشند؛ لذا در مورد اعیان ثابته توضیح بدهید.
بله. خداوند متعال با یک جلوهاش در قالب فیض اقدس، ظهور پیدا میکند و اثر این ظهور عبارت است از پیدایش اسماءا... و اعیان ثابته. سپس با ظهور دیگر میآید این قابلیتها را به فعلیت تبدیل میکند. یعنی هر عین ثابتی یک قابلیتی دارد. خداوند با فیض مقدس خود این قابلیتها را در خارج محقق میکند. تعریف اجمالی اعیان ثابته این است که وجود پیشاز خلق موجودات است ، که زمان ندارد و ازلی است.
یعنی آنچه در عالم روح بوده پیش از تجسم آنها؟
فراتر از عالم روح است. اعیان ثابته مرتبهای از موجوداتند که پای مخلوق در کار نیست. روح هم یک مخلوق است. روح، نفس و اجسام مادی همه مخلوق هستند. جهان خلقت سه مرحله دارد: ۱)جهان ارواح ۲)جهان انفاس و ۳) جهان ماده. اینها در طول هم هستند اما همه مخلوقاند و همه اینها وجود پیش از خلقی دارند. حتی روح! که به این وجود پیش از خلقی، اعیان ثابته میگویند.
سه تا سوال از شما میپرسم که جواب آن را بگویید. سوال اول:خدا پیش از اینکه مخلوقی را بیافریند علم دارد که چه میخواهد بیافریند؟ پاسخ بله است.
سوال دوم: این علم خدا از چه زمانی است؟ پاسخ: ازلی است.
سوال سوم: میشود بگوییم کسی عالم است اما معلومی در کار نباشد؟! مثل اینکه بگوییم کسی پدر است اما فرزندی در کار نباشد! نمیشود کسی پدر باشد ولی فرزند نداشته باشد. اینها مفاهیم اضافی و نسبی هستند پس عالم بودن، بدون معلوم محقق نمیشود.
اگر میگوییم خدا از ازل عالم است پس باید از ازل معلوم هم موجود باشد پس من و شما که از ازل معلوم خداوند هستیم پس از ازل وجود داشتیم. آن وجود پیش از خلقی ما را در عرفان، عین ثابت یا وجود علمی میگویند که غیر از وجود عینی است.
عدد یک نماینده وحدت ذات پروردگار است اما عدد سه در واقع شروع کثرت است. یعنی کثرت در هستی از عدد سه شروع میشود.
این اعداد یک صورت ظاهر دارند و یک صورت باطن. هر چیزی که به آن شیء اطلاق شود یک عین ثابتی دارد، هر چیزی غیر از عدم. مثلا قلمی که در دست شماست، در یک سطح در ذهن سازنده آن وجود داشته با همه جزئیاتش. پس هر چه به آن شیء اطلاق شود، باطنی دارد. باطن باطن دارد و باطن باطن باطن و... در یک تعبیری میگویند هفت باطن دارد و در تعبیر دیگر میگویند هفتاد باطن دارد.
پس باز میرسیم به مبحث اعداد!
بله و من میخواهم بگویم عدد هم یک شیء است که باز هم باطن دارد. گاهی میگوییم مثلا یک عدد پرتقال، اینجا عدد مهم نیست بلکه آن شیء شمارش شده مهم است. گاهی هم میرویم سراغ خود عدد. عدد یک، عدد ۳، عدد ۴ و... اینهم یک شیء است و عین ثابت دارد. از ظاهر اعداد به زبانها و شکلهای مختلف که بگذریم اینها یک باطن دارند که باطن آنها در همه ملیتها یکسان است.
عدد یک برای خودش باطنی دارد که به ذات الهی میرسد. عدد سه باطنش به مراتب هستی یعنی ذات الهی، قابلیت و فاعلیت میرسد. که البته فاعلیت و قابلیت هم جلوههای همان ذات الهی هستند. برای مثال چوب وجود دارد ولی اگر فاعلیت نجار نباشد، هیچگاه این چوب شکل در یا کمد پیدا نمیکند. پس برای پیدایش کثرت، هم ذات الهی لازم است و هم جنبه فاعلی و هم جنبه قابلی. پس رمز عدد سه این قضیه است.
اما عدد هفت! آن هم برای خودش رمز و سری ملکوتی دارد. یکی از اسرارش آسمانهاست که هفت تاست. زمینها، درهای جهنم، مراتب باطن انسان، اینها هم هفت تا هستند اما مراتب باطن انسان یعنی نفس، قلب، عقل روح، سر، خفی و اخفی و... برویم تا برسیم به مرتبه اسماءا.... اما امهات (مهمترین) اسماءا... هم هفت تا هستند: حی، علیم، قدیر، مرید، سمیع، بصیر و متکلم.
پس برای پیدایش هر موجودی این هفت تا دست به دست هم میدهند. هر موجودی مظهر حیات است حتی موجوداتی هم که بهنظر ما جان ندارند و جماد هستند از نگاه قرآن زندهاند. قرآن میفرماید: هیچ ذرهای از ذرات عالم نیست مگر اینکه تسبیحگوی حق است و شما آن را نمیبینید.
اگر تسبیحگوی هست پس حیات، علم، قدرت و اراده دارد و سمیع، بصیر و متکلم است. این هفت امهات اسماء در هر موجودی هستند.
پس به این علت است که در اذکار و ادعیه به عدد۷ تأکید شده است؟
بله در روایات است که اگر ۷۰ یا ۷ بار سوره حمد را بر مرده بخوانید و مرده زنده شود تعجب نکنید.
حالا برویم سراغ عدد ۴۰! عدد ۴۰ هم یک شیء است پس چون شیء است باطن دارد. باطن آن چیست؟ عین ثابت دارد. عین ثابته آن چیست؟
عدد ۴۰ را که به زبان میآوریم یا روی کاغذ مینویسیم اینها امور اعتباری هستند پس برای من نوعی مفهوم چهل را میرسانند. زبان مانند رسمالخط، امری اعتباری است پس قراردادی هستند و به همین دلیل از ملتی به ملت دیگر فرق میکنند اما عدد ۴۰ یک واقعیتی دارد که برای همه یکسان است.
واقعیت آن بیانگر رمز و راز این عدد است؟
بله.
واقعیتش همان عین ثابت آن است؟
نه این واقعیت درجات دارد تا میرسد به عین ثابت آن. باطن این امور ظاهری یکی دوتا نیست. این باطن به یک تعبیر، یکی است به یک تعبیر هفت تا، هفتاد تا، هزار و یک... و به تعبیر دیگر بینهایت است. تازه خود عین ثابت هم نهایت نیست بالاتر از عین ثابت اسماءا... است. هر شیء یک رب دارد و رب آن یکی از اسماءا... است.
این است که بزرگان فرمودند: اگر توجه کنید دست بی وضو حتی به کرم یا به هر شیئی نمیزنید چون آن شیء ظهور اسماءا... و بلکه خودش یکی از اسماءا... است.
هر چیزی یک واقعیت دارد که آن واقعیت وابسته به اعتبار نیست و از ملتی به ملت دیگر فرق نمیکند. نمونهای از این واقعیات که مورد بحث ماست عدد ۴۰ است.
هیچ پیامبری به نبوت نرسیده مگر در ۴۰ سالگی. چهل در واقع حقیقتی است که انسان را به کمال میرساند. نهایت کمال انسان ۴۰ سالگی است. بعدا هر چه به دست میآید همان یافتههای تا ۴۰ سالگی است که ممکن است شکوفا شود. نبوت انبیا در ۴۰ سالگی و کمال سلوکی انسان در ۴۰ روز است. اگر کسی ۴۰ روز اخلاص بورزد میتواند به کمال برسد. در حدیثی از رسول خدا که شیعه و سنی ذکر کردهاند آمده است: هرکس ۴۰ روز اخلاص ورزد و اعمال خود را برای خدا خالص کند، خداوند چشمههای حکمت را از قلبش به زبانش جاری میکند.
این روایت میتواند به میقات ۴۰شبه حضرت موسی هم اشاره داشته باشد؟
بله عرض کردم آن هم هست. در واقع حقیقتی است بهنام تأثیر ۴۰ که موسای کلیم(ع) هم برای رسیدن به کمال باید این ریاضت و بندگی ۴۰ شب را انجام دهد.
دو بار هم در قرآن بر آن تأکید شده؛ آیات ۵۱ سوره بقره و ۱۴۲ سوره اعراف.
بله و درباره عدد ۴۰ گفته شده که ۴۰ سال طول کشید تا گل آدم سرشته شد و نفس به آن تعلق گرفت. خداوند در چند جا در اینباره میفرماید که ما آدم را از خاک آفریدیم. در جای دیگر میگوید از گل آفریدیم و در جای دیگر میگوید که شما را از حما مسنون یعنی گل بدبو آفریدیم! در واقع این مراحلی است که بر انسان گذشته تا دمیده شدن روح و تعلق نفس انسان به این پیکره.
باز در مورد عدد ۴۰ روایت هست که اگر کسی تا ۴۰ سالگی خطایی مرتکب شود، فرشتگان کاتب اعمال مأمور هستند با مسامحه با او برخورد کنند و اگر کسی از چهل بگذرد خدا دستور داده با عدم مسامحه و سختگیری با او برخورد کنند.
پس میتوانیم بگوییم خوش به سعادت کسانی که قبل از ۴۰ سالگی از دنیا بروند؟ حتما مورد عفو الهی قرار میگیرند چون بعد از چهل کار برای ما سخت خواهد شد.
نه نمیتوان اینگونه گفت. اگر کسی بعد از ۴۰ سالگی بندگی را ادامه دهد و شروع کند به انتشار دستاوردهایی که قبل از ۴۰ سالگی داشته این توفیقی است که خدا نصیب او کرده است. از اینرو تقاضای مرگ مکروه است گرچه مستحب است انسان پیوسته برای مرگ آماده باشد.
باز در مورد اسرار عدد۴۰ این است که انسانی که از دنیا میرود در اوائل فوت، روح با بدن انس دارد ولی این انس رفتهرفته کم میشود اما در روز چهلم این روح دوباره اجازه دارد به بدن سر بزند و اینکه چهلم میگیرند به این دلیل است. در روایات آمده که روح ۴۰ روز بعد از فوت فرد به قبر او سر میزند.
اما راجع به اربعین امام حسین(ع). یک تفاوت اساسی که بین اولیای الهی بهویژه چهارده معصوم با بقیه انسانها هست این است که آنها روحشان پیوسته بر جسمشان اشراف دارد و مثل بقیه مردم نیستند. در ابتدای کتاب کامل الزیارات آمده که حضرت امام حسن(ع) محضر جدشان حضرت رسول(ص) مشرف بودند و پرسیدند: یا جداه! ثواب زیارت شما چیست؟
حضرت در پاسخ یک قاعده کلی فرمودند که هر کس مرا در حیاتم و در مماتم و هر کس پدرت را، برادرت را و تو را در حیات و ممات زیارت کند، بهشت بر او واجب است. بعد فرمودند اگر کسانی بعد از مرگ من به مدینه بیایند خودم سلام آنها را پاسخ خواهم داد.
این خاصیت ویژه تشرف به حرم اهل بیت(ع) است پس نگوییم از همینجا سلام میدهم! چه فرقی میکند؟ در این احادیثی که در کتاب کامل الزیارات آمده حضرت رسول(ص) میفرمایند که من خودم جواب سلام آنها را میدهم.
پس میتوانیم بگوییم این است راز اعتقاد ما شیعیان که برای زیارت مقابر مقدسه مخصوصا حرم اهل بیت(ع) حرکت قائل هستیم و خیلیها مثل وهابیت به این احترام اعتقادی ندارند و حتی بههمین دلیل ما را مشرک میخوانند. این اعتقاد ما طبق فرموده حضرت رسول(ص) است که حیات و ممات آنها مثل افراد عادی نیست و این فلسفه زیارت رفتن ماست؟
بله مبحث ما این است که اولیای الهی مخصوصا حضرت رسول(ص) و اهلبیتش روحشان پیوسته بر جسمشان اشراف و احاطه دارد. از اینرو رسول خدا فرمود: اگر به مدینه مشرف شدید خودم جواب سلام شما را میدهم لذا در اذن دخول زیارتنامههای ائمه هست که اشهد مقامی و تسمع کلامی و ترد سلامی. این برگرفته از حدیث نبوی است. در ادامه حضرت فرمودند: اگر از دور به من سلام کنید سلام شما را به من میرسانند. پس تفاوت است بین سلامی که از دور باشد و مشرف شدن به زیارت ایشان.
بله و حتی دو زیارتنامه جداگانه برای حضرت رسول(ص) در کتاب مفاتیحالجنان آمده یک زیارت هست که مخصوص تشرف به حرم حضرترسول(ص) در مدینه و زیارت دیگر از راه دور است؛ زیارت حضرت رسول(ص) من بعید یا از راه دور.
بله و عرض ما این است با توجه به اینکه ارواح ائمه معصومین(ع) حتی بعد از مرگ پیوسته بر جسمشان تعلق دارد پس چه معنایی دارد که زیارت امام حسین(ع) در اربعین ثواب خاص دارد؟ جوابی که به نظر میآید این است که روح امام حسین(ع) یک توجه ویژهای پیدا میکند.
خداوند متعال عنایت ویژهای به روح امام حسین(ع) دارد که این عنایت ویژه اثرش به زائران او سرایت میکند. انگار که روح ایشان در چهلم یک نورانیت ویژهای پیدا میکند که غیر از آن نورانیتی است که پیوسته برای روح امام است یعنی آثار و خیرات و برکاتی که از قبر آن حضرت در چهلم برای همه خلایق آشکار میشود، لطف ویژهای از سمت خداوند متعال به زائران امام حسین(ع) است.
زهرا سادات هاشمی / روزنامه جام جم