به گزارش جام جم آنلاین به نقل از روزنامه جام جم ، آن سکوی اولی که تو و ما را حسرت به دل گذاشت از یاد ببر. بار طلایی که تو بر شانههایت داشتی، معادل سنگینترین وزنه تاریخ پارالمپیک بود اما اینها را اردنی نداشت. ما قهرمانی جهان تو را سالها پیش دیدهایم، باکت نباشد. مدالت را با افتخار بردار، بگذار کنار همه نقرههای دیگرت. روی همان سکوی دومی که ایستادهای، باید نشان طلا بر گردنت بیندازند، به پاس اراده و صبوری. هرکه جای خودت بود، شاید سالها پیش کلا بیخیال شده، اوت کرده و رفته بود. سرت را بالا بگیر که هیچ دستهبندی وجود ندارد. ما سالها، دو قهرمان داشتیم. دو مدال، دو سکو، دو پرچم، دو سرود و غروری که دو برابر بود. اینها را مدیون یک عمر نایب قهرمانی مردانهات همراه قهرمان بزرگمان بودهایم.
پایان رقابتهای فوق سنگین پارالمپیک توکیو، وقتی همه داشتند در مورد مدالت و وزنههایی که زدی و نزدی بحث میکردند، من رفتم سراغ فایل گفتوگویی که اسفند ۹۹ با هم داشتیم. با تیتر «یک سال بدون سیامند» در جامجم که در اولین سالگرد او منتشر شد. دنبال فایلی شبیه تیتر میگشتم که نبود... عاقبت پیدا شد. پیدیاف به نام منصور ذخیره شده بود.
گفته بودی توکیو اولین و آخرین پارالمپیک من خواهد بود.
دقیقا. خداحافظی هم کردم. گفتم نتیجه هر چه شد، بعد از توکیو ورزش قهرمانی و رنجهای آن برای من تمام میشود. شما که میدانید، سالها تلاشم برای پارالمپیک بود اما چهار دوره از دست رفت.
با اینکه میدانستی قانون اجازه نمیدهد در یک دسته وزنی، دو نماینده از یک کشور در پارالمپیک حاضر شوند و آن رکوردهای استثنایی سیامند اما همیشه تا آخرین اردو، با انرژی و انگیزه تمرین میکردید.
من هر بار انگار در فهرست نهایی بودم. حتی یک دوره، ۵۰ کیلو هم وزنم را کم کردم اما در یک دسته پایینتر موفق نبودم. دوباره به فوقسنگین برگشتم.
نه آنطور که میخواست اما مسافر پارالمپیک شدی.
میخواستم پیش از رفتن سیامند، بروم. آماده خداحافظی بودم. قبول کردم، پارالمپیکی نخواهم شد. وقتی رها کردم اما سرنوشت طور دیگری رقم خورد و اینقدر تلخ من را به آرزویم رساند. بعد از سالها انتظار، یک سال و نیم وقت فرصت داشتم خودم را واقعا در پارالمپیک ببینم.
شما را در گروه ورزشکاران نقرهای پارالمپیک قرار داده بودند.
بله! از وقتی که من به اردوها دعوت شدم، به عنوان ورزشکار اعزامی به توکیو در گروه نقرهایها قرار گرفتم. من رنک یک بودم. حتی پیش از مسابقات اردیبهشت ماه امسال. در تایلند طلا گرفتم و یک کیلو افزایش رکورد داشتم. بعد به گروه طلاییها اضافه شدم.
با این توضیحات، تا اردیبهشت ۱۴۰۰ انتظاری که از شما میرفت، در حد مدالی بود که در توکیو گرفتی. مثلا اگر کرونا اعزام اردیبهشت را هم لغو میکرد، در گروه سکوی دومیها میماندی؟
از اول پیشبینی کمیته پارالمپیک اینطور بود. اما خب ما قبل از توکیو حتما باید در یک مسابقه شرکت میکردیم. بنابراین بعید بود تایلند لغو شود.
و چند ماه مانده به توکیو، به دسته طلاییها اضافه شدی.
بله. همینطور است.
تفاوت طلایی، نقرهای و برنزی فقط در رنگ مدال است؟
با نظر کمیته ملی پارالمپیک کشورمان، رنگ مدال و نتایج ورزشکاران دارای سهمیه، قبل از مسابقات توکیو پیشبینی شد که طبق آن حقوق، مزایا و تا مدتی، زمان حضور در اردوها هم متفاوت بود.
ماجرای فشار روانی و تبعاتش که بعد از کسب مدال و خداحافظی عنوان کردی، چیست؟
از وقتی سیامند به رحمت خدا رفت، اتفاقهای مختلفی افتاد. اولین شوکی که به همه وارد شد. از خانوادهاش تا شهر، کشور، پارالمپیک و... ما نسبت فامیلی نداشتیم اما ورزش واقعا خانواده دوم سیامند عزیزمان بود. دوم، جای خالی او یک سال و نیم مانده به پارالمپیک که میدانستیم پر نمیشود. سوم، نگاه سوی سکوی قهرمانی او وقتی که گفتند: «تو جایگزینی.» مسؤولیت سختی بود. اینها را به عنوان خلاصهای از جزئیات مفصل بنویسید. هر کدامشان داستانها داشت. فشار اصلی اما همان بار سنگین انتظارات بود.
بعد از طلای تایلند؟
خیر، از همان اول که قرار شد به توکیو بروم.
چطور؟
همه یقین داریم سیامند رحمان یک پدیده بود و رکوردهای او، سالها تکرار نخواهد شد. با این وجود، هر که با من حرف میزد یا در مصاحبهها، سخنرانیهای مسؤولان تا نقل قول حتی افراد غیر ورزشی، هر جا که یاد سیامند بود، در ذهن و قلب خودم از روزی که به اردوها آمدم... همگی یک آرزو داشتیم؛ حداقل یک ایرانی، که من بودم، باید طلای پارالمپیک سیامند را بگیرد و از توکیو برگردد. اینها یک بخش، نظرات کارشناسی بخش دیگر، در محاسبات من را نقرهای میدیدند.
این تضاد و تعارض دغدغه ذهنیام بود. خیلی تمرین میکردم. لحظهای دست از تلاش بر نمیداشتم. مدام رسیدن به سکوی قهرمانی سیامند در ذهنم بود و میگفتم باید دینم را به او ادا کنم... اما همیشه گوشه ذهنم این یک علامت سوال بود. حتی با این انتظارات، آرزوها و رنک اول، در محاسبات رسمی من هنوز هم به عنوان نفر دوم دیده میشدم!
در جامجهانی قهرمان فوق سنگین شدی. کمیته ملی پارالمپیک هم دستهبندی را تغییر داد. چقدر در تغییر ساختار ذهنیات موفق بودی؟
در سه ماه باقیمانده خب خیلی تلاش میکردم ذهنم را سامان بدهم. اما بار سنگین مدال طلا را همه جا با خودم حمل میکردم. درخواست روانشناس کردیم. اردوی یکی مانده به آخر روانشناس هم آمد، همراهمان بود.
دیر نبود؟
دیر بود. حسین رضازاده، رئیس انجمن پاراوزنهبرداری، خودش سالها قهرمانی المپیک و مسائل آن را پشت سر گذاشته، شاید یک جورهایی روانشناس تجربی است. خیلی کم کنار ما بود. نمیآمد. اردوی آخر، به او زنگ زدم که بیاید.
در اولین پارالمپیک زندگیات سیامند را چند بار دیدی؟
از وقتی برای پرواز به فرودگاه امام خمینی رفتیم جالی خالیاش با من بود. در تمرینات روزهای قبل از مسابقه، همینجا در ژاپن، روز مسابقه، گرم کردنی که همیشه با هم بودیم، روی صحنه مسابقات همیشه با هم عنوان ورزشکار از ایران معرفی میشدیم و روی سکوهای اول و دوم... که من نتوانستم سکوی او را حفظ کنم.
با خانواده رحمان ارتباطی داشتی در توکیو؟
بله. همین شب بعد از مسابقه تماس گرفتم. از پدر سیامند عذرخواهی کردم بابت طلایی که نگرفتم. آقای رحمان گفتند که زمان بالا بردن وزنهها و مسابقهام خیلی دعا کرده بودند. انشاءا... وقتی برگردیم، به اشنویه و مزار سیامند میرویم.
آرزو قنبری / روزنامه جام جم