اختراعی که می‌تواند شرایط نامناسب نگهداری اشیای تاریخی را در موزه‌ ها تغییر دهد

نجات تاریخ با یک طرح طلایی

تسلط دوباره طالبان بر افغانستان، دوستداران میراث فرهنگی در جهان را نگران کرده که مبادا تاریخ تخریب‌ های میراثی در این سرزمین باستانی دوباره تکرار شود

میراث افغانستان و یک جهان نگرانی

همه چیز سریع‌تر از آنی پیش رفت و اتفاق افتاد که فکرش را بشود کرد. ولسوالی‌ ها و شهرها و روستاها یکی پس از دیگری سقوط کردند و پرچم سفید طالبان در میدان مرکزی آنها برافراشته شد.
کد خبر: ۱۳۳۳۹۸۱

هنوز اما دژ کابل باقی مانده بود و اخبار و وعده و وعیدهای ارگ ریاست‌جمهوری حکایت از تسخیرناپذیری این دژ داشت، اما وقتی پای معامله و نه مبارزه، خیانت و نه ایستادگی در میان باشد، هر دژی هرچند شکست‌ناپذیر، به‌راحتی فتح می‌شود و از پای می‌افتد و این بود که کابل هم به راحتی سایر ولسوالی‌ ها (شهرستان) و ولایات، فتح و تصرف شد.

ورود و استقرار طالبان در جای جای افغانستان ( به دلیل خاطرات تلخ نه چندان دور از این قوم) جدا از رعب و وحشتی که به دل عامه انداخت و صحنه‌های رقت‌انگیز و دردناکی که در فرودگاه کابل رقم زد، پشت جامعه هنری،فرهنگی و میراث دوستان این سرزمین کهن را هم لرزاند و خاطرات تلخ تخریب بوداهای بامیان و نابودی موزه‌ها و به آتش کشیده شدن کتابخانه و ده‌ها هزار کتاب و نسخ قدیمی و تاریخی و نابودی نقاشی‌های باقدمت و ظروف سفالی و مجسمه‌های باستانی را دوباره یادشان آورد؛ تخریب و غارت گسترده‌ای که حکمرانی پیشین طالبان در حدود 20 سال پیش برای افغانستان به ارمغان آورد.

این نگرانی نه تنها به دل میراث دوستان و اهل هنر افغانستانی و ایرانی رخنه کرد، بلکه خواب سازمان‌های مرجع میراث جهانی همچون یونسکو را هم آشفته ساخت، تا حدی که این سازمان
در 30 مرداد در اولین ابلاغیه خود از زمان تصرف افغانستان توسط طالبان، خواستار حفاظت از میراث فرهنگی و باستانی در این کشور شد.

شورای بین‌المللی موزه‌ها موسوم به ایکوم نیز همزمان با انتشار بیانیه‌ای درباره وضعیت آثار فرهنگی و حفاظت آنها در افغانستان هشدار داد و از تهدیدهای جانی برای افرادی که زندگی‌شان را وقف حفاظت از این میراث کرده‌اند، ابراز نگرانی کرد.

ناگفته نماند همه این دل‌نگرانی‌ها، ابلاغیه‌ها و هشدارها درحالی صورت می‌گرفت که رهبران طالبان اواخر سال گذشته (فوریه سال جاری میلادی)، دستور حفاظت از آثار تاریخی و محوطه‌های باستانی و عدم تخریب آنها را صادر و فروش اموال تاریخی این کشور را برای نیروهای خود ممنوع اعلام کرده بودند، اما مگر می‌شود به این طالبان جدید اعتماد کرد؟ مگر سایه تردید و دودلی نسبت به تغییر بنیادین طالبانی که سابقه خوبی در این خصوص نداشته‌اند، دست از سر دل‌های نگران بر می‌دارد؟

آنها که اهل فضای مجازی هستند و شبانه‌روز در حال گشت زدن در این فضا و البته دلی هم به اخبار هنری و فرهنگی سپرده‌اند، احتمالا یادشان هست اولین نگرانی‌ها از تهدید و تخریب و دستبرد میراث افغانستان همزمان با پیشرفت برق‌آسای طالبان در تصرف ولایات برمی‌گشت به یک عکس‌خبر که کلی طلا و جواهر با اشکال زیبا را نشان می‌داد و روی آن نوشته شده بود: گنجینه باختر افغانستان کجاست؟ و بعد هم چند استوری و خبر دیگر که به گنج دوهزار ساله افغانستانی‌ها (یکی از مهم‌ترین گنج‌های باستانی جهان) اشاره داشت و بیان این نگرانی که طالبان احتمالا سرسختانه‌تر از قبل به دنبال این گنج است و ای کاش اشرف غنی، چاره‌ای برای پنهان کردن آن اندیشیده باشد، آنچنان که نجیب‌ا... از آن محافظت کرد و حتی زیر شکنجه طالبان در دوره قبل، حاضر به افشای محل گنجینه باختر نشد و سرش روی دار رفت.

چاره اندیشی اشرف غنی اما تنها معطوف به چگونگی گریز از ارگ ریاست‌جمهوری افغانستان شد و تا همین لحظه هیچ خبری از نوع حفاظت از بزرگ‌ترین گنجینه باستان جهان و این‌که در حکومت طالبان چه بر سر آن خواهد آمد، نیست؛ همین‌قدر می‌دانیم که این گنجینه تا پیش از سقوط کابل در بانک مرکزی افغانستان نگهداری می‌شده است.

طالبان البته تاکنون چند بار پیغام داده که دیگر آن طالبان پیشین نیست و خودش حافظ میراث فرهنگی و باستانی مردم این دیار خواهد بود. این پیغام‌ها، بیانیه‌ها و وعده‌ها اما هنوز نتوانسته ذره‌ای از نگرانی میراث‌دوستان این کشور و نهادهای میراثی جهان کم کند.

اعتمادسازی دشوار طالبان

طالبان در چند هفته‌ای که بساطش را در افغانستان پهن کرده، نه در حرف که در عمل نشان داده می‌خواهد این بار از در صلح و دوستی با مردم درآید و حتی فراتر از این به آزادی‌های مذهبی، فرهنگی و هنری میدان بدهد و دست و پای کسی را برای ورود به این سرزمین آزاد نبندد،‌ نشان به آن نشان که در دهه اول محرم هم‌پای شیعیان در هرات عزاداری و حتی از مراسم تعزیه آنها محافظت کردند و نشان به آن نشان که تا این لحظه هنوز خبری از تخریب و نابودی و غارت آثار و اموال تاریخی به گوش نرسیده است و باز نشان به آن نشان که این قوم گریزان از ترانه و آواز و موسیقی به‌تازگی از سرود ملی خود رونمایی کرده‌اند.

با این حساب چرا هنوز مردمک چشم‌ها مضطرب توی حدقه‌ها دودو می‌زنند و با نگرانی این سو و آن سوی سرزمین افغانستان را می‌کاوند و مترصدند مبادا تصویری تلخ ببیند یا خبری سخت بشوند؟ اصلا چرا این طالبان به دل بسیاری هنوز ننشسته و قول و وعده‌شان دل‌ها را آرام نکرده است؟

پاسخ این پرسش در چیستی و ماهیت طالبان است و این‌که هنوز روشن نیست این طالبان که اکنون بر 32ولسوالی از 34ولسوالی افغانستان سیطره پیدا کرده، همانی است که در سال‌های ۱۹۹۶تا ۲۰۰۱ بر سه‌چهارم افغانستان مسلط شد و کلی قوانین و محدودیت‌های جاهلانه، رعب و وحشت، جنازه، غارت و تخریب روی دست این سرزمین باقی گذاشت یا طالبانی که امروز مدعی می‌شود تغییر ماهیت داده و از گذشته عبرت گرفته است.

برخی کارشناسان حوزه افغانستان از جمله محمدحسین جعفریان می‌گویند طالبان حتی اگر تغییر مثبتی هم کرده باشد، برخلاف گذشته، طالبان یکدستی نیست و از طیف‌های مختلفی تشکیل شده که بخش‌هایی از آن داعش هستند با آن پرچم‌های سیاه و دل‌های سیاه‌تر، که از کشورهای دیگر به افغانستان آمده و فعلا آرام و بی‌صدا زیر پرچم سفید طالبان جان می‌گیرند و نیرو جمع می‌کنند و هویتشان را پنهان می‌کنند تا مبادا دنیا علیه آنها موضع بگیرد.

این ادعای جعفریان بیراه هم نیست، چه این‌که طی روزهای گذشته در بخش‌هایی از افغانستان همچون بدخشان و ننگرهار که در شمال شرقی و شرق افغانستان و هم مرز پاکستان هستند، گروه طالب نمای داعشی مسلک دست به اقداماتی همچون ربودن زنان و دختران و جهاد نکاح زده که پیش از این فقط مصداقش را در داعشی‌های سوریه و عراق دیده و شنیده بودیم. درمقابل در ولایاتی چون هرات در غرب افغانستان و هم مرز با ایران هم طالبانی مستقر شده که خواهان صلح و حافظ جان و مال و عقیده مردم شده است.

خب در چنین شرایطی حتی اگر خاطرات تلخ ویرانگری طالبان دو دهه پیش به فراموشی سپرده شود و به قول و قرار طالبان خوب امروز که خواهان حفظ داشته‌های نیاکان و میراث هنری و فرهنگی و تاریخی کشورش هست، اعتماد شود، چه تضمینی وجود دارد که داعشی‌های دیومسلک، عنان حکومت افغانستان را به دست نگیرند.

اگر بخت با ما یار شود

متاسفانه این روزهای افغانستان شبیه هوای مه‌آلود و غبار گرفته‌ای است که چند متر پشت مه و غبارش پیدا نیست و این یعنی نمی‌توان پیش‌بینی کرد کدام‌یک از پرچم‌های سپید طالبان یا سیاه داعش به‌زودی در آسمان افغانستان برافراشته می‌شود.

شکی نیست اگر بخت با مردم افغانستان و همسایگان این کشور همراه شود و جناح میانه‌رو حکومت را در دست بگیرد و تکلیف خود را با داعش هم روشن کند، با توجه به کنار گذاشتن افراطیت سابق خود، با پذیرش کشورهای بیشتری نسبت به گذشته مواجه شده و بیش از گذشته به رسمیت شناخته شود.

در چنین شرایطی به احتمال زیاد همان‌طور که تعامل و شیوه حرف زدن با دنیا را یاد گرفته‌اند، به قوانین جهانی از جمله قوانین میراثی یونسکو هم احترام گذاشته و از آن تبعیت کنند؛ قوانینی که مهم‌ترینش در سال 2012 و پس از تخریب گسترده میراث جهانی در افغانستان و چند کشور دیگر تدوین شد و تخریب عمدی میراث فرهنگی را جنایت جنگی می‌داند و در صورت بروز برای آن دادگاه کیفری بین‌المللی تشکیل می‌دهد.

تازه این زمان است که اهالی فرهنگ و هنر می‌توانند نفس راحتی بکشند اما تا آن زمان خیال‌ها ناآسوده و دل ها نگران و چشم‌ها مضطرب است.‌ همین است که سازمان‌های جهانی این روزها پشت هم بیانیه می‌دهند و از طالبان گاه با خواهش و گاه با تهدید می‌خواهند دست از پا خطا نکرده، به میراث ملی و باستانی افغانستان تعرض نکنند.

خاطره تلخ مرگ بوداهای غول‌ پیکر


پنجشنبه و جمعه، دو روز از زیباترین روزهای هفته برای مسلمانان در تقویم میراث افغانستان به حکایتی تلخ و سیاه گره خورده است. پنجشنبه و جمعه هجدهمین و نوزدهمین روزهای اسفند ۱۳۷۹؛ مصادف با۹و ۱۰ مارس ۲۰۰۱ میلادی.

پنجشنبه سر یکی از مجسمه‌های بودا در بامیان ویران شد و جمعه، باقیمانده آن پیکر غول‌آسای ۵۳متری. یعنی ویران که نشد، طالبان با جاسازی دینامیت و انباری از باروت متلاشی‌اش کرد؛‌ تندیسی که یکی از دو مجسمه بزرگ بودا در جهان به شمار می‌آمد.

اول صلصال فروپاشید؛ اولین بت و بودای بزرگ ۵۳ متری. بعد هم شهمامه،‌ بودای ۳۵ متری.

اولی به معنای گل خشکیده و بت دوم به معنای شهبانو؛ شاید برگرفته از آدم و هوا، کسی چه می‌داند! هرچه بود حالا دیگر هیچ کدام‌شان نیستند و از آنها فقط یک جای خالی باقی‌مانده است.

یک حفره بزرگ که دیگر نمی‌تواند مثل گذشته گردشگران را از سراسر جهان به‌سوی خود بکشاند اما هاله‌ای از اندوه از حکایت تخریب و ویرانگری افراطیون متعصب در فضای اطراف خود ایجاد کرده است.

مجسمه‌های بودا در دل کوه‌های ولایت بامیان، درست در مرکز افغانستان سر به آسمان ساییده و با کنده‌کاری در دل کوه، سروشکل گرفته بودند.

شهمامه در سال ۵۰۷ میلادی جان گرفته بود و صلصال در سال ۵۵۴ میلادی، با دستان هنرمندی که از معماری یونان و بودا الهام گرفته بود و آن زمان در مناطق آسیای مرکزی به‌ویژه افغانستان رواج داشت. هر دو اما در کمتر از دو روز از پای در آمدند به ضرب آتش باروت و توپ به دست طالبان و فتوای ملامحمد عمر.

۱۱مارس ۲۰۰۱ جای بت‌های بزرگ و کوچک فقط دو حفره باقی‌مانده بود؛ بت‌هایی که بلندترین مجسمه‌های سنگی در جهان و یکی از مهم‌ترین جاذبه‌های تاریخی و گردشگری افغانستان و جهان به شمار می‌رفتند.

یونسکو که با شنیدن حکم تخریب تلاش زیادی برای ممانعت از این کار یا خارج کردن آنها از افغانستان کرده و ناکام مانده بود، پس از تخریب تندیس‌ها اقدام طالبان را «دهشت افکنی فرهنگی» نامید. حال آن‌که ملاعمر گفته بود اگر تخریب نکنیم روز قیامت مورد پرسش قرار خواهیم گرفت.

حالا هرساله مراسمی به مناسبت سالروز تخریب بودا با نورپردازی در دل همان کوه و آن دو حفره بزرگ خالی گرفته می‌شود.

در سال ۲۰۰۳ یعنی دو سال پس از تخریب بوداها، چشم‌انداز فرهنگی و آثار باستانی دره بامیان به دلیل شکنندگی فوق‌العاده طاقچه‌ها و دغدغه‌های ایمنی و امنیتی، همزمان در فهرست میراث جهانی و فهرست میراث جهانی در خطر ثبت شد و بیش از ۲۷میلیون دلار برای حفاظت و تثبیت اموال میراث جهانی بامیان، توانمندسازی جوامع محلی، احیای میراث ناملموس فرهنگی و احداث مرکز فرهنگی بامیان اختصاص داده شد.

کشورهای مختلف هم از طریق پروژه‌های عملیاتی،به‌ویژه پروژه تثبیت طاقچه‌هایی که در خطر فروپاشی بودند تا همین اواخر درگیر تلاش‌های حفاظتی از این آثار بودند.

اکنون در حالی که ۲۰ سال از تخریب بامیان می‌گذرد، تسخیر دوباره افغانستان به دست طالبان هراس در دل میراث دوستان جهان افکنده که مبادا باقیمانده سایت‌های تاریخی و فرهنگی ارزشمند افغانستان مورد بی‌مهری گروه متعصب طالبان قرار گیرد، به‌ویژه آن‌که طی سال‌های گذشته تخریب‌های گسترده‌ای را در حوزه میراث فرهنگی کشورهای سوریه، عراق، لیبی و مالی توسط گروه‌های داعش و اسلام‌گرای متحجر شاهد بوده‌ایم.

حكايت راز آلود بزرگ‌ترين گنجينه افسانه‌ای جهان

درست مثل قصه علاءالدین و چراغ جادوست، قصه گنجینه باختر سرزمین افغانستان؛ بزرگ‌ترین گنجینه طلای جهان، مثل قصه چراغ جادو که باید برای رسیدن به یک گنج بزرگ، هفت‌در را می‌گشودی و هفت دالان پرخطر را پشت سر می‌گذاشتی.

تا همین چند وقت پیش برای رسیدن به گنجینه باختر هم باید از هفت دالان می‌گذشتی؛ هفت دالان از یک گاوصندوق بزرگ که هریک با یک کلید باز می‌شد و هر کلید در دست یکی از کارگزاران امین در نقاط مختلف افغانستان به امانت سپرده‌شده بود.

این گنجینه اما از زمانی که از دل خاک برآمد، یعنی از سال ۱۳۵۷ تا همین حالا همواره در معرض خطر و تهدید و دستبرد بوده و امروز دوباره با روی کار آمدن طالبان به دغدغه بزرگی برای میراث دوستان افغانستان و جهان تبدیل‌شده است.

قصه عجیب و پررمزورازی دارد این گنجینه که همه‌اش طلای ناب است و شامل بیش از ۲۱ هزار قطعه اثر باستانی با اشکالی چون زیورآلات، کمربند، تاج، مجسمه حیوانات افسانه‌ای چون اژدهای بالدار، تندیس خدایان و شمشیر و خنجر می‌شود.

گنجینه‌ای که حدود ۱۳ سال پیش و زمانی که خزانه افغانستان به دلیل جنگ‌های داخلی و خارجی خالی‌شده بود، به‌قصد درآمدزایی به بیرون از مرزهای این کشور منتقل و در موزه‌های ۱۳ کشور به نمایش گذاشته شد و پس از دو ماه جهانگردی با کسب درآمدی حدود چهار میلیون دلار به افغانستان برگردانده شد و حالا دوباره در بانک مرکزی این سرزمین آرام‌گرفته و چشم‌های مضطرب را حصار و نگهبان خودکرده است.

قصه گنجینه باختر و آنچه بر آن گذشت و گم‌شدن‌ها و پیداشدن‌هایش از بدو شکل‌گیری در بیش از ۲۰۰۰ سال پیش تا همین حالا از آن حکایت‌های عجیب افسانه‌ای است که می‌توان برای آن ساعت‌ها گفت و نوشت و حتی فیلم‌ها ساخت که ما در این مجال اندک امکان اشارتی کوتاه به آن را بیشتر نداریم.

در قصه‌ها آمده بود و سینه‌به‌سینه نقل‌شده بود گنجی از طلای ناب از بیش از ۲۰۰۰ سال پیش، یکجا در دل خاک پنهان است؛ گنجینه‌ای که بسیاری از جهان‌گشایان و شاهان و حتی بسیاری از ماجراجویان به دنبال آن بودند اما هیچ‌گاه به آن نرسیدند آن‌قدر که گمان کردند شاید این گنجینه هم مثال صدها افسانه‌ای است که شنیده‌اند و حقیقت نداشته و ندارد اما اگر چنین گنجی وجود دارد، پس کجاست؟... شاید در سرزمینی که ۲۰۰۰ سال پیش تمدن یونان باختر در آنجا شکل‌گرفته بود، جایی در سرزمین ایران بزرگ فرهنگی، در افغانستان امروزی.

ماجرای این گنجینه عجیب و پررمزوراز ذهن ویکتور سریانیدی، باستان‌شناس نامدار شوروی را هم مثل بسیاری از باستان شناسان درگیر کرده بود. در اواخر سال ۱۳۵۷ وقتی‌که سریانیدی بالای تپه‌ای در شهر شبرغان، مرکز ولایت جوزجان در شمال افغانستان، هم‌مرز با ترکمنستان ایستاده بود، اندیشه‌ای در ذهنش چرخید و درنهایت به کشف بزرگ‌ترین گنجینه طلا و افسانه‌ای جهان پس از ۲۰۰۰ سال ناپیدایی منجر شد.

جرقه‌ای که در ذهن سریانیدی روشن شد این بود که در کنار معبد ۳۰۰۰ ساله‌ای که در کنار تپه طلا قرار دارد، باید گورهایی از شاهان و شاهزادگان قرار داشته باشد. پس به جان تپه طلا افتاد و با یافتن اولین نشانه یعنی تکه‌های یکپارچه از طلا، برق شادی در چشمانش نشست.

خبر را به بقیه رساند تا با گروه مشترکی از افغانستان و شوروی گنجینه افسانه‌ای را از دل خاک بیرون بکشند. کمی بعد گورها و تابوت‌ها با تحفه‌های شگفت‌انگیز طلایی شاهان و شاهزادگان که یکجا دفن شده بود، یکی پس از دیگری از دل خاک بیرون آمد؛گنجینه‌ای از دوران شاهنشاهی بزرگ کوشانیان در تمدن یونان که اسکندر مقدونی در سال ۳۲۷ پیش از میلاد آن را بنانهاده بود. قصه جمع‌آوری این گنجینه طلایی بزرگ در دوران کوشانیان هم حکایتی است مفصل و جالب که اینک مجال بازگویی آن نیست.

در سال ۱۳۵۷ یعنی زمانی که گنجینه کشف شد، افغانستان در یک حالت جنگی و بسیار بحرانی مانند امروز قرار داشت، به حدی که کار باستان‌شناسان ناتمام ماند و بقیه گورها به تاراج رفت و کاوش‌های غیرحرفه‌ای، تپه طلا را ویران کرد و امروز هم این تپه باستانی پررمزوراز با تهدیدهای متعددی روبه‌روست.

اوضاع آشفته افغانستان در آن سال‌ها باعث شد دکتر نجیب‌ا...، رئیس‌جمهور وقت برای حفاظت از این سرمایه ملی که به موزه منتقل‌شده بود، چاره‌اندیشی کرده و آن را در بانک مرکزی افغانستان قرار دهد؛ سه‌طبقه زیرزمین، در یک اتاقک و در گاوصندوقی بزرگ با هفت قفل و کلید که بدون این هفت کلید امکان باز شدن آن وجود نداشت و هر کلید به کسی سپرده شد.

طالبان در دوره قبلی تسلط بر افغانستان تلاش زیادی کرد تا به این گنج برسد اما نشد و نتوانست. دکتر نجیب ا... توسط طالبان به دار آویخته شد و گنج دوباره در دل تاریخ گم شد تا سال ۲۰۰۳ که حامد کرزای و اشرف غنی، وزیر مالیه وقت به خزانه بانک مرکزی رفتند و با کمک کشور آلمان که گاوصندوق را ساخته بود، آن را بازکرده و دوباره به گنج افسانه‌ای نیاکان خود رسیدند.

گنجینه‌ای که دکتر نجیب‌ا... حاضر به حراج و سپردنش به طالبان نشد تا به آیندگان و مردمش برسد و گفته می‌شود از گنج توت عنخ‌آمون، مشهورترین فرعون مصر کمتر نیست، امروز دوباره در معرض تهدید و دستبرد فرقه‌ای از طالبان بداندیش ـ شما بخوانید داعشی‌های پرچم سیاه ـ قرارگرفته و مثل یک نگرانی بزرگ روی سر افغانستان سایه انداخته است.

فاطمه مرادزاده - ایران / روزنامه جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها