به گزارش
جام جم آنلاین به نقل از روزنامه جام جم، حج را اگر مبدا ابراهیم علیهالسلام است، عرفات را حسین ستون و سقف گذاشت و آنچه بر او از خدا نمایان گردید را هیچکس درک نکرد.
جای پای پیامبران
عرفات سرزمینی است در نزدیکی مکه که زائران در آن وقوف میکنند و آغاز مناسک حج امروزی که به حج ابراهیمی شهرت دارد و منتسب به حضرت ابراهیم نبی سلام ا... علیه است از آنجا آغاز میشود.
بر طبق منابع مختلف تاریخی، این سرزمین که در کنار جبل الرحمه قرار دارد را پیامبران زیادی برای عبادت درک کردهاند و امروزه نیز حاجیان پیش از شروع مناسک باید آنجا شب را به بدویت بگذرانند.
شیعیان در این روز، دعای عرفه میخوانند که به سه روایت آمده مهمترین آن دعای عرفه به نقل از امام حسین علیهالسلام است که پس از قرائت این دعا، حج را به قربانگاه ترک کردند و مبدا جدیدی در تاریخ رقم زدند.
روایتها میگویند حسین بن علی علیهالسلام که این دعا را در دامنه جبلالرحمه میخواندند پس از پایان این دعا که سرشار از مضامین عرفانی و فرازهای عاشقانه با معبود است به پهنای صورت اشک میریختند و همراه حرم و یاران خود به سمت عراق و کوفه راهی شدند.
عرفه از روزهای مهم تقویم شیعیان است و زیارت امام حسین علیهالسلام و روزه در این روز بسیار سفارش شده است.
در تایید عرفه همین بس که بنابر روایتی از پیامبر اکرم (ص)، گناهانی وجود دارند که تنها در عرفات بخشیده میشوند و بر اساس روایتی از امام صادق (ع)، گناهکارترین شخص کسی است که از عرفات برگردد و گمان کند بخشیده نشده است.
اما عرفه برای ما معنای دیگری دارد، عرفه روز امضای برات کربلاست برای آنکه میخواهد عاشورا را در بینالحرمین درک کند، اتفاق بزرگی که سال گذشته از آن محروم شدیم.
گفت: بیچاره!
عرفه را در فضای باز میخوانند، زیر آسمان خدا و مردم میآیند و بر زمین داغ مینشینند و لا اله الا انت را زمزمه میکنند، بعدازظهر روز پیش از عید قربان و تهران که نه، دنیا پر است از آنها که دلشان در صحرای عرفات پیش صاحبالزمان است که دارد در بین حاجیان به گمنامی حج میگذارد.
بار اولی که قرار بود عاشورا به کربلا بروم دلم شور میزد و میخواستم خودم را در جمعیت آرام کنم. میخواستم تنم را به دریای محبان حسین بن علی علیهماالسلام بزنم و حواسم را پرت کنم از اینکه ۲۹سال آرزوی کربلا سهم من بوده است و این بار نیت کردهام مسافر بشوم.
میدان امام حسین پر بود از جمعیت و تا میدان شهدا هر چند قدم که میرفتی، عدهای نشسته بودند و دعا میخواندند. محمد گفته بود برویم پای منبر حاج قربان و آنجا دعا بخوانیم و من تا دو سال بعد فکر میکردم سنگ و چوب منبر است که آدم را راهی میکند، تا فهمیدم مهم نیست چه کسی دعا را میخواند. مهم این است که تو کجا دعا را میخوانی. توی خیابانهای تهران هستی یا دلت در عرفات است؟
من دلم، اما کربلا بود، دلم خود خود کربلا بود و شور میزد. من فکر نمیکردم آن روز بارانی که اشک امان از همه بریده بود و انگار همه آسمان بهار بودند اسم من از توی گردونه بیرون بیاید و مسافر کربلا بشوم.
عصر که شد، دو نفری سوار خودرو بودیم و از میدان امام حسین (ع) دور میشدیم، پرسیدم چه میشود؟ پرسید چه؟ پرسیدم کربلا چه میشود؟ پرسید اگر درست بخواهی مگر میشود ندهد؟! درست خواستی؟ گفتم نمیدانم! گفت بیچاره!
کم ما، زیاد آنها
«و داوود نبی، چون در عرفه وقوف کرد و جمعیت مردم را فراوان دید از جبلالرحمه بالا رفت و به درگاه الهی دعا کرد. پس از آن که مناسکش پایان یافت جبرئیل امین بر او نازل شد و فرمود:ای داوود، خدایت میفرماید چرا از کوه بالا رفتی؟ پنداشتی صدای کسی بر خدا پوشیده خواهد ماند؟»
و من تا شب تاسوعا که در حرم علمدار ایستاده بودم، بیچاره بودم، تا وقتی که دستهای آمده بود که ناشنوا بودند و آنکه روضه میخواند فقط با دست حرم را نشان میداد و همه گریه میکردند؛ همان دستهای که اشک تمام اهل حرم را درآورده بود. آن قصه را بعدها شاید نوشتم، اینجا، اما نفهمیدم چطور من را انتخاب کردند. من خوب نخواسته بودم، آنها خوب بخشیدند. آنها کم ما را گران خریدند، گرانتر از آنکه به بازار برده بودیم.
به یکی مثل من زیارت مزار حسین علیهالسلام در دنیا را بخشیدند و به یکی مثل احمد زیارت روی حسین علیهالسلام را در آخرت! و این فرق ما در خواستن بود.
دروازهای جدید
اگر بنشینید و صداهای به جا مانده از عملیات بیتالمقدس و آزادی خرمشهر را گوش کنید یک نفر با نام احمد است که میگوید ما داخل خرمشهر هستیم، همانی که به جای اینکه بگوید اسیر گرفتیم، میگوید عراقیها به ما پناهنده شدهاند. همانی که صدایش را بلند میکند و میگوید خرمشهر را خدا آزاد کرد و این طرف، کسی که پای بیسیم نشسته است انگار باور نمیکند چه چیزی میشنود. هی میخواهد احمد حرفهایش را تکرار کند و واضحتر بگوید.
او احمد کاظمی است؛ کسی که بیشک نقش سرنوشتسازی در فتحالفتوح دفاع مقدس داشت. اما اگر بگردید هیچکس از او به عنوان فاتح خرمشهر یاد نمیکند. شهید کاظمی، شهید عرفه است؛ مقامی که خیلیها به آن غبطه میخورند.
«هیچ نمازی ندیدم که احمد بخواند و در قنوت یا در پایان نماز گریه نکند و پیوسته این ذکر: «یا رب الشهدا، یا رب الحسین یا رب المهدی» ورد زبان احمد بود و بعد گریه میکرد.»
این را حاجقاسم سلیمانی از احمد کاظمی میگوید؛ همانهایی که رفیق گرمابه و گلستان بودند و حالا بعد از سالها دوری انگار دوباره کنار هم هستند. میبینی؟! آنها که به عرفه ربط دارند انگار یک جور دیگری خدا را میشناسند. یک جور دیگری خدا را صدا میزنند. انگار از یک دروازه دیگری به بهشت دعوت شدهاند. عرفه یک راه شناخت دیگر است. یک راه میانبر که از در خانه حسین علیهالسلام میگذرد. عرفه کربلاست. انگار در طول تاریخ جاری است.
آیا آموختهایم؟
و حاجی اولین، حسین علیهالسلام بود و در غروب عرفه پس از آن باران رحمتی که از چشمها جاری کرد راه دیگری پیمود؛ راهی که حسین نشناسان آن را خروج میدانند؛ و او که میداند از کف صحرای حجاز هم صدایش به عرش میرسد، انگار برای ما میخواند، انگار برای ما راه میکشد، راهی که ۱۴۰۰ سال است پیش روی ما قرار دارد. راهی که هر روز عرفه که از راه میرسد انگار که حسین علیهالسلام بر دامنه کوه رحمت میایستد و از دنیا میپرسد: «أعرفتم مناسککم؟» و ما در پاسخ به این سوال انگار در مقابل خودمان ایستادهایم که آیا مناسکمان را آموختهایم؟!