به گزارش گروه حوادث جام جم آنلاین، چند روز از فوت داود ستوده، معلم فداكار 35 ساله میگذرد و بسیاری از شاگردان و حتی همكارانش مرگ او را باور ندارند.
علی ستوده، عموی معلم فداكار در مورد روز حادثه به خبرنگار جامجم میگوید: «28خرداد بود كه برادرزادهام برای انجام كار شخصی از تهران خارج شد. آنطور كه در گزارش پلیس آمده است، حوالی ساعت 9 و 30 دقیقه صبح روز حادثه، داود حوالی رودخانهای در مرزنآباد مشغول صبحانه خوردن بود كه متوجه داد و فریاد زن جوانی شد كه برای نجات فرزندش از مردم كمك میخواست. فرزند آن زن داخل رودخانه، حوالی مرزنآباد سقوط كرده و در حال غرق شدن بود. داود كه متوجه كمكخواهی او شده بود، بهسرعت وارد رودخانه شد تا كودك را نجات دهد. پدر كودك که دقایقی پیش از حادثه برای آوردن میوه رفته بود، متوجه صدای كمكخواهی همسرش شد. اما تا پدر كودك بیاید، داود تلاش كرده بود كودك را نجات دهد كه متاسفانه موفق نشد و هر دو با هم غرق شدند. پیكر برادرزادهام دو ساعت پس از حادثه و پیكر كودك هفتساله هم روز بعد از حادثه پیدا شد.»
او با گلایه از برخی رسانهها ادامه میدهد: «در خبرها نوشته شده بود كه كودك نجات پیدا كرده، در حالیكه اینطور نیست و هر دو با هم فوت شدند. من حتی این موضوع را هم اعلام كردم، اما كسی به آن توجه نكرد. از شما میخواهم بنویسید كسی نجات پیدا نكرده، اما به هرحال از ارزش تلاشهای برادرزادهام، برای نجات آن كودك نمیكاهد».
نخبهپرور و كارآفرین بود
محمد آبادی، مدیر هنرستان اندیشه منطقه چهاردانگه با ابراز تاسف و ناراحتی از فوت ناگهانی یكی از معلمان مدرسهاش به خبرنگار جامجم میگوید: «چند روز پیش ساعت 10 صبح بود كه فردی به مدرسه آمد و گفت من ستودهام. فكر كردم والدین یكی از دانشآموزانم كه نام او هم ستوده است، باشد. اما گفت عموی همكارتان هستم. از مشاهده رنگ سیاه پیراهنش نگران شدم و پرسیدم چرا مشكی پوشیدهاید كه گفت برادرزادهام فوت كرده است. من و دو نفر از همكارانم تا چند دقیقه پس از شنیدن این خبر، متوجه اتفاقی كه رخ داده بود، نشدیم. طوری شد كه دوباره زنگ زدم و از عمویش شرح حادثه را پرسیدم و او برایم توضیح داد. اتفاق بسیارناگواری بود و تا چند روز پس از حادثه، بهشدت ناراحت و غمگین بودم. آقای ستوده یكی از بهترین همكاران ما و نخبهپرور و كارآفرین بود. او از سال 90 در مدرسه ما به عنوان مهندس نقشهكشی صنعتی، دروس تخصصی را تدریس میكرد و حدود 14 سال هم سابقه كار داشت. او بسیار متدین و بامعرفت بود و زبانم از گفتن خوبیهای او قاصر است.» احمد عمرانی، سرپرست بخش هنرستان اندیشه و یكی از دوستان او در ادامه صحبتهای مدیر هنرستان میگوید: «آقای ستوده سه شركت داشت و 100 خانواده را نان میداد. او دانشآموزان بیبضاعت را به كارگاه میبرد و به آنها كار و در واقع ماهیگیری یاد میداد تا با یادگیری كار، زندگیشان را تامین كنند. یكی از همین دانشآموزان حالا یك CNCكار حرفهای شده است. تمام كارگاهها را تجهیز كرد و حدود 10، 12 عدد رایانه خوب خریداری كرد تا دانشآموزان استفاده كنند. من تهران نبودم كه این خبر را شنیدم و وقتی متوجه شدم، از اردبیل تا تهران گریه كردم. واقعا حیف شد...»
حسین شهبازی، معاون آموزشی منطقه چهاردانگه هم ادامه میدهد: «10 سال به طور غیرمستقیم آقای ستوده را میشناختم. حالم از شنیدن خبر فوت ناگهانی او بسیار بد است و نمیتوانم باوركنم. او انسانی بسیار شریف و مهربان بود. چندبار میخواست از مدرسه برود كه از او خواهش كردم و گفتم منطقه محروم است، بچهها و دانشآموزان به افرادی مثل شما نیاز دارند، او هم قبول كرد، ماند و كمكهایش به بچهها را ادامه داد. هنوز هم در شوك هستم، اما تقدیر خداوند بر رفتن آقای ستوده بوده است.»
لیلا حسین زاده - حوادث / روزنامه جام جم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
بهتاش فریبا در گفتوگو با جامجم:
رضا کوچک زاده تهمتن، مدیر رادیو مقاومت در گفت گو با "جام جم"
اسماعیل حلالی در گفتوگو با جامجم: