به گزارش جام جم آنلاین، خدیجه محمودی مادر 51 ساله و معلم فداکاری است که روزگار، فرصت زندگی بیشتر به دخترش را نداد. او 27 سال سابقه کار آموزگاری دارد. 17 بهمن 95، در موقعیتی قرار گرفت که مجبور شد اعضای بدن دختر جوانش، لیلا رود سرابی را اهدا کند.
15 ماه از ماجرای تصادف و مرگ دختر او میگذرد. این زن بعداز این که دیه پرداختی از این تصادف را دریافت کرد، آن را به زلزلهزدگان هدیه کرد.
این معلم میانسال درباره ماجرای اهدای اعضای بدن فرزندش میگوید: حدود 27سال است معلم هستم و درس ادبیات فارسی را تدریس میکنم. بهمن سال 95 بود که دخترم برای همیشه من و خانوادهام را ترک کرد. یک تصادف، همه چیز را تغییر داد. دختر 23 سالهام آن روز همراه دوستش از دانشگاه بازمی گشت که به علت سرعت بالا خودروی آنها واژگون شد.
محمودی تصریح کرد: لیلا از همسر سابق من بود و با پدربزرگ و مادربزرگش در سبزوار زندگی میکرد و تصادف هم در یکی از مسیرهای سبزوار رخ داد.
وی افزود: او ترم دوی حسابداری بود. دوست فرزندم در همان لحظه فوت کرد، ولی دخترم به کما رفت. مغزش قابل جراحی نبود و به دلیل خونریزی داخلی طحالش برداشته شد. شرایط بدی وجود داشت، 48 ساعت زمان برد تا پزشکان اعلام مرگ مغزی کردند.
تصمیم مهمی باید میگرفتم. از طرفی فرزندم مرگ مغزی شده و امیدی به بازگشت او نبود و نمیتوانستم مرگ او را باور کنم، از سویی میدانستم اهدای اعضای بدن دخترم میتواند نویدبخش زندگی افرادی باشد که سالها در انتظار پیوند اعضا بودند.
مادر داغدیده در گفتوگو با مهر ادامه داد: هرچند این کار برایم بسیار سخت بود، اما با تمام وجود انجام دادم. وقتی دخترم در کما بود بارها این جمله را تکرار کردم که «خدایا دخترم را در این حالت نگه ندار.» با اعلام مرگ مغزی، دکتر نعمتی، رئیس بخش اهدای عضو بیمارستان سبزوار از من خواست فرم را امضا کنم و پذیرفتم این کار سخت را انجام دهم.
وی افزود: پس از انجام مراحل تائید مرگ مغزی و رضایت ما، لیلا در 19 بهمن 95 به مرکز پیوند اعضای مشهد منتقل و تحت عمل جراحی اهدای عضو قرار گرفت. کلیهها و کبد و بخشی از پوست صورت اهدا شد، ولی قلب به دلیل گرفتن بیش از حد داروی فشار قابل اهدا نبود.
معلم فداکار ادامه داد: کلیههای او به زن49 ساله اهل نیشابور و زن 32 ساله اهل مشهد و همچنین کبد به مردی 50 ساله از زابل اهدا شد. پوست صورت وی هم به بانک پوست مشهد داده شد تا در جراحیهای زیبایی سوختگی استفاده شود.تصمیمگیری سختی داشتم ولی چون خدا جواب من را داد، من هم از فرزندم گذشتم. گاهی آدمی در شرایط انتخابی قرار میگیرد که باید صبر و متانت داشته باشد، زیرا چاره دیگری ندارد. اهدای عضو باید در جامعه فرهنگسازی شود. گرچه واقعا سخت است، ولی اکنون نسبت به سالهای قبل مردم راحتتر آن را میپذیرند.
وی افزود: با خود گفتم برای من فرقی نمیکند، زیرا جگرگوشهام میخواهد زیر خاک برود. شاید با اهدای عضو، دردهای من هم تسکین یابد. دین ما اهدای عضو را نفی نمیکند و این قضیه باید میان مردم جا بیفتد.
محمودی گفت: طبق قانون یکسوم دیه به حساب مادر ریخته میشود که 62 میلیون و 600 هزار تومان بود که من آن را به زلزلهزدگان کرمانشاه تقدیم کردم. دیه همزمان با زلزله کرمانشاه به حسابم واریز شد و من روز دانشجو آن را به حساب خیریهای برای مصرف در کرمانشاه انتقال دادم که امیدوارم به عنوان یک کار خوب برای من نوشته شود.
همچنین شش میلیون و 600 هزار تومان از بیمه دانشگاه به حساب من واریز شد که آن را هم به خیریه دادم. «برگه امتحان رو شد؛ خداوند فرمود دل بکن، به خاطر من؛ اطاعت امر کرده، امضا زدم و او جاودانه شد در وجود دیگران.»
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد