این خلاصهای از سریال تلویزیونی «روزهای آبی» بود که پخش آن روز گذشته از شبکه پنج سیما تمام شد. این شبکه در طول این سالها فراز و نشیبهای زیادی در حوزه سریالسازی گذرانده، زیرا چند بار ماموریت شبکه پنج تغییر کرد، به همین دلیل هرازگاهی شاهد پخش سریال از این شبکه بودیم اما به تازگی دوباره فعالیت این شبکه در عرصه سریالسازی شروع شده و سریال روزهای آبی، تازهترین اثری بود که از این شبکه روانه آنتن شد.
این سریال با وجود آنکه کمدی نبود اما لحظههای شاد و مفرحی برای مخاطبان تلویزیون فراهم کرد که به کارگردانی محمدرضا حاجی غلامی و تهیهکنندگی پرویز امیری پخش شد. سازندگان سریال روزهای آبی تلاش کردند در قالب قصه ورشکستگی یک خانواده و مهاجرتشان به یک روستای دوره افتاده، پارادوکس بین این دو سبک زندگی در شهر و روستا را نشان دهند. به همین دلیل استان گیلان را برای تصویربرداری سریال روزهای آبی انتخاب کردند. همچنین در کنار ماجرای مهاجرت این خانواده به روستا، مخاطبان شاهد داستانهای عاشقانه میان چند شخصیت اصلی داستان بودند که مسیر دیگری برای قصه باز کرد. در روزهای پایانی پخش سریال ما در روزنامه جامجم میزبان پرویز امیری تهیهکننده، ویدا جوان، سامان صفاری، کیوان ساکتاف و مرتضی زارع بازیگران و هاشم علیاکبری مدیر تولید سریال بودیم و با آنها درباره جزئیات سریال به گفت و گو نشستیم.
متمایز بودن ساره با دختران امروزی
روحیهای که از ساره در سریال روزهای آبی میبینیم، تفاوت زیادی با دختران امروزی دارد. او در یک اتاق آبی واقع در روستایی دور افتاده میرود که اتفاقا نام سریال برگرفته از همین اتاق است. برایتان سخت نبود نقشی را بازی کنید که چنین ویژگیهایی داشته باشد؟
ویدا جوان، بازیگر نقش ساره: راستش دلایل زیادی داشتم تا این نقش را بازی کنم اما باید اشاره کنم که تمایز روحیه ساره شخصا جالب بود. زیرا برایم او دو بچه را بزرگ کرده و برایشان مادری کردهاست. از سوی دیگر از طبقهای از اجتماع بوده که حالا بنا به اتفاقاتی که پشت سر گذاشته از همه این موضوعات گذر کرده است. بنابراین حق دارد که روحیه متفاوتی داشته باشد و مثل دختران امروزی نگاه نکند. در واقع مثل دختران امروزی برایش تجملات اهمیتی ندارد. ما میخواستیم در این سریال تفاوت ساره را با دختران امروزی نشان دهیم که مشکلی هم ندارد وقتی پدرش ورشکست میشود و به روستای زادگاه مادریاش میرود. البته من و ساره وجوه اشتراک کمی داشتیم، اما به سبک زندگی او علاقهمند شدم.
با توجه به دور بودن شخصیت ساره، بازی کردنش برایتان سخت نبود.
جوان: طبیعی است وقتی شخصیت از ما دور باشد، چالش جذابتری را به همراه دارد. گرچه شخصیت ساره از من دور بود و تفاوتهای بنیادی داشتیم، زیرا خاستگاه ساره چیز دیگری بود اما با این حال وجوه مشترک را پیدا و سعی کردم در بازیام اجرا کنم.
شما اشاره به خاستگاه ساره کردید و سبک زندگیاش در روستا. ما در این سریال شاهد هستیم که به پارادوکسهای سبک زندگی روستا و شهر اشاره میشود. این موضوع چقدر برایتان چالش به همراه داشت؟
جوان: مسلما جذابیت خودش را داشت. در سریال روزهای آبی به غیر از پرداخت به سبک زندگی روستا و شهر، به مهاجرت معکوس شهر به روستا هم میپرداخت که همین موضوع برای من جالب بود. وقتی میبینیم ساره وارد روستا میشود، سعی میکند خودش را با شرایط تطبیق دهد، ناراحتی نمیکند و برای خودش دلخوشیهای تازهای فراهم میکند.
مرتضی زارع، بازیگر نقش همت: به نظرم یکی از اتفاقات برجسته سریال روزهای آبی این است که فضای روستا و به روز بودن مردم روستا بسیار با شرایط امروز روستاهای ایران نزدیک است. گاهی شاهد هستیم بخشهایی از قصه در سریالها در روستا میگذرد ولی روستایی که به تصویر کشیده میشود برای 50 سال پیش است اما روستای سریال روزهای آبی نسبت به دیگر کارها، واقعی است. ضمن اینکه به موضوع کارآفرینی هم اشاره میشود. البته نه اینکه در روستا کارخانه تاسیس شود، بلکه از ظرفیت روستا برای کارآفرینی بهره برده میشود که این اتفاق خوبی است. از دیگر موضوعاتی که سریال به آن اشاره کرد جوانانی بودند که بعد از سربازی در روستا کار ندارد و به شهرها مهاجرت میکنند. این در حالی است که میتوان با بومگردی و امکانات روستا برای جوانان ایجاد شغل کرد.
پرویز امیری، تهیهکننده: از ابتدا ما دو هدف اصلی را در فیلمنامه سریال تعیین کردیم که اتفاقا خواسته سازمان صدا و سیما هم بود. این دو هدف شامل مهاجرت معکوس از شهر به روستا و روستای مولد بود. در حال حاضر 26 درصد جمعیت ایران شامل روستاییان است. بنابراین رسانه باید دین خودش را ادا کند. ما هم تلاش کردیم به این دو موضوع مطلوب بپردازیم. همچنین به موضوع بومگردی هم تاکید کردیم که چطور میتوان از ظرفیتهای روستا برای اشتغال استفاده کرد. در قسمتهای پایانی سریال هم به موضوع تبدیل کشاورزی سنتی به مدرن و ارتقای مزارع کوچک به بزرگ اشاره کردیم.
بهروز اما ساده
اشاره کردید میخواستید روستاییان را بهروز نشان دهید که با فضای مجازی آشنا هستند و.... پس چرا این آدمهای بهروز، گاهی آنقدر سر بدیهیترین مسائل بحث میکنند و آنقدر ساده میشوند؟ مثلا ماجرای انتخاب میان مردهشورخانه یا بهداری که خط اصلی قرار گرفته است، خیلی پیش پا افتاده به نظر میرسد.
امیری: قرار ما یک درام ساده بود. به این جنس درام در سریالهای روز دنیا هم توجه میشود. مثال سریال خارجی دوستان را میزنم که خیلیها آن را دیدند و همین طور است. قسمت آخر آن هم به تازگی منتشر شده و پیچیدگیهای سریال اخیر آمریکایی را ندارد. آدمها ساده هستند. درام «قصههای جزیره» هم همین طور است. به طور کلی هم قرار است شوخی کنیم، یک جاهایی این درام گلدرشت میشود و ممکن است بگویند ماجرای مرده شور خانه و بهداری ساده است، اما همین هم در قسمتهای آخر مشخص شد دلیل اصرار ماشاءا...خان چیست. آنچه از نظرات مردم دستم آمده، این است که با دیدن سریال حالشان خوب شده است. مردم مشکلات و گرفتاریهای زیادی دارند و اعتقاد من است که باید کاری کنیم تا حالشان خوب شود. بازخوردی که از مخاطبان گرفتم این بود که حالشان خوب شده است. خانمی میگفت از سریال انتظار تلخی نداریم و با خیال راحت نگاه میکنیم. حتی وقتی طلاها گم شده نگفتیم الان این دختر بدبخت میشود.
درواقع باور دارید مثل بسیاری از سریالهای این روزها به مخاطب استرس نمیدهید؟
امیری: بله. مردم میدانستند بالاخره یک اتفاق شیرینی خواهد افتاد.
زارع: یک نکته را اضافه کنم. اگر بخواهد همه اتفاقات با منطق و عقلانی باشد که اصلا طنز شکل نمیگیرد. در واقعیت هم گاهی سر یک چیز کوچک، دعوای بزرگ درست میشود که وقتی از بیرون نگاه میکنیم به نظر مسخره میآید. ماجرای انتخاب بین مرده شور خانه و بهداری هم بر اساس تضاد منافع است. آدمهایی مثل خاله گلاب و اقبال منفعت مردم را در نظر میگیرند و آدمهای آنطرف هم به فکر برنامهها خود هستند و بازی درمیآورند. اگر کار دست خود مردم بود، حتما اول بهداری میساختند، ولی در این مورد شورا باید تصمیم میگرفت و برخی شوراییها منفعتطلب بودند.
جوان: ضمن اینکه در هنرهای دراماتیک هر اثر منطق خود را دارد. هر کارگردانی فضایی که میسازد منطق خاص خودش را دارد. مثلا ما کارهای دیوید لینچ را میبینیم، ممکن است با منطقمان جور درنیاید، ولی این منطق جهان اثر اوست. در«روزهای آبی» هم گاهی مردم سادهلوح و سادهانگار میشوند و چیزی نیست که بشود به آن خرده گرفت.
یعنی جایی که این سادهلوحی گلدرشت میشود هم منطق داستان است؟
جوان: به هرحال هیچ کاری ایدهآل نیست. ضمن اینکه اصلا شاید سلیقه و خواست کارگردان این بوده برخی سادهلوحیها را اینگونه به تصویر بکشد.
تیک چشم همتی برای خودم بود!
شخصیت همتی، چاشنی طنز سریال روزهای آبی است. تا چه میزان کارگردان دستتان را برای بداهه باز میگذاشت؟
زارع: از ابتدا شخصیت همتی تعریف شده بود و قرار بود بخش طنز سریال را داشته باشد. رفتارهای او بهویژه در شورا طنزآمیز بود. البته ایدههایی هم خودم در کار داشتم یا بداهههایی شکل میگرفت که اگر به کار کمک میکرد حتما کارگردان میپذیرفت. از سوی دیگر ما در این سریال در کنار آقایان عبدی، سلیمانی و غفارمنش کار میکردیم که پیشینه خوبی در طنز داشتند و مسلما خیلی به ما کمک شد. یکی از ایدهها این بود که شخصیت همتی موقع عصبانیت تیکچشم را داشته باشد. این بداهه خودم بود تا نقش را بامزهتر کنم. از سوی دیگر بیسواد بودن همتی و از سویی ممتنع بودن او در شورا منجر به ماجراهای زیادی میشود. با اینکه در جمع او، آقا ماشاا... و خالهگلاب رای همتی موثر است اما همیشه ممتنع رای میدهد و جالب است در دیالوگهایش هم میگوید من را وارد دعوای جناحی خودتان نکنید. در این سریال در قالب شخصیت همتی نشان میدهیم که هرچقدر یک آدم خوب باشد اما سواد نداشته باشد و رای ممتنع بدهد راه به جایی نمیبرد.
از ابتدا هم قرار بود روزهای آبی زمانی پخش شود که با انتخابات یکی شود؟امیری: ما در این سریال میخواستیم اخلاق سیاسی را به مردم یاد بدهیم. به همین دلیل به ماجرای شورای روستا پرداختیم که یک ایران کوچک است. ما نشان میدهیم که اگر مردم حتی برای شورا انتخاب اشتباه داشته باشند، دودش در چشم خودشان میرود. بنابراین یکی دیگر از موارد سریال روزهای آبی، آموزش اخلاق انتخاباتی بود.
نقد گل درشت شدن اقبال را میپذیرم
آقای ساکتاف شما در طول این سالها رفت و برگشت به اجرا و بازی داشتید. نقش اقبال روزهای آبی برایتان چه دادهای به همراه داشت که برای بازی وسوسه شدید؟
کیوان ساکتاف، بازیگر نقش اقبال: هر کاری میتواند من را از اجرا فراری بدهد، حتما قبول میکنم. در واقع علاقه من بیشتر به بازیگری است تا اجرا. گرچه سالهای زیادی اجرا کردم، اما همیشه در کنارش تئاتر و سریال بازی کردم اما در ذهن مخاطب بیشتر اجرایم پررنگتر است تا بازی. وقتی آقای علیاکبری، مدیر تولید سریال روزهای آبی برای نقش اقبال با من تماس گرفت، خصوصیات این کاراکتر برایم جالب بود. البته برگههایی در ابتدای کار به ما داده شد که جزئیات شخصیتها در آن نوشته شده بود. برای اقبال هم خصوصیاتی همچون درونگرایی، مودب بودن و... ذکر شده بود، اما بعد از صحبت با کارگردان و در اجرا این خصوصیات اقبال تغییر کرد و برونگرا شد و همچنین رابطهای هم با محبوبه دارد. در مجموع شخصیت اقبال از من خیلی دور بود.
صفاری: من با احترام به کیوان باید بگویم که من با دادن این برگهها خیلی موافق بودم و شخصا کمک زیادی به من کرد، چون همه چیز درباره جزئیات شخصیت در آن درج شده بود.
جوان: راستش در این برگهها برای شخصیت ساره هم ویژگیهایی نوشته شده بود که به برخی از آنها وفادار بودم، اما بعضی دیگر را بر اساس موقعیت اجرا تغییر دادیم.
مثلا کدام یک از ویژگیها را؟
جوان: مثلا ساره برونگراتر شد. من هم ایدههای خودم را با کارگردان در میان میگذاشتم و در صورت موافقت در کار اجرا میکردیم.
شخصیت اقبال در صحنههایی خیلی برونگرا میشد، حتی این برونگرایی گلدرشت به چشم میآید. به ویژه صحنههای کلکل اقبال و نیمچه این ماجرا بیشتر به چشم میخورد. آیا این ماجرا تعمدی بوده؟
ساکتاف: نه این مشکل از شماست! (با خنده) البته شوخی کردم. من هم این نقد را به خودم دارم و معتقدم بهتر بود این گل درشت بودن کمتر میشد. البته آقای غفارمنش بسیار پر هیاهو و پر جنب و جوش است و من از تجربه او خیلی کمک گرفتم اما بهتر بود رابطه این دو نفر به این شکل در سریال به تصویر کشیده نمیشد. کارگردان حین اجرا میتوانست تذکر بدهد، چرا که او من را میدید و هنگام بازی خودم را نمیدیدم. اما وقتی میبینیم در تدوین هم درنیامده، مشخص است خواست و تعمد کارگردان بوده و سلیقه اوست اما سلیقه من نبود.
صفاری: من با طنزهای موقعیت گل درشت در سریال موافق هستم. ما کسانی را در جامعه داریم که بلندبلند صحبت میکنند یا موقع غذا خوردن سر و صدا میکنند. بنابراین پرداختن به چنین مواردی گل درشت نیست، چون واقعیت دارد. ما طنزهای موقعیت زیادی میبینیم که در شخصیت بردیا هم شکل میگیرد که درست بود؛ ضمن اینکه باید به سختیهای کار در یک روستا هم اشاره کنم. سازمان صدا و سیما باید در اینباره فکر کند و بودجه چنین کارهایی باید بیشتر از کارهای تهران باشد. من میدیدم آقای امیری، تهیهکننده و گروهش چقدر زحمت کشیدند و اذیت شدند اما سختیها دیده نمیشود. البته بازی من در روستا کم بود اما دوستان دیگر همچون خانم جوان، آقای ساکتاف و... 24 ساعته در روستا بودند و کار تولید راحت نبود. البته برای من هم تجربه شد که در کارهای بعدیام به چنین مواردی توجه کنم. این درحالی است که همه زیبایی روستا را دیدند. بنابراین باید در بودجه چنین کارهایی تجدیدنظر شود. در مجموع کار کردن با نسلهای مختلف بازیگران در این سریال لذتبخش بود. همچنین بازیگران کودکی که در این سریال نقشآفرینی کردند، بسیار خوب بودند و جا دارد به آنها هم توجه شود.
جوان: در ادامه حرف آقای صفاری میخواهم بگویم خوب است مدیران میان سریالها تفاوت قائل شوند. ما سریال آپارتمانی داریم و سریال پربازیگر و پرلوکیشن که در شرایط سخت تصویربرداری میشوند. نباید برای هر دو اینها یک زمان و بودجه را درنظر گرفت. اگر فقط به کمیت اهمیت میدهند که خود دانند ولی اگر کیفیت و جذب مخاطب برایشان مهم است باید کمی از سختگیریشان کم کنند. این روزها تولیدات خوب خارجی و داخلی وجود دارد و بازار رقابت میان آثار سنگین است، پس برای کیفیت به وقت و بودجه بیشتر نیاز داریم. این باید در نظرگرفته شود.
زارع: در مورد بودجه گاهی بعضی دوستان در سازمان فکر میکنند مثلا اگر این کار با 10 تومان جمع شود خوب است. این طرز فکر باعث میشود کاری مثل «روزهای آبی» با هزینههای بیشتری که دارد، نسبت به کاری در تهران مقایسه شود. ضمنا موضوعی دیگر هم هست که روی کیفیت اثر میگذرد. مثلا از همین الان میدانیم سال بعد برای ماه رمضان، سریال میخواهیم ولی اقدام نمیشود. دو ماه مانده به رمضان شروع به کار میکنند و مجبور میشوند در زمانی کم جمعش کنند. به زعم آنان دارند با فلان مقدار جمعش میکنند ولی این هم مثل ساختمانسازی میماند که در قدیم میدیدیم طرف پولش تمام میشد و ظاهر خانه آجر و سیمانی میماند.
در واقع اینگونه مسائل نادیده گرفته میشود. گاهی اگر 20 درصد بیشتر برای یک سریال هزینه شود؛ قصه، زیباییشناسی، امکانات و... اثر چند درصد بهتر میشود. اگر زمان کمی هم صرف شود، گاهی میبینی میلیاردها تومان برای کار هزینه شده است اما نتیجه موردنظر را نمیبینی. پس میشود با مدیریت درست به نتیجه مطلوب نزدیکتر شد.
عبدیای که مثل همیشه نیست
چرا به نظر میرسد اکبر عبدی در «روزهای آبی» مثل همیشه نیست و انرژی کافی را برای بازی این نقش ندارد؟
امیری: در حوزه سریال سازی یکی از مسائلی که مطرح میشود، رقابت با بقیه سریالها و پلتفرمهاست. این روزها پلتفرمها از بهترین بازیگران سینما استفاده میکنند. ما باید بتوانیم با آنها رقابت داشته باشیم. اعتقادم این است که رسانه برای ماندن در حوزه رقابت باید بتواند بهترین بازیگران را جذب کند. ما این کار را کردیم و خدا را شکر عدهای از آنان بله گفتند. من سال قبل شروع این سریال و هم «شش نفر و نصفی» را با آقای عبدی کار کردم. برای این سریال هم که آمدند بیمار نبودند تا اینکه وسط سریال کرونا گرفتند و ما دچار مساله شدیم. ایشان بیماری زمینهای نارسایی کلیه داشتند و همین شرایط را سختتر میکرد. با این حال وقتی حالشان بهتر شد و دکتر مجوز داد، آمدند شمال و کار را ادامه دادند.
در خبرها آمد که ایشان از جایی به بعد حضورشان در سریال کمرنگ میشود. ماجرا چه بود؟
امیری: اواخر با مشکل نارسایی کلیه در بیمارستان بستری شدند. دکتر گفت رفت و آمد طولانی به شهرستان با توجه به وضعیتی که دارند برایشان مناسب نیست وگرنه خودشان خیلی دوست داشتند بیایند. حتی لازم شده بود برایشان ماسک بگذارند، اجازه نداده و گفته بود ریشم راکورد دارد. دکترشان با ما تماس گرفت که گفتیم اشکالی ندارد، کوتاه کنید.
در این شرایط چقدر برای کار انرژی میگذاشتند؟امیری: مسلما شرایط اکبر عبدی مثل قبل نیست و بیماری خیلی مدت از سریال همراهشان شد. بیماران کرونایی بعد از بهبودی هم شرایط جسمی خیلی خوبی نخواهند داشت و تا مدتی خستگی زودرس در آنها هست. با وجود این تا جایی که توانستیم سعی کردیم حضورشان در سریال بیتحرک نباشد. به نظرم حضورشان غنیمت است. اکبر عبدی نشسته در سریال ما باز هم بازخورد خود را دارد و این را میتوان از نظرات مردم فهمید.
علیاکبری: البته بیماری ایشان از نیمه سریال نبود؛ حدود 20 درصد آخر سریال بود و در نهایت تقسیم متن نقش ایشان میان دیگر اعضای شورا، روند کار را کند کرد.
میشود گفت میخواستید آقای عبدی فقط به عنوان پیشکسوت در کارتان حضور داشته باشد؟ امیری: واقعا اینطور نبود. اکبر عبدی با همین حال مریض آمد و کلی ایده با خود آورد. آقای زارع و دیگر دوستان شاهدند که ایشان به واسطه تسلطی که به حوزه طنز دارند خیلی به کار کمک کردند. علیرغم اینکه نگاه منتقدانی چون شما این است که اکبر عبدی در سریال ما بازیگر بیتحرکی است، ولی باید گفت حضورش مغتنم است و مردم این حضور را دوست دارند. ما نمونههای مشابه داشتیم که بازیگر به دلیل بیماری خیلی امکان تحرک نداشته است؛ مثل حضور آقای هاشمپور در مجموعه آقازاده. اما حضور ایشان هم مغتنم است.
زارع: تا حدی هم در قصه این حالت وجود دارد و خارج از آن نیست. در این سریال رئیسی داریم که نیمچه پدرخوانده است. مدام مینشیند، کاری نمیکند و نوچه دارد. این نوع آدمها در واقعیت هم مینشینند و فقط دستور میدهند. با توجه به شرایط سنی و نقش بزرگتر ده را داشتن، این حال را میتوان متناسب با قصه دانست.
این بیماری وارد قصه هم شده است؟امیری: بله. به قول آقای زارع ماشاءا... خانی داشتیم که نشسته و فرمان میدهد. نقش منفی که رئیس بد است.
ساکتاف: در فوتبال هم بازیکنانی داریم که سنشان بالاست و نمیتوانند اندازه جوانان پرس کنند، اما حضورشان از لحاظ روانی میتواند برگ برنده یک تیم باشد.
آقای زارع، در صحنههایی که با اکبر عبدی داشتید چقدر در بازی شما تاثیر میگذاشتند.زارع: خیلی. یک جایی به دلیل گمشدن طلاها پلیس همه را ممنوع الخروج کرده است، شخصیتی که من بازی میکنم باید این خبر را میداد. من موقع گفتن دیالوگ زبانم گرفت و گفتم «ممنوع الخخوج». آقای عبدی این را تبدیل به یک لحظه بداهه کرد و با ریاکشنی جالب ادامه داد: «چه شده؟! چه کار کرده؟!» آقای عبدی باتوجه به خلاقیت و حضور ذهنی که دارد، سریع نکته را میگیرد. چندبار از این اتفاقات لحظهای افتاد و ایشان به خوبی واکنش نشان میدادند که وارد سریال هم شد.
جوان: درکل بداهه پردازی خیلی نقش موثری در سریال ما داشت. هیچکدام با تکیه صرف به فیلمنامه پیش نرفتیم. بداهه پردازی بود که روابط را گرم میکرد و جریانساز میشد.
موردی هست که به آن اشاره کنید؟جوان: خیلی زیاد بود. مونولوگم در سکانسی که بردیا داشت برای همیشه میرفت را خودم نوشتم.
جالب است کارگردان اجازه چنین کاری را داد!جوان: من گفتم آنچه برای ساره در این سکانس نوشته شده، حرف او نیست. ساره با این ادبیات حرف نمیزند. کارگردان هم از من خواست بنویسم. برای سکانس دعوای من و بردیا هم از ما خواست بنویسیم و گفت چون شما خیلی روی نقشتان مسلط هستید، بنویسید. وقتی هم ما را دید که داریم مینویسیم، گفت یاد سریال خارجی «دوستان» افتادم که بازیگران به علاوه گروه نویسندگان، مینوشتند و همین قدرت سریال را بالا برد. در واقع کارگردان از این کار استقبال میکرد.
ساکتاف: البته اوایل این استقبال کمتر بود. به بعضیها اعتماد بیشتری در کار داشت و به بعضیها کمتر. به مرور به این نتیجه رسید که من دارم یک نگاه کلی به سریال میکنم، اما خانم جوان از من به شخصیت ساره مسلطتر است.
جوان: اصولا آقای حاجیغلامی ذهن خیلی بازی دارد. من هم از آن ابتدا گفتم که خیلی دوست دارم پیشنهاد بدهم و درباره شخصیتم و کارهایی که میکند نظرم را بگویم. ایشان هم پذیرا بود.
در کارهای قبلیتان هم این اتفاق افتاده بود که خودتان برای یک صحنه پیشنهاد دهید؟جوان: بستگی دارد. گاهی فیلمنامه کامل است. مثلا در سریال ماه و پلنگ من درباره سکانس آخر 24 ساعت با آقای مطلبی بحث کردم و گفتم این دختر باید قبل از سکوتش یک جمله بگوید ولی ایشان قبول نکرد. بعد از پایان سریال هر کس من را میدید میگفت کاش آخرش یک چیزی به پسر میگفت. مثلا دوست داشتناش را بیان میکرد که ما میفهمیدیم عشق برای این دختر مهم است. خب بعضی نویسندگان قبول نمیکنند. در کارهای سروش صحت با نویسنده در ارتباط بودیم. در این کار هم هرشب برای آقای حاجی غلامی پیام میدادم و میگفتم ساره در این موقعیت فلان کار را میکند و... که ایشان قبول میکردند و به گروه نویسندگان انتقال میدادند.
زنانی در موقعیتهای اجتماعی متفاوت
شخصیت ساره در ابعادی، طنز است. برای اینکه توازن میان دراماتیک و طنز برقرار کنید تا چه میزان با کارگردان صحبت میکردید؟
جوان: اخلاقی که من دارم این است که با کارگردان در طول کار خیلی صحبت میکنم. درباره ساره و روابطش با دیگر شخصیتها هم با آقای حاجی غلامی صحبت کردم؛ به ویژه اینکه رابطهاش با پسرخالهاش اقبال درست دربیاید. حتی سعی میکردم شخصیت ساره در مواجهه با دیگر شخصیتهای قصه بهگونهای رفتار کند که تو ذوق مخاطب نخورد. به همین دلیل از کارگردان خواسته بود از روز اول بازی کمدی من را مراقب باشد، چون اگر اجازه میدادند، میتوانستند پا به پای شخصیتهای طنز سریال جلو بروم و این خیلی خوب نمیشد. در مجموع ما در طول قصه میخواستیم ساره به یک پختگی برسد که خوشبختانه در طول قصه، مخاطبان شاهد این اتفاق بودند.
ساکتاف: اتفاقا در ابتدای سریال مخاطب میبیند که رابطه ساره و محبوبه خیلی با هم خوب نیست و یک جاهایی حرص هم را درمیآورند اما بعد هر دو به پختگی میرسند.
جوان: دقیقا همینطور است. ما شاهد رشد و پختگی شخصیت ساره در طول کار هستیم.
صفاری: زنان قصه سریال روزهای آبی فقط به عنوان خانم خانهدار دیده نمیشوند بلکه آنها را در جایگاههای اجتماعی میبینیم؛ مثل شخصیت خاله گلاب. هم خانهدار است و هم در شورای شهر فعالیت دارد. شخصیت ساره و دیگر زنان قصه هم این اتفاق برایشان میافتد. خوشحالم در سریال روزهای آبی زنان قدرتمند دیده میشوند و برخلاف برخی آثار که اینطور نیستند؛ ضمن اینکه سریال ما تماشای رکورد مخاطب را زده و با اینکه از شبکه پنج پخش میشد اما در تلوبیون یک میلیون و 800 هزار نفر دیدند که این رکورد خوبی است. در مجموع بازخوردهای خوبی از سریال دریافت کردهایم.
همذاتپنداری با رالیبازان فرمول یک
سریالهای اخیری که از شما دیدهایم بیشتر شما را در چهره یک جوان عاشقپیشه تماشا کردهایم که برای مخاطبان ایجاد سؤال کرده که سامان صفاری علاقهمند به ایفای چنین نقشهایی است. از چه زاویه متفاوتی به نقش بردیای قصه روزهای آبی نگاه کردید که متمایز از کارهای قبلیتان باشد؟
سامان صفاری، بازیگر نقش بردیا: من در سریال «دلدادگان» نقش امیر، مامور امنیتی را بازی کردم که برای باز کردن گرههای یک سیستم پولشویی وارد ماجرایی میشود اما دختر شرکت عاشق امیر میشود و به او ابراز عشق میکند. این در حالی است که امیر ماجرای امنیتی را جلو میبرد و زمانی که متوجه میشود دختر تا این میزان به او علاقهمند است در یکی از دیالوگهایش میگوید که نمیتواند در حق دختر نامردی کند. در سریال «خانه امن» هم نقش فردی به نام پیام را داشتم که در زندان به سر میبرد و در کار هک کامپیوتر است. بنابراین بردیای قصه سریال روزهای آبی کاملا متفاوت از سریالهای قبلیام است، زیرا بردیا از خانواده ثروتمند و راننده رالی است که علاقهمند است در مسابقات فرمول یک آلمان حضور داشته باشد و افتخار کسب کند. برای رسیدن به نقش بردیا تمرینات زیادی انجام دادم، چون کسانی که برای این مسابقه آماده میشوند، سختی زیادی را پشت سر میگذارند. در مجموع هر یک از سریالهایی که بازی کردم جنس خاص خودشان را داشتند و متفاوت بودند. در ضمن برای اینکه نزدیک به دیگر کاراکترهایم نشوم دو کار در سینما بازی کردم و بعد در سریال روزهای آبی حضور داشتم. وقتی توضیحات کارگردان را درباره نقش بردیا شنیدم، احساس کردم کاراکتر بردیا به لحاظ درام متفاوت است چرا که علاوه بر درام، بار کمدی هم دارد اما کمدیاش متفاوت با دیگر کمدیهای تلویزیون بود و بیشتر موقعیت طنز داشت. همین تفاوت گونه سریال روزهای آبی برایم متفاوت بود. اما نمیدانستم برای شبکه پنج است.
مگر برایتان مهم بود که از چه شبکهای پخش میشود؟بله، اگر میدانستم برای شبکه پنج است به احتمال زیاد زیر 10 درصد بود که قبول کنم.
چرا؟برای اینکه شبکه پنج در طول این سالها در پخش سریال بالا و پایین زیاد داشته است. اتفاق افتاده که چند سالی از این شبکه سریال پخش نشده است. گرچه پخش سریال «نوروز رنگی» از شبکه پنج شروع خوبی بود اما بعد در ماه رمضان سریال آقای افخمی که نمیدانم بنا به چه دلایلی، یک دفعه بعد از قسمت اول دیگر پخش نشد. به همین دلیل نمیخواستم برای شبکه پنج کار کنم.
برای اجرای نقش بردیا مابهازایی هم داشتید؟بله، فیلم مسابقات رانندگان رالی را تماشا کردم. آنها کلاههای مخصوص به خودشان دارند، کاپشن چرم یا هودیهای خاصی میپوشند. همه این موارد را دنبال کرده بودم. ضمن اینکه بردیا عاشق ساره است و بعد از اتفاقات عجیب و غریبی که برای ساره و خانوادهاش میافتد در دو راهی میان آلمان و شرکت در فرمول یک و عشق ساره گرفتار میشود، زیرا ساره راهی روستا میشود و حاضر هم نیست که روستا را ترک کند.
نقش بردیا علاوه بر بار دراماتیک، کمدی هم است. برای اینکه این ویژگی را به موازات یکدیگر جلو ببرید که هیچکدام از آنها گل درشت نشود، چه راهکارهایی داشتید؟روز اولی که من با آقای حاجیغلامی صحبت کردم برایم جالب بود چند برگه به من داده بودند که جزئیات کاراکتر بردیا نوشته شده بود که ابعاد دراماتیک و طنز او چگونه است. یا اینکه وقتی با شخصیت نیمچه (امیر غفارمنش) رو به رو میشود چگونه موقعیتهای طنز شکل میگیرد. مثلا در صحنهای نیمچه با میز به پای بردیا میزند، نگاه بردیا به نیمچه، موقعیت طنز را شکل میداد. البته کارگردان از من نمیخواست که جنس بازیام در این سریال طنز باشد چون اگر این اتفاق میافتد حتما از کار بیرون میزد. در مجموع موقعیتهای طنز سریال جالب بود. در صحنهای بردیا برای سورپرایز کردن نامزدش فشهفشهبازی راه میاندازد و این ماجرا اتفاقی با فوت یکی از شخصیتهای قصه همزمان میشود و... سکانسهای طنز موقعیت در سریال روزهای آبی کم نیست و بازخوردهای جالبی هم در شبکههای مجازی دریافت کردیم. علاوه بر آن در این سریال ما شاهد روستاییان مدرن هستیم که همه آنها اینترنت دارند و در گروههای تلگرام و واتساپ فعال هستند. ما نمونه چنین روستاییانی را در دیگر کارها ندیدهایم و اولین بار بود. همچنین به واسطه شخصیت ماشاا... انتخابات پر شورشان را برای شورا میبینیم. همه این موارد مرهون زحمات گروه تولید و کارگردان است.
آیا از قبل شناختی از کارگردان داشتید؟بچهها کارگردان را نمیشناختند اما من او را میشناختم. آقای حاجیغلامی یزدی است و من هم یزدی هستم. از او یک فیلم دیده بودم که اگر از بازیگر چهره در فیلم «لکنت» استفاده می کرد، حتما خیلی دیده میشد. گرچه این فیلم جوایز زیادی در جشنوارههای جهانی گرفته بود و نشان میداد کارگردان کارش را بلد است. به همین دلیل از روز اول به او ایمان داشتم ضمن اینکه فیلمنامه هم برای پذیرش نقش بیتاثیر نبود، زیرا هر بازیگر دیگری هم فیلمنامه را میخواند دوست داشت کار کند.
شمال ، قابهای خوبی میدهد
در سریالهای اخیر شاهد هستیم اکثر گروهها وقتی تهرانگریزی میکنند برای کار به سراغ لوکیشنهای شمال ایران میروند. این اتفاق در سریال روزهای آبی رخ داد و همزمان با این اثر، دو سریال دیگر با نامهای بوتیمار و کلبهای در مه هم در شمال کار شده بود. چه دلیلی دارد که لوکیشن شمال را انتخاب میکنید و بهسراغ لوکیشنهای دیگر نمیروید؟
پرویز امیری: دلیل اینکه شمال انتخاب میشود به این علت است که قابهای خوبی میدهد. سریال روزهای آبی بهعنوان یک سریال بلند طراحی شده بود. به همین دلیل برای سریالهای بلند باید به دنبال لوکیشنهایی باشیم که تنوع عکس داشته باشد. ما میتوانستیم روستایی اطراف تهران یا کویر یزد را انتخاب کنیم اما این لوکیشنها برای سریالهای خیلی بلند جواب نمیدهد و قابها از جایی دیگر به تکرار میرسد اما ما در شمال، لوکیشنهای جنگل، رودخانه، آبشار، باغ زیتون، پرورش اسب و... را داشتیم. از سوی دیگر مسافت هم مهم است تا جایی باشد که با بودجه و دیگر موارد همخوانی داشته باشد.
ولی لوکیشنهایی در دیگر استانها همچون لرستان هم قابهای خوبی میدهد. چرا آنجا نمیروند؟امیری: ما سریال ایلدا را در لرستان داشتیم اما قبول کنید که زیبایی لرستان هم به اندازه گیلان قابهای زیبا نمیدهد و آنجا هم به تکرار میافتیم. ولی جالب است وقتی مخاطب کار ما را میبیند در ابتدا میگوید قابهای سریال مثل بهشت میماند.
تغییر ژانر ناگهانی
در قسمت اول با یک سریال درام مواجهیم که بیشتر قصهاش را با فلاشبک طرح میکند. از قسمت دوم به بعد با ورود آدمهای روستا به ماجرا گویی ژانر و ساختار سریال تغییر میکند و بیشتر به سمت کمدی میرود. چرا؟ بعدا این تغییرات ایجاد شد یا از ابتدا این دوپارگی را مدنظر داشتید؟
جوان: بله. بافت سریال هم تغییر میکند.
امیری: ما با یک خط ملودرام و یک خط کمدی طرف بودیم. همین کار و نوع روایت را خیلی سخت میکرد. از ابتدا همینگونه بود. حالا اینکه با حضور بازیگران طنز، جنس بازی خانم جوان و همچنین ملودرام یک ذره شیرینتر شده، در طول ضبط اتفاق افتاده است. دوستان در طول کار لحظاتی را خلق کردند که به نظرم به کار کمک کرده است. از ابتدا قرار بود فضا متفاوت باشد. البته در فیلمنامه اولیه قسمت سوم به روستا میرسیدیم.
یعنی آن فلاشبکها وجود نداشت و همه چیز خطی روایت میشد؟
امیری: فلاشبکها بود، ولی در قصه اینها اول میرفتند ویلای خودشان و بعد میدیدند پلمب شده است. جریاناتی داشتند تا به روستا برسند. آقای حاجی غلامی گفتند زودتر به روستا برسیم و ما در یک قسمت همه آن اتفاقات را -که تا حدی تلخ هم بود- تعریف کردیم تا به روستا برسیم. چون اصلا قرارمان ساخت یک سریال با بافت روستایی بود. وقتی سازمان به سمت چنین قصهای آمد نگاهشان چیزی مثل سریال قصههای جزیره بود. در آنجا هم دختری که البته سنش پایینتر است، پدرش ورشکسته میشود و او به جزیره میآید. درآنجا هم همان قسمت اول به جزیره میرسد و ما با شخصیتهای عمه، خاله و... آشنا میشویم. البته فیلمنامه اولیه عوض شد ولی در فیلمنامه جدید هم تمام قصه ابتدایی ملودرام را در قسمت اول متمرکز کردیم و بعدا گاهی سراغش رفتیم. وگرنه فضای کلی قصه شاد است.
غیر از طرح کلی سریال، قسمتی بود که از «قصههای جزیره» اقتباس شود؟
امیری: نه. طرح کلی بود. البته آنجا مدرسه داشتیم و اینجا هم داشتیم. آنجا عمه هتی بود و اینجا یک خاله مقتدر. آنجا سارا بود و اینجا ساره. البته جنس آن سریال کمی نوجوانانه بود و «روزهای آبی» بزرگسال.
بازخوردی هم از مردم داشتید؟
جوان: من هر کامنت یا برخورد حضوری داشتم، مثبت بود. میگفتند چه سریال خوب و به روزی است و حرفهای سیاسی میزند.
زارع: سلیقهای است، اما به نظرم در مجموعه پسندیدهاند.
جوان: مادر من اصلا سریالهای تلویزیون را نگاه نمیکند. حتی گاهی شک میکنم اصلا میداند شغل من چیست؟! دیشب آمده بود خانه ما و میگفت ساعت 11 است. تلویزیون را روشن کن. الان سریالت شروع میشود. چقدر این سریال خوب و شیرین است. همه کاراکترها را میشناخت و ارتباط برقرار کرده بود.
سخت اما شدنی
در سریال روزهای آبی با تعدد لوکیشن و بازیگر روبهرو بودید. با توجه به اینکه تولید کار در فضاهایی همچون روستا سختیهای خودش را دارد، با چه مشکلاتی رو به رو بودید؟
صفاری: دقیقا مشکلات بسیار زیادی داشتیم و هتلی که درخور عوامل باشد، نبود و هزاران مشکل دیگر.
ساکتاف: (با خنده) این مشکل به وزارت راه ارتباط دارد! روزنامه جامجم چه کار میتواند کند!
هاشم علیاکبری، مدیر تولید: همانطور که شما تاکید کردید برای تولید سریال روزهای آبی با تعدد لوکیشن و بازیگر روبهرو بودیم. ما 25 هنرمند از تهران و 60 هنرمند بومی داشتیم که همه از چهرههای تئاتر و شبکه استانی بودند. مسلما وقتی حساب و کتاب را انجام میدادیم دو برابر بودجه بود. اما با وجود آنکه دستمان پر نبود و با کمبود بودجه هم رو به رو بودیم ولی سعی کردیم از حداکثر توانمان برای سریال استفاده کنیم و یک اثر قابل قبول برای مخاطبان تولید کنیم تا از تماشای آن لذت ببرند. اما باید گفت که سختیهای زیادی را متحمل شدیم. از سوی دیگر ما در منطقه بلوکات کار میکردیم که بعد از رودبار و 30 کیلومتری رشت بود. طبیعی بود در این منطقه محل اسکان برای بازیگران پیدا نمیکردیم و بهناچار محل اسکان تا مکان ضبط 50 کیلومتر فاصله داشت و هر روز با رفت و آمد یک ساعته در جاده روبهرو بودیم. گرچه در زمان تولید سختیها کم نبود و خستهکننده میشد اما بعد از اتمام کار به عنوان یک خاطره خوب و شیرین از آن یاد میکنیم. مسلما کارهایی که خارج از تهران تولید میشود، باید بودجه بهتری داشته باشد، چون بحث اسکان، رفت و آمد و... هم مطرح میشود. در مجموع ما تلاشمان را کردیم تا بهترین اتفاق رخ بدهد.
فصلی دیگر
از فصل دوم سریال چه خبر؟
امیری: پایان سریال، یک پایان باز است و میتواند شروع اتفاقاتی تازه باشد. پایان باز که این روزها بیش از پیش میان سریالها مد شده است؛ گاهی مخاطب را کلافه میکند. در واقع مخاطب دست کم برای خط اصلی قصه نیاز به نقطه پایان دارد که آرامش را انتقال دهد، ولی این را به بهانه ادامه داشتن سریال در فصلهای بعدی نمیبینیم.
ساکتاف: آنقدرها هم باز نیست.
جوان: سریال ما با پایانش به مخاطب آرامش داد ولی مخاطبان را برای ادامه منتظر میگذارد.
امیری: باید متن فصل دوم آماده شود و ببینیم سیاست کلی سازمان برای ادامه چیست. در واقع هنوز وارد فاز مهندسی کار نشدیم که بعد از آن به نوشتن قصهها برسیم.
فاطمه عودباشی و نوشین مجلسی - رسانه / روزنامه جام جم
عکس: مجید آزاد / روزنامه جام جم