گفتگوی جام جم با یکی از مستشاران نظامی ایران در سوریه/

ماجرای بمباران محل حضور سردار سلیمانی توسط داعش

ویژه نامه روایت نصر: گفت وگوی اختصاصی جام‌جم با یکی از مستشاران نظامی ایرانی در سوریه درباره استراتژی حرکت مقاومت به شرق بعد از فتح حلب هیچ جا نام و نشانی ندارند اما رد پایشان در منطقه‌ای به بزرگی غرب آسیا حالا مشهودتر از هر زمان دیگری است.
کد خبر: ۱۲۹۹۰۲۱

سخن از رزمندگان و مجاهدان فرامرزی نیروی قدس سپاه پاسداران است. کسانی که نقشه‌های هفت تریلیون دلاری ایالات متحده برای منطقه و زمین زدن مقاومت را نقش بر آب کردند.

کسانی که امروز در میان مردم مستقل و مظلوم منطقه از لبنان گرفته تا سوریه و عراق و یمن، محبوب‌تر از هر زمان دیگری هستند. در این گفت‌وگو سراغ یکی از همین افراد رفته‌ایم.

کسی که در یکی از مهم‌ترین رخدادهای منطقه و فرو ریختن دژ دفاعی داعش حضور داشته و راوی و شاهد مستقیم آن روزهاست.

طبعا به دلیل ملاحظات نظامی و امنیتی از امکان معرفی مصاحبه‌شونده معذوریم. همین‌قدر اما بدانید که سوژه این مصاحبه در یکی از روزهای پاییز در نقطه‌ای در مرکز تهران با روی باز به گفت‌وگو با ما نشست و از روزهای سخت محاصره دمشق گفت تا زمانی که به دستور و طرح مستقیم فرمانده شهیدش حاج قاسم سلیمانی، پیکان حمله و فشار به سمت شرق سوریه و فتح خط مرزی سوریه و عراق کشیده شد.

او از طرح‌ها و پیگیری‌ها و رفت و آمدهای فرمانده‌اش می‌گفت و ما بیشتر از هر زمان دیگر دوباره جای خالی حاج قاسم سلیمانی را میان خود حس می‌کردیم.

گفت‌وگوی جذاب ما را در ادامه بخوانید و به روزهای گرم و سرد شکست و پیروزی بروید. روزی که محسن حججی در گوشه نقطه مرزی عراق و سوریه و اردن مظلومانه به شهادت رسید و در ادامه سردار پیروز، سلیمانی انتقام خون او را شکستن کمر داعش و محو این غده سرطانی اعلام کرد.

به عنوان مقدمه گفت‌و‌گو در‌خصوص اهمیت راهبردی سوریه برای محور مقاومت توضیح دهید و بگویید هنگام شروع بحران در این کشور، چند گروه معارض به مقابله با بشار اسد برخاسته بودند؟

در ابتدای سال ۲۰۱۱ همزمان با شکل‌گیری بیداری اسلامی، خیلی‌ها سعی کردند وانمود کنند که سوریه هم در سیر تحول کشورهای عربی قرار گرفته اما واقعیت آن بود که مسلحین سعی‌می‌کردند از طریق قتل‌عام‌های گسترده مردم و ایجاد فضای رعب و وحشت، دولت بشار اسد را ساقط کنند. اگر دولت بشار اسد در همان سال ۲۰۱۱ سقوط می‌کرد رژیم صهیونیستی با خیال راحت هر کاری را که دلش می‌خواست‌، انجام می‌داد.

در سوریه ۹۵ گروه معارض وجود داشتند که ترکیبی از تروریست‌ها و اپوزیسیون بودند؛ در این میان هدف داعش اصلا شخص بشار اسد نبود و آنها به‌دنبال برپایی خلافت اسلامی در سراسر ممالک اسلامی از جمله سوریه، عراق، ایران و لبنان بودند.

یکی از حامیان اصلی معارضین حکومت بشار اسد در سوریه، سردمداران ترکیه بودند. چرا ترکیه به‌صورت علنی به حمایت از معارضین سوریه می‌پرداخت؟

ترکیه به‌شدت مایل به رفتن بشار اسد و سقوط سوریه بود و عمده دلیل این موضوع به مباحث اقتصادی برمی‌گشت. سوریه تنها کشور بدون‌ قرض دنیا در سال ۲۰۱۱ بود که هیچ‌گونه بدهی خارجی نداشت. سوریه تا قبل از شروع بحران در سال ۲۰۱۱ قطب صنایع نساجی منطقه غرب آسیا بود و بزرگ‌ترین شهرک صنعتی غرب آسیا در حلب قرار داشت. همان‌گونه که لباس ترکی در ایران مشهور است لباس سوری در کشورهای عربی و همین‌طور ترکیه مشهور بود.

ما دیدیم که بلافاصله پس از سقوط شهرک‌های صنعتی حلب در سال‌های ۲۰۱۱، ترک‌ها تمامی ادوات و وسایل صنایع نساجی این شهرک‌های صنعتی را بار زدند و با خود بردند که فیلم‌های این غارت‌های بزرگ موجود است.

سال ۹۶ مهم‌ترین سال نبرد نیروهای جبهه مقاومت با گروه‌های تروریستی تکفیری در سوریه بود که در‌نهایت منجر به پایان خلافت داعش در این کشور شد. در‌حالی‌که آن زمان آمریکایی‌ها برخی مناطق حساس شرق سوریه را در اختیار داشتند، چگونه تصمیم حرکت به شرق سوریه و باز کردن مناطق مرزی عراق و سوریه توسط فرماندهان محور مقاومت گرفته شد؟

در ابتدای سال ۹۶ وضعیت در سوریه به‌شکلی بود که جاده و مسیر اصلی این کشور که از حلب تا نبل و الزهرا و از حمص تا دمشق در دست نیروهای مقاومت قرار داشت؛ البته در یک طرف این جاده داعش و در طرف دیگر آن مسلحین بودند. در دمشق نیز منطقه سیده‌زینب دست‌ما بود ولی خیلی از مناطق هنوز در دست مسلحین قرار داشت. تصمیم این‌که در این سال نیروهای مقاومت به یکباره در سوریه تغییر وضعیت بدهند و به سمت شرق سوریه بروند تا راه رسیدن به عراق از سمت سوریه را باز کنند، تصمیمی بسیار راهبردی و کلیدی بود. زمانی که آمریکایی‌ها تنف را گرفتند اعلام کردند کسی حق ندارد از مدار ۵۵ درجه به تنف نزدیک‌تر شود. به محض این‌که آمریکایی‌ها در تنف مستقر شدند ما مطمئن شدیم که اتخاذ راهبرد نگاه به مرزهای شرقی در سوریه تصمیمی درست بوده است و هر چه زودتر باید این تصمیم را اجرایی کنیم. در شرایطی که آمریکایی‌ها تنف را گرفته بودند، اگر بوکمال را هم تصاحب می‌کردند عملا تمام مرز شرقی سوریه در دست آمریکا قرار می‌گرفت و کار عراق و سوریه تمام بود. آمریکایی‌ها با حضور در تنف قصد داشتند کمر جبهه مقاومت را بشکنند. اولین باری که قرار شد به سمت شرق سوریه برویم در فرودگاه سین مستقر شدیم. حرکت به شرق سوریه توسط نیروهای مقاومت در شرایطی انجام شد که تدمر در حال سقوط بود و تنها بخش کوچکی از آن هنوز اشغال نشده بود. جسارت حاج قاسم سلیمانی در حرکت به شرق سوریه در حالی که تدمر در حال اشغال شدن بود، تصمیمی بسیار شجاعانه و مقتدرانه قلمداد می‌شد. آمریکایی‌ها تلاش زیادی کردند تا نیروهای محور مقاومت نتوانند از فرودگاه سین به سمت مرز شرقی سوریه به راه بیفتند. آنها با گرا دادن به داعش، می‌خواستند در مسیر رسیدن نیروهای محور مقاومت به شرق سوریه تا جایی که می‌توانند تلفات بگیرند. آمریکایی‌ها گراهای نقاط حضور نیروهای مقاومت در مناطق بیابانی را به داعش می‌دادند تا نیروهای آنها در مسیر حرکت رزمندگان ما انتحاری بزنند.

ماجرای هدف قرار گرفتن بخشی از فرودگاه سین در ساعاتی که حاج قاسم سلیمانی در این فرودگاه حضور داشت چه بود؟

وقتی که هنوز نیروها در فرودگاه سین حضور‌داشتند، حاج قاسم به سراغ رزمندگان آمد و ضمن بازدید از مقر فاطمیون، با خیلی از آنها عکس یادگاری گرفت. چند لحظه بعد از حضور حاج قاسم، با گرایی که آمریکا به داعش داد، آنها این مقر را زدند و ۱۷ نفر از نیروهای فاطمیون را به شهادت رساندند.

زمانی که روس‌ها به نیروهای محور مقاومت اطلاع دادند که آمریکا به آنها گفته نباید کسی به مدار ۵۵ درجه‌ای دور تنف وارد شود، چه تصمیمی از سوی جبهه مقاومت گرفته شد؟

در مسیر حرکت به شرق سوریه زمانی که به سه‌راهی «زازا» رسیدیم، آمریکایی‌ها از طریق روسیه به ما اطلاع دادند که جلوتر نیایید. ما هم به روس‌ها اعلام کردیم که به راهمان ادامه خواهیم داد. تا منطقه «خبرات» جلو رفتیم و در اینجا آمریکایی‌ها ما را زدند و یکی از نیروهای عراقی را به شهادت رساندند. همین امر موجب شد تا کمی به عقب برویم. در نهایت تصمیم گرفته شد که ما وارد مداری که آمریکایی‌ها تعیین کرده بودند، نشویم و با چند عملیات، راهی در کنار مدار ۵۵درجه باز کنیم تا به مرز شرقی سوریه برسیم. برای این منظور در مسیر بیابانی قرار گرفتیم و اصطلاحا مدار آمریکایی‌ها را دور زدیم. در این مسیر سخت و صعب‌العبور بیابانی، یگان‌ها و ماشین‌های ما به‌شدت فرسوده شدند. حاج قاسم هم هماهنگ کرده بود تا نیروهای حشدالشعبی از آن طرف مرز تا نزدیکی مدار آمریکا در تنف بیایند و در نقطه صفر مرزی سوریه و عراق به ما برسند. وقتی که در شرق سوریه به مرز عراق رسیدیم حاج قاسم به همراه ابوباقر در نقطه صفر مرزی دو کشور نماز شکر خواند که تصاویر آن هم موجود است. در این نقطه نیروهایی که از فرودگاه سین خودشان را به مرز رسانده به حشدالشعبی که از داخل عراق به سمت مرز حرکت کرده بودند متصل شدند و دست دادند و این به هم رسیدن، آمریکایی‌ها را در قفس فرو برد. وقتی که ما به مرز رسیدیم خیال‌مان راحت شد چون می‌دانستیم حداقل دیگر آمریکایی‌ها نمی‌توانند ما را بزنند. در همان حال که ما در مرز قرار داشتیم داعشی‌ها با گرای آمریکا دائما نقاط استقرار نیروهای ما را می‌زدند. این را هم بگویم که امروز تنف برای آمریکایی‌ها فقط هزینه‌بَر است و تقریبا هیچ سودی برایشان ندارد. تنها حُسن داشتن تنف برای آمریکا این است که راه رسیدن نیروهای مقاومت از عراق و سوریه به همدیگر را سخت می‌کند؛ البته آمریکایی‌ها به خاطر حفظ تنف از سعودی‌ها پول می‌گیرند.

در‌خصوص عملیات محور مقاومت در شرق سوریه، از یک اقدام بزرگ مخابراتی برای تسهیل امور عملیات سخن گفته می‌شود؛ این اقدام چه بود؟

شاهکار مخابراتی که در این مقطع انجام شد این بود که فرماندهان تدمر، تی‌فور و سین از طریق بیسیم‌های خود توانستند با یکدیگر ارتباط پیدا کنند. این شاهکار با استقرار دکل‌های مخابراتی به فواصل چند کیلومتری انجام شد و در تسهیل ارتباطات فرماندهان نقش بسزایی داشت.

در اثنای حرکت محور مقاومت در مرز شرقی سوریه به سمت بوکمال، سردار سلیمانی طی یک سخنرانی در ایران وعده نابودی داعش ظرف مدت زمان سه ماه را داد. از آن روز به بعد چه تغییر محسوسی در جریان عملیات رسیدن به بوکمال رخ داد؟

در ابتدا این را بگویم که عید فطر سال ۹۶، سید‌حسن نصرا... در سخنرانی خود اعلام کرد که داعش سال ۲۰۱۸ را نخواهد دید. این صحبت به معنای آن بود که داعشی‌ها تا دی ماه سال ۹۶ از حیث ساختار حکومتی فرو می‌پاشند. در همان ایام همه مردم ایران خواستار گرفتن انتقام خون شهید حججی بودند. حاج قاسم در مراسم گرامیداشت شهید حسین قمی که روز ۳۰ شهریور ۹۶ برگزار شد و‌عده پایان خلافت داعش ظرف سه ماه را داد. احساس من این است که حاج قاسم با اعلام مدت زمان سه ماه، به نوعی خودش را پیشمرگ سیدحسن‌نصرا... کرد، چرا که طبق صحبت سید‌حسن نصرا...، داعش باید تا دی‌ماه برچیده می‌شد. حاج قاسم بعد از اعلام علنی این وعده به سوریه آمد و عملا در ستاد فرماندهی حاضر شد و مستقیما درباره عملیات‌ها تصمیم‌گیری کرد. از آن تاریخ به بعد، کارها و عملیات‌ها با سرعت بسیار بیشتری نسبت به قبل پیش رفت. سقوط منطقه سخنه توسط فاطمیون، چندین جاده را برای نیروهای مقاومت آزاد کرد. این عملیات که تنها توسط بچه‌های فاطمیون انجام شد به اندازه عملیات فتح‌المبین در دفاع مقدس آزادسازی داشت.

ماجرای توقف عملیات نیروهای جبهه مقاومت در شهر قوریه چه بود؟

بعد از آزادسازی دیرالزور، نیروهای مقاومت چند روز در منطقه قوریه گیر افتادند. آن فیلم معروف حاج‌اصغر پاشاپور که در آن به حاج قاسم می‌گوید «جلوتر نرو» مربوط به قوریه است. شهید اصغر پاشاپور در مسیر رسیدن نیروهای مقاومت به سوریه زحمات بسیار زیادی کشید، البته او در عملیات بوکمال نبود اما در مسیر رسیدن به بوکمال زحمات فراوانی متحمل شد. ساختار شهر قوریه به شکلی بود که نمی‌توانستیم آن را دور بزنیم و محاصره کنیم. داعشی‌ها هم مرتب به سمت ما تیراندازی می‌کردند و سعی داشتند از ما تلفات بگیرند. برای برگزاری جلسه مشورت به دیر‌الزور برگشتیم و نظرات متعددی در جلسه ارائه شد. نهایتا تصمیم بر این شد که مقر فرماندهی را به حمیمه ببریم و ادامه پیشروی را از آنجا به سمت تی‌تو انجام دهیم. در این پیشروی‌ها عموما نیروهای زینبیون پیشرو بودند و درگیری‌های تن‌به‌تن را انجام می‌دادند.

نقل شده است که خط‌شکن تی‌تو، شخص «حاج قاسم سلیمانی» بوده است. آیا این موضوع صحت دارد؟

بله؛ یکی از مشکلاتی که تی‌تو داشت این بود که از همه جهات به آن راه وجود داشت و اصطلاحا منطقه‌ای بود که از پایین و بالا و چپ و راست حمایت می‌شد و مواضع خوبی برای پنهان شدن داشت. یک روز حاج قاسم همراه با ابوباقر روی موتور نشست و ساعت ۶ صبح خودش را به تی‌تو رساند و به ما بیسیم زد که الان ما در تی‌تو هستیم و هیچ‌کس در اینجا نیست. شب قبل از این اقدام، حاج قاسم، بچه‌های اطلاعات را خواسته بود و اطلاعات دقیق تی‌تو را از آنها گرفته و همان‌جا متوجه شده بود که کسی در تی‌تو مستقر نیست و تنها بعضی از مواقع داعشی‌ها در آنجا اقدام به موضعگیری و تیراندازی می‌کنند. حاج قاسم که می‌خواست بچه‌ها را به تی‌تو بیاورد، خودش با موتور به عنوان خط‌شکن به آنجا رفت و بیسیم زد که نیروها به او بپیوندند. بیشترین حملات انتحاری در تی‌تو به نیروهای مقاومت انجام شد. حتی تا یک سال بعد از فتح بوکمال هم حملات انتحاری در تی‌تو انجام می‌شد.

در همان ایام ورود نیروهای مقاومت به تی‌تو بود که پدر بزرگوار حاج قاسم سلیمانی فوت کرد. برخورد او با این اتفاق ناگوار چگونه بود؟

حاج قاسم این موضوع را به هیچ‌کدام از نیروها نگفت. به ایران آمد و بعد از دو سه روز به سوریه برگشت. البته خبر درگذشت پدر حاج قاسم به نیروها رسیده بود و همه ناراحت بودند و به محض بازگشت حاج قاسم، به او تسلیت گفتند. بعد از بازگشت حاج قاسم از ایران، ما برای دومین‌بار در منطقه «عباس خمسه» با عراقی‌ها دست دادیم و این دست دادن خیلی شیرین‌تر از دست دادن در نقطه مرزی قبلی بود چرا که عباس خمسه ۴۰ کیلومتر جاده تا بوکمال داشت و بیابانی نبود. داعشی‌ها که دیگر متوجه حضور ما در عباس خمسه شده بودند تا می‌توانستند با گراهایی که آمریکایی‌ها در اختیارشان می‌گذاشتند علیه ما انتحاری می‌زدند و به سمت‌مان شلیک می‌کردند. وقتی که به منطقه مالکیه رسیدیم شهر بوکمال را از دور می‌دیدیم.

داعش برای حفظ بوکمال چه اقداماتی انجام داد؟

داعش هفت لایه پدافندی در بیرون شهر گذاشته بود و به هیچ‌وجه اجازه ورود به بوکمال را نمی‌داد. در نهایت تدبیری که حاج‌قاسم اتخاذ کرد این بود که با محاصره چند نقطه راهبردی و روستاهای اطراف بوکمال، راه را برای آزادسازی شهر هموار کنیم. این نکته را داخل پرانتز بگویم که در جریان عملیات‌های جبهه مقاومت در مرز شرقی سوریه، یگان‌ها در سه وضعیت قرار داشتند؛ یگان عملیات‌کننده، یگان احتیاط و یگان استراحت بعد از عملیات. یگان عملیات‌کننده بعد از انجام عملیات، حالت استراحت به خود می‌گرفت و یگان احتیاط جای یگان عملیات‌کننده را می‌گرفت و یگان استراحت نیز به‌ حالت احتیاط درمی‌آمد. این وضعیت در بوکمال برقرار نبود چرا که همه نیروها در حالت عملیات بودند. وقتی که ما خط اول لایه پدافندی داعش را با مشقت و زحمت فراوان در بوکمال شکستیم آنها برای بازسازی لایه‌های خودشان نیازمند زمان بودند و حاج قاسم که تجارب ناب فراوان در عرصه نبرد داشت، با به‌کارگیری همه نیروها در جریان عملیات اعم از یگان‌های عملیات‌کننده و احتیاط و استراحت، اجازه بازسازی لایه‌های پدافندی داعش را نداد. از سوی دیگر عقبه نیروهای ما در تدمر بود که ۳۰ کیلومتر با نیروهای عملیات‌کننده فاصله داشت ولی عقبه نیروهای داعش در منطقه سیال یعنی دو کیلومتر دورتر از بوکمال بود و ما به همین خاطر باید در یک عملیات ضربتی، داعش را شکست می‌دادیم. ما با استراحت نکردن خود نباید اجازه فکر کردن به داعشی‌ها را می‌دادیم. وقتی که شهر بوکمال را گرفتیم و حاج قاسم اعلام پایان خلافت داعش را علنی کرد، سران داعش جلسه‌ای با عنوان «آخرین جلسه هیأت دولت اسلامی» در منطقه سیال برگزار کردند و در آن جلسه گفتند ما حق بودیم و یک روزی بر خواهیم گشت.

حجم آتش به‌کارگیری شده توسط نیروهای مقاومت در جریان عملیات بوکمال چقدر بود؟

ما در بوکمال آتش بسیار کمی ریختیم چرا که حاج قاسم اجازه نمی‌داد تجمع نفرات را بزنیم و ماشین‌هایی که فرار می‌کردند، نشانه بگیریم. فقط در مواقعی که مطمئن بودیم دشمن از آنجا ما را می‌زند اقدام به ریختن آتش می‌کردیم. تمام سعی ما این بود تلفات به حداقل برسد و اجازه فرار داعشی‌ها را بدهیم.

چند روز قبل از عملیات آزادسازی بوکمال، آمریکایی‌ها اعلام کردند ابوبکر بغدادی کشته شده است؛ شما این موضوع را باور داشتید؟

به هیچ عنوان باور نداشتیم چرا که حاج قاسم اولین کسی بود که در جریان نبرد بوکمال اعلام کرد ابوبکر بغدادی هنوز زنده است و ما صدای او را در بیسیم شنیده‌ایم.

پس از آزادسازی بوکمال، روند بازگشت مردم به خانه‌های خود چگونه و با چه کیفیتی انجام شد؟

با توجه به این‌که آزادسازی بوکمال در شروع فصل سرما انجام شد حاج قاسم به فاصله یکی دو شب بعد از آزادسازی اجازه بازگشت خانواده‌ها به خانه‌هایشان در شهر را داد و این اتفاق در حالی بود که امکان داشت در میان این خانواده‌ها، داعشی‌ها هم وجود داشته باشند. خاطرم هست در همان زمان در یکی از ایست بازرسی‌های بچه‌های حزب‌ا... در بوکمال یکی از زنان به همراه بچه‌اش برای در آغوش گرفتن یکی از نیروهای حزب‌ا... به سمت او رفت و انتحاری زد و هم رزمنده حزب‌ا... را به شهادت رساند و هم خودش و آن بچه متلاشی شدند. همه خانه‌هایی که مردم از آنها فرار کرده بودند و بعضا طلا و دلار و ماشین‌های گران‌قیمت در آنها وجود داشت، پلمب و از آنها محافظت شد و به محض بازگشت مردم به شهر، امانات به آنها بازگردانده شد. همچنین برای مردم بوکمال، دو اردوگاه مفصل زده شد تا آنها در صورت صلاحدید به این اردوگاه‌ها بروند. در این اردوگاه‌ها رسیدگی‌های کاملی به مردم صورت می‌گرفت.

با توجه به تبلیغات مسموم داعش، نگاه مردم بوکمال به رزمندگان محور مقاومت هنگام ورود به این شهر چگونه بود؟

داعش به مردم بوکمال گفته بود اگر نیروهای مقاومت به آنها برسند شکم زنان را پاره و بچه‌ها را زنده به گور می‌کنند. یکی از فرماندهان آزادسازی بوکمال بعد از پایان خلافت داعش در مسجد عمربن‌خطاب این شهر برای مردم صحبت کرد و به آنها آرامش داد و گفت «ما با زن‌ها و بچه‌های شما کاری نداریم و قرار نیست خانه‌هایتان را ویران کنیم.» این حرف شاید برای ما عادی باشد اما آیا آمریکایی‌ها هم این‌گونه شهر را آزاد می‌کردند؟ آیا بعد از آزادسازی شهرها در سوریه توسط نیروهای آمریکایی، زنان آن شهرها امنیت داشتند؟ کافی ‌است شما یک مقایسه میان «بوکمال» آزاد شده توسط جبهه مقاومت و «رقه» آزاد شده به دست آمریکا داشته باشید. اگر الان در بوکمال قدم بگذارید باور نمی‌کنید که سه سال پیش در این شهر جنگ رخ داده است. وضعیت جنگ‌زدگی بوکمال از امروز خرمشهر خیلی بهتر است. همه اینها به خاطر این بود که نگاه ما به بوکمال نگاه فتح سرزمین نبود بلکه نگاهمان «نجات جان مردم» بود. اخیرا که به بوکمال رفتم، دیدم دائم تلفن فرماندار این شهر که یک جوان بود زنگ می‌خورد و او دائما مشغول کار و کوشش برای ساختن بوکمال بود. الان در بوکمال دست و پای ایرانی‌ها را می‌بوسند. مردم بسیاری از شهرهای آزاد شده سوریه می‌گویند ای‌کاش شهر ما به‌دست ایرانی‌ها آزاد می‌شد. حل مسائل از طریق مشورت با روسای قبایل و همین‌طور راه‌اندازی کار و کسب مردم و به‌عبارتی جاری کردن خون در رگ زندگی اهالی بوکمال، کارهای بسیار مهمی بود که بعد از آزادسازی این شهر توسط نیروهای مقاومت انجام شد. پس از آزادسازی بوکمال، حاج قاسم دستور داد آن مناطقی که بر اثر عملیات خراب شده است را درست کنید. یادم می‌آید حاج عباس که فرمانده توپخانه عملیات در بوکمال بود همراه نیروهایش با ماشین هایلوکس و لوازم کامل نجاری، برقکاری، بنایی و لوله‌کشی به سراغ خانه‌های مردم بوکمال می‌رفت و کار خانه‌های آنها را انجام می‌داد. حاج قاسم خیلی حساس بود که در نبردهای برون‌مرزی از پول ایران خرج نشود. مردم بوکمال مشکل پول نداشتند و در قبال کاری که برای تعمیرات منازل آنها انجام می‌شد هزینه را حساب می‌کردند. فقط حاج قاسم تاکید داشت که اگر در جریان عملیات به مسجدی آسیب رسیده باشد، آن را با پول خودمان تعمیر کنیم.

در‌خصوص راه‌اندازی بیمارستان صحرایی سپاه در بوکمال پس از آزادسازی این شهر هم توضیح بدهید.

بچه‌های پاسدار این بیمارستان صحرایی تنها در روز اول شروع به کار خود، ۱۳ مورد عمل زایمان انجام دادند. این اقدامات در ذهن مردم بوکمال باقی ماند و آنها اسم بچه‌های تازه متولد شده را غالبا علی، فاطمه، کوثر، زینب، حسن و حسین می‌گذاشتند. در یک مورد هم به خاطر این‌که نام دکتر جراح سعید بود، نام فرزند تازه متولد شده در بیمارستان صحرایی سپاه را «دکترسعید» گذاشتند. ما در آن موقع چاه‌های آب برخی از عشایر و قبایل اطراف بوکمال را راه‌اندازی کردیم و این درحالی بود که ممکن بود آنها فراری‌های داعشی را در گذشته پناه داده باشند. همین عشایر در بوکمال خیلی به کار ما آمدند.

منبع: ضمیمه روایت نصر - ویژه سالگرد شهادت سردار سلیمانی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها