به گزارش جام جم آنلاین و به نقل از دانشگاه علوم و فرهنگ اسلامی؛ در این مقاله به حیات انسان می پردازیم و قرآن انسان دارای ایمان را انسان زنده می داند و انسانهاي بي دين و كافر به تعبير قرآن، انسانهاي مرده متحرك هستند. « اولئك كالانعام بل هم اضل» (اعراف/179 )
حيات دو مؤلفه دارد:
1- شعور
2- حركت
قرآن مي فرمايد: آن كه با جهان غيب آشنا نيست مرده است و بي حركت و اين حركات فيزيكي، حيواني است و انساني نيست. شعوري كه قرآن مي خواهد اين است كه تمام هستي در تسبيح هستند و اين شعور غيرازآن شعوري است كه درانسانهاي غير مؤمن است.«ولكن لاتفقهون تسبيحهم»(اسراء/ 44 ) فقه همان شعور است = فهم عميق و ظريف.آن شعوري كه لازمه حيات است و از ايمان سرچشمه مي گيرد منشأ تفكر است. يعني شعور داران تسبيح هستي را مي شنوند. شعور از شعر به معني مو مي آيد. مو يعني ظريف. يعني فهمي كه ديگر انسانها از آن محروم هستند.
مؤلفه دوم يعني حركت، همان حركت بدن نيست، حركت خاصي است. حركت روحي است، نه جسماني. سوره مباركه بقره اولين سوره قرآن كريم است. اولين قدمش تفكيك ميان انسان ها است. كه آنها را سه دسته ميكند. انسان ها به لحاظ رنگ، جغرافيا، جنس و روح و ... به چند دسته تقسيم ميشوند. ولي قرآن در اين آيات انسانها را به لحاظ اعتقاد به خدا و يا عدم آن به سه دسته تقسيم مي كند:
1- متقين: ذلك الكتاب لاريب فيه هدي للمتقين ( بقره / 1 ) در ادامه آيات چند ويژگي براي متقين آمده است: ايمان به غيب – اقامه نماز – انفاق – ايمان به آخرت.
2- كفار: و من الناس من يقول آمنا بالله و باليوم الآخر و ماهم بمؤمنين ... ( بقره / 7 و 8) .آنان اعتقاد به خدا و روز قيامت ندارند. نبوت پيامبر برآنها كارساز نيست.
3- منافقين: ... واذا لقوالذين امنوا قالوآ امنا و اذا خلو الي شياطينهم قالوآ انا معكم انما نحن مستهزءون ...(بقره/ 20). منافقين هم ملحق به كافرند.
هرجا خدا ذكري از كافر و مؤمنين و ... ميكند چند آيه بعد آنها را توصيف ميكند. در همه موارد بدون استثناء تمام ويژگي هايي كه براي دسته بندي انسانها در قرآن مطرح ميشود دو دسته اند:
1- ويژگي هاي دروني يقين
2- ويژگي هاي بيروني زكات ونماز(و يقيمون الصلوه و يؤتون الزكاه )
نتيجه اينكه قرآن به ظاهر افراد اكتفا نميكند و تنها مؤمنين اهل حيات هستند كه دو معناي شعور و حركت را دارند. و تنها متقين هستند كه صاحب حيات طيبه هستند . هر آنكس كه ايمان به خدا نداشته باشد و عمل صالح نكند از نور بي بهره است، حيات طيبه ندارد. آنكس كه ايمان دارد و عمل صالح دارد بايد تقوا نيز داشته باشد.
فيزيك هستي بر اساس مركزگرايي متمركز است. يعني همه نيروها بر اساس ذات خود حركت ميكنند. در شرايط معمولي و عادي نيروي مركزگرا به شكل يك قانون و يك سنت الهي در دايره هستي اعمال ميشود. يكي از مزاياي قوانين انرژي اين است كه در حركت دوراني به نسبت حركت مستقيم، انرژي كمتري صرف خواهد شد.بنابراين در هستي با كمترين انرژي، بيشترين فعاليتها صورت ميگيرد.
بنابر قانون سوم نيوتن در فيزيك، در برابر نيروي مركزگرا نيرويي است برابر و مخالف جهت آن، به نام «نيروي گريز از مركز». همه موجودات اعم از اشياء، انسانها، حيوانات و ... همگي بالفطره از قانون مركزگرا تبعيت مينمايند و دور محور اصلي و مركزيت ذات باريتعالي در حال طوافند. در واقع تداوم حيات ايشان منوط به تبعيت از اين نيرو است.
عدل و حق مخلوق به، عبارت است از اول موجودي كه خداي تعالي آفريد چنان كه فرمايد:« و ما خلقنا السموات و الارض و ما بينهما الا بالحق»( حجر/85).حق در لغت در برابر باطل، در برابر ظلم، در برابر متزلزل آمده است و در نتيجه سه مفهوم هدفداري و عدل و ثبات در آن نهفته است.حق و حقيقت فقط نزد خداست. «فعلموا ان الحق لله»(قصص/ 75) هر كه تابع و گوش به فرمان الهي باشد و آنها را اجرا كند، پيروز و موفق خواهد بود و جزو حزب الله كه حق ميباشد، خواهد بود. «فان حزب الله هم الغالبون»(مائده / 56) و هر كه بر خلاف حق و حقيقت، با خدا، با فطرت و با خودش و ... مخالفت كند، بر اساس نيروي گريز از مركز از دايره چرخش هستي خارج خواهد شد و باطل ميباشد و باطل نابودشدني است. «ان الباطل كان زهوقا»(اسرا/81) باطل ابعاد ندارد، نه اول دارد و نه آخر. بين ما آدميان، مخالفت با رعايت حقوق و حدود، حق بر همه، همان نيروي گريز از مركز است و با عذاب و ادب و ... درمان خواهد شد. اين يكي از مستندات عقلي است. تمام هستي در مدار هستي در حركتند. «كل في فلك يسبحون»(انبيا / 33).
وظيفه انسان نسبت به حيات خود ايجاب مي كند كه از سويي شرايط زندگي انساني را تحصيل كند و از سوي ديگر موانع آن را از سر راه بردارد و در اين ميان، ترك عبوديت و عبادت آفريدگار حيات و پروردگار هستي به مثابه اختيار سمّ كشنده اي است كه با نوشيدن آن، حيات انسان خاتمه مي يابد و از اين پس دلي باقي نمي ماند تا كسي با آن متوجه خدا باشد و به همين توجه اكتفا كند. پيش از اين نيز گذشت كه خداوند تنها كساني را كه ايمان آورده و سر بر اطاعت و عبادت او نهاده باشند زنده مي داند و قرآن را پندآموز زندگان و اتمام حجت براي كافران يعني غير زندگان ميخواند «لينذر من كان حيّاً و يحقّ القول علي الكافرين» (يس /70).
پس عبادت خدا نه يك حقّ و اختيار كه تكليفي انساني است و هر كس آن را ترك كند از حيات خويش چشم پوشيده است و چشم پوشيدن از حيات انساني آدمي را چنان پست و درنده خو و خطرناك مي سازد كه شايسته همتايي جانوران نيز نخواهد بود زيرا هم قلب خود را كشته است و هم چشم و گوش خود را بسته و هم در بستر غفلتي آرميده است كه جانوران نيز از آن منزه اند. «و لقد ذرأنا لجهنم كثيراً من الجنّ و الانس لهم قلوب لا يفقهون بها و لهم اعين لايبصرون بها و لهم اذان لا يسمعون بها اولئك كالانعام بل هم اضلّ اولئك هم الغافلون ( اعراف / 179). لذا حق بر انسان عرضه ميشود و زمام پذيرفتن يا پشت پا زدن نيز در كف اوست : «قل الحق من ربكم فمن شآء فليؤمن و من شآء فليكفر ( كهف / 29) و تنها راه زندگي و حيات او پذيرش حق است و غير از آن جز گمراهي و هلاكت ابدي نيست.»
بعد روحي حيات در نوع انساني از اهميت فوق العاده اي برخوردار است و از ديدگاه اسلام هر اندازه كه در اداره حيات انساني بعد روحي مؤثرتر بوده باشد حيات به رشد و كمال خود موفقتر ميگردد و مسلم است كه تمايز انسان از ديگر جانداران در همين بعد نهفته است. برخلاف حيات طبيعي محض يا بعد مادي حيات بعد روحي احتياج شديد به تعليم و تربيت و اراده به فعليت رساندن دارد. در اين بعد اراده داشتن بعد روحي و برخوردار شدن از آن، بدون اراده جدي امكان پذير نيست. فقط اين اراده است كه انسان را متولد ميسازد، يعني از موقع بروز اين اراده است كه آدمي به عنوان انسان شروع به زندگي ميكند و پيش از بروز آن همان حيواني است كه داراي استعدادهاي متنوع بوده است. اگر بر فرض محال دانش همه هستي و قدرت دگرگون ساختن آن در اختيار كسي گذاشته شود كه از اراده به فعليت رسانيدن بعد روحي حيات محروم باشد چنين شخصي نخواهد توانست كمترين گامي در بالاتر از قلمرو خودمحوري بردارد، نه براي خويشتن و نه براي ديگران. لذا بدون اراده مزبور هيچ گامي مستند به خود او نخواهد بود.
انسان ذو مراتب است. ظاهري دارد و باطني. ظاهرش حيوان است و باطنش حيات طيبه است. قرآن كريم مي فرمايد: انساني كه در اثر حيات پاكيزه جانش به سمت الله حركت كرد جاودانه خواهد بود و از ابديت خاص برخوردار است چون عندالله ميشود. اين حيات طيبه باعث صعود و تكامل انسان ميشود و طيب است كه بالا ميرود بر طبق آيه 10 سوره مباركه فاطر كه فرمود: « اليه يصعد الكلم الطيب و العمل الصالح يرفعه»
مهمترين خاصيت حيات و سازنده ترين نيروهاي آن عبارتست از آگاهي به حيات. فرد يا جامعه
اي كه آگاهي به زندگي خود دارد و به قانون آن عمل ميكند اين فرد يا جامعه در برابر آن قانون عادل است.
حيات واقعي كه در يك فرد به جريان مي افتد با حيات ديگران نيز مشترك است و اساسي ترين مختص حيات تعديل و تصعيد خود محوري به سود انسان محوري است كه رو به كمال دارد. عدالت گردونه اصلي حيات آدميان است و چون خاصيت اساسي حيات اعتلا و تكامل است، هر فرد يا جامعه اي كه عدالت بورزد محال است كه قهقهرا و سقوط او را تهديد كند. بالعكس هنگامي كه عدالت از قلمرو حيات فرد يا جامعه رخت برمي بندد اعتلا و تكامل او بدون ترديد با سقوط و تباهي روبه رو خواهد شد، زيرا گردونه عدالت را از كار انداخته، حيات را راكد كرده است.ركود حيات، مانند سكون يك جسم فيزيكي نيست كه در همان جا كه حركت را از دست داده ساكن شود و متوقف بماند بلكه با نظر به حقيقت حيات كه نيروي تكامل و اعتلا را در درون آدمي ميجوشاند، اگر ظلم و ستم در آن راه بيابد فعاليت آن نيرو تغيير جهت داده انسان را رو به سقوط خواهد برد. زيرا نيروي حيات لحظه اي بدون فعاليت نمي ماند.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد