در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
شرایط اقتصادی امروز باعث شده بعضیها برای خرید جهیزیه سری به راسته وسایل دسته دوم بزنند. به گفته سمساریهای این منطقه، روزی یکی دو تازه عروس برای نگاه کردن به اجناس مراجعه میکنند.
از پل که میپیچیم، انگار اشتباه آمده باشیم صحنه به شکل عجیبی تغییر میکند. اول از همه یخچالها به استقبال میآیند و بدون لک، تمیز و نو ایستادهاند ابتدای خیابان. انگار آنها را برای خوشامدگویی آنجا گذاشتهاند. برخی یخچالها هم کهنه، زخمخورده و کثیفند. دل و روده بعضیهایشان، کشو، سیم و حتی موتورشان جایی در کنارشان نشستهاند.
در میان یخچالها، کمدها، جاکفشیها و مبلها بازدیدکنندهها را تماشا میکنند. آن طرف هم، فرشها و گلیمها دورهمی تشکیل دادهاند.
اینجا خیابان کاظمی تهران است، جایی پر از وسایل دست دوم، نو و کهنه. جایی که به جای درخت، از زمین وسایل کهنه روییده است.
از تازه عروس به تازه عروس
مرد میانسال یک کت نازک رنگ روشن پوشیده و با دستهایی که بیشازاندازه پژمرده و پیر است، سیگار روشنی را جلوی صورتش گرفته است.
سلام که میدهیم به خودش میآید و سیگار را میرساند به گوشه لبش و کامی از آن میگیرد. 20 سالی میشود کارش خرید و فروش وسایل دست دوم است.
میگوید بیشتر از همه وسایل چوبی مانند جاکفشی، کمد و تختخواب میخرد و میفروشد. راست میگوید، چند صندلی نو در سایه نشستهاند. وقتی از مشتریهایش میپرسیم، آهی میکشد و میگوید این روزها بازار خراب است و کمتر کسی وسایلش را میفروشد. میپرسیم آیا مشتری تازهعروس هم دارد پک محکمی به سیگارش میزند، دود را در سینه حبس میکند و جواب میدهد: «در شرایط اقتصادی این روزها، اتفاقاً تعداد مشتریهای تازهعروس بیشتر هم شده است.» کسانی که وسایل کوچکی شبیه جاکفشی و کمد از او خریدهاند.
او میگوید وسایلی به آنها میفروشد که نو باشند، وسایلی که خودش هم از تازهعروسها خریده است. عروسهایی که عمر زیادی از زندگی مشترکشان نمیگذرد یا از وسایلشان خسته شدهاند یا اینکه جدایی باعث شده چوب حراج به جهیزیهشان بزنند.
مرد به اینجای حرفهایش که میرسد، دود سیگار را بیرون میدهد و بعد چینمیاندازد به چشمهایش و زل میزند به دودی که در حال بالا رفتن است.
وسایل چوبی پرطرفدارند
زن و دختر جوانی بین یخچالها و مبلها راه میروند. دختر نگاه دقیقی به کمد ویترینی میاندازد. رنگ قهوهای روشن کمد در نور آفتاب میدرخشد. دست میکشد روی تن کمد کوتاه و بعد به زن نگاه میکند تا ببیند زن نظرش چیست.
زن از مرد جوان میپرسد: «چنده؟» و مرد جواب میدهد: «350 هزار تومان.» دختر جوان که انگار راضی است نگاه دقیقتری به کمد میاندازد تا ببیند جای ضربهای در آن وجود دارد یا نه.
مرد جوان سمسار به فیش پرداخت کمدی که فروخته نگاه میکند و بعد به وانت باری که کمد را میبرد. میگوید کمتر پیش میآید تازهعروسها از او وسایل برقی بخرند و تقریبا هیچ تازهعروسی از او یخچال یا اجاقگاز دستدوم نخریده است، اما وسایل چوبی نو، خریدارانی مثل همان تازهعروس چند دقیقه پیش دارد.
او میگوید: «وسایل چوبی این روزها خیلی گران شده است، بنابراین عجیب نیست خانواده عروس برای خرید این وسایل اینجا پیدایشان شود.» نظر سمسار جوان این است که با عوض کردن پارچه مبل هم میتوان آن را دوباره نو کرد. هزینهای که البته زیاد هم نیست و در مقایسه با هزینههای زیاد خرید یکدست مبل، تقریباً هیچ است.
او میگوید این روزها تازهعروسهای زیادی را در راسته خریدوفروش وسایل دستدوم میبیند.
خریداران لوازم برقی
داد میزند بر سرکارگرها: «آرام...مراقب باش تا ضربه نخورد...» چند مرد جوان در حال پیاده کردن یخچالفریزر ساید بای ساید نویی هستند. انگار یخچال خارجی را تازه از فروشگاه آورده باشند، بوی نویی هنوز به مشام میرسد.
میگوید یخچال را از یک تازهعروس و داماد که قصد مهاجرت دارند، خریده است. وسایل نوی دیگری در ماشین وانتبار، خودشان را نشان میدهند، مبلها، فرشها و حتی لباسشویی و آبمیوه گیری، تستر و قهوهجوشی که درون جعبه کارتنیشان پنهانشدهاند.
مرد میگوید خرید خوبی داشته و حتماً فروش بهتری هم خواهد داشت. زن و مرد جوانی در حال نگاه کردن به وسایلی هستند که در خیابان آفتاب میخورند.
چشمشان که به یخچال ساید بای ساید میافتد، پا سست میکنند به تماشا. زن و مرد پچپچ میکنند و دستی میکشند به سطح طوسیرنگ یخچال. میخواهند در یخچال را باز کنند و نگاهی هم به درون آن بیندازند. مرد فروشنده به کمک میآید و با چربزبانی از جنس باارزشش تعریف میکند.
از اینکه یخچال فقط یک ماه کارکرده و برای جهیزیه یک تازهعروس مناسب است یا برای پر کردن ویلای شمال میتواند خوب باشد.
مرد جوان توضیح میدهد یخچال ساید بای ساید را که این روزها بالای 70 میلیون تومان قیمتش است، فقط 60 میلیون تومان میفروشد. مرد و زن جوان، قیمت را که میشنوند، چشمانشان برقی میزند و شمارهای را میگیرند و از پشت تلفن پچپچ میکنند؛ کلمات 60 میلیون، خوب و جهیزیه اما بهوضوح شنیده میشود.
مرد جوان در حال چانه زدن است، قیمتها با قسم و آیه تغییر میکند. چند دقیقه بعد، عکسها برای شخص پشت تلفن فرستاده میشود و از فروشنده قول میگیرند یخچال را نفروشد تا بهزودی پول را پرداخت کنند. حالا نگاه رضایتبخش در چشمان هر سه نشسته است.
خورشید رسیده وسط آسمان و نورش روی تمام این وسایل نو و کهنه میتابد. خریدارها با فروشندهها مشغول چکوچانه زدن هستند؛ خریدارهایی که این روزها قشر دیگری از جامعه را تشکیل میدهند.
ضمیمه چاردیواری روزنامه جام جم
*عکس تزیینی است
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد