دادگاه متهم امامی از همان ابتدا حاشیه زیاد داشت و حاشیهها خودشان را درست در آغاز جلسه نهم نشان دادند، یعنی وقتی ورود تلفن همراه به دادگاه ممنوع شد. تلفنها را تحویل دادیم و وارد دادگاه شدیم. پیش از ما اما قهرمانی و امامی در جایگاه مخصوص به خود نشسته بودند با این تفاوت که قهرمانی از روی مدارک خودش مینوشت و امامی از روی مدارک خودش میخواند. شروع با تاخیر دادگاه اما یک شوک دیگر هم داشت؛ امامی بدون کریمی فارسی آمده بود و میگفت از او خبر ندارد. قاضی هم متلکی بار وکیل مدافع کرد که آماده دفاع نیست و فقط میچرخد و مصاحبه میکند. البته کریمی فارسی با کمی تاخیر آمد اما همان انتهای دادگاه نشست و قاضی به کل نوبت دفاع روز شنبه را از او گرفت.
وکیل تسخیری
اغلب ما با کلمه وکیل تسخیری مواجه شدهایم، اما ممکن است برخی تصویر درستی از این اصطلاح بینالمللی نداشته باشند. به زبان ساده وکیل تسخیری یک وکیل مدافع(یا در مواردی هیات وکلای مدافع) است برای دفاع از کسانی که از عهده دفاع از خود یا گرفتن وکیل خصوصی در امور کیفری بر نمیآیند.
حالا ممکن است این مساله به بضاعت مالی برگردد یا شرایط اجتماعی طوری پیش برود که هیچکس وکالت شخص مورد نظر را قبول نکند، به این ترتیب عملا متهم بدون وکیل میماند.
در کشور ما برای دسترسی یکسان همه به دادرسی عادلانه در اصل ۳۵قانون اساسی آمده در همه دادگاهها طرفین دعوی، حق دارند برای خود وکیل انتخاب کنند و اگر توانایی وکیل را نداشته باشند، باید برای آنها امکانات تعیین وکیل فراهم شود.
آنها که نمیتوانند از وکیل خصوصی استفاده کنند از دادگاه درخواست کنند تا وکیل تعیین کند و اگر دادگاه تشخیص دهد متهم قادر به انتخاب وکیل نیست با استفاده از بودجه دادگستری برای متهم وکیل تعیین میکند. موارد استثنایی هم دارد که به بحث ما ارتباطی ندارد.
حالا تصور کنید یک نفر که از دادگستری حقالوکاله میگیرد تا از متهمی که در برخی موارد حتی او را ندیده دفاع کند، چقدر میتواند در این دفاع موثر باشد؟ وجدان کاری به کنار، اگر وکیلی پرونده موکلی را خواند و به این حجت رسید که او متخلف است چه رفتاری خواهد کرد؟ کلا وکلای تسخیری چون پیوستی به جز انسانیت و وجدان کاری خود ندارند ممکن است از شعبدههای وکالت خیلی استفاده نکنند و پروندههای تسخیری را در اولویت نگذارند.
در واقع وکلای تسخیری تلاش خودشان را میکنند، اما در پروندههای اینچنینی تلاش آنها کافی به نظر نمیرسد. با این مقدمه، از شما میخواهیم با ما همکاری کنید تا راحتتر از وکلای تسخیری که نقش چندانی در این پرونده ایفا نکردهاند، عبور کنیم.
فرزان راد، حلقه گمشده
نهمین جلسه دادگاه، روز شنبه، دهم آبان، با احضار وکیل مدافع فرزام راد شروع شد؛ متهمی که از او در لحظات مهمی از این پرونده اسم برده شده، اما هیچکس تصویر روشنی از او ندارد، همانطور که قهرمانی فرزام راد را جوری مفسد اقتصادی فراری معرفی میکند که دلت میخواهد با هزینه شخصی خودت بروی و این مفسد اقتصادی را کت بسته تحویل قانون بدهی، امامی جوری از او صحبت میکند که احساس میکنی کارآفرین و قهرمان اقتصاد است و باید در انتخاب چهره برتر سال به او رای بدهی! وکیل تسخیری آمد، ابتدا به شکل دفاعیات امامی و خطابهگویی و بیانیهخوانی اعتراض کرد و سپس لایحه خودش را خواند، یکسری حرف عمدتا تکراری در خصوص اینکه قانون ایراد دارد، قانونی که حداقل دادگاه در وضع آن دخالتی نداشته است.
بعد هم گفت موکل او خارج از کشور است و حتی برادر متهم با او همکاری نکرده و خودش هم متهم را ندیده است. قهرمانی هم آمد و خیلی وقت وکیل را نگرفت. توضیحاتی در خصوص اتهامات داد، از گران نمایی 500درصدی املاک گفت، تعدادی از پیامهای فرزام را خواند، مقداری به بازی رسانهای تیم امامی پرداخت و مدارکی در رد ادعاهای او در رسانهها ارائه کرد. انگار همه چیز روی دور تند بود تا یکی از افرادی که بارها اسمش روی زبانها آمده بود به جایگاه احضار شود و سرانجام لحظهای که خیلیها انتظار آن را میکشیدند، فرا رسید.
متهم و محبوب
آتیلا امبروش، سارق افسانهای مجارستانی که قبل از سرقتهای مسلحانه از بانکها، آژانسهای مسافرتی و ادارات پست حسابی مست میکرد یکی از شخصیتهای محبوب ملت شکست خورده مجارستان پس از فروپاشی بلوک شرق بود. مردی عجیب، نامتعادل و البته سختکوش و مرموز که یکی از تبهکاران شناخته شده محسوب میشد و مردم سالها تیشرتها و ماگها و کلاههای نقابدار با طرح او را از مغازهدارها طلب میکردند.
البته امبروش تنها مورد از این تبهکاران محبوب نیست. شاید خیلیها تد کزینسکی را نشناسند، اما ما معمولا طراحی تصویر او را روی پیراهن آنارشیستها یا حتی طبیعتگرایان دیدهایم، نابغهای که برای جلوگیری از پیشرفت تکنولوژی برای مراکز علمی بمب پست میکرد و سه نفر را کشت.
جنایتکاران دنیای مدرن خیلی به آدم بدهای دوران کلاسیک شباهت ندارند و شما میتوانید چه در مخالفت با سیستم قضایی، چه در اعتراض به وضع جامعه، چه به هر دلیل دیگری در خلوت خودتان بعضیهایشان را دوست داشته باشید. هرچند در تمامی تجربههای قبلی که ذکر شد دست آخر این تبهکار بود که از چشم مردم افتاد و به سیاهچالههای نفرت مردم تبعید شد. واقعیت این است تبهکاری هیچوقت محبوبیت ذاتی نمیآورد و تبهکارها آخر قصه همیشه محبوب نمیمانند.
و متهمی که در این دادگاه، توجههای زیادی را به خود جلب کرد، مهدی محمدی بود.
رونمایی از مهدی محمدی
اگر مافیا بازی کرده باشید احتمالا میدانید بعضی اوقات یک نفر در بازی هست که گرههای زیادی را باز میکند. همه آدمها در او تقاطع دارند و اگر گره او باز شود دست خیلیها رو میشود. مهدی محمدی، یکی از تقاطعها در پرونده امامی است.
شاید ندانید اما پرتعدادترین ترکیب اسم و فامیلی ایرانی، مهدی محمدی است. اغلب ما حداقل یک نفر به این اسم میشناسیم یا یک نفر با این اسم دیدهایم. آنهایی هم که تجربه اسامی مستعار دارند میدانند حسینی و محمدی و امثال این اسامی پر تکرار باب خوراک اسم مستعار هستند، اما مهدی محمدی داستان ما مثل هیچکدام از آنها که شما دیدهاید، نبود. او کسی بود که به قول قهرمانی، مسؤول پخش هدایا و رشوههای امامی بود، ادعایی که هنوز حکم دادگاه را به عنوان پشتوانه ندارد.
مثل یک دانشآموز دبیرستانی دهه شصتی صورتی تراشیده و موهای کوتاهی دارد، کت و شلوار یکدست، شیک و سورمهایاش را با پیرهن سورمهای اتو خورده ست کرده اما برخلاف لباس پوشیدناش موقع حرف زدن نامرتب و بههم ریختهاست، وسط حرفهایش نفس کم میآورد و جملهها را کامل ادا نمیکند، به خوبی روشن است از جایگاهی که در آن ایستاده میترسد، قبول کنیم با سی و یک متهم و کلی شاکی و وکیل در پشت سر، قاضی مسعودی مقام و کلی دوربین در روبهرو و در سمت راست، محمد امامی و در سمت چپ رسول قهرمانی، جایگاه متهم محل بسیار ترسناکی است که کمتر کسی خود را در آن نمیبازد.
انتظار میرفت رونمایی از محمدی دادگاه را به یک نفسنفس تازه مهمان کند اما این دادگاه نشان داده که پروندههایی هستند که دلشان نمیخواهد جلو بروند. عنوان اتهامی محمدی معاونت در جرم بود، نه مشارکت! اما حرفهای او از اول شروع شد، از اولتر از آنجا که فکرش را بکنید!
محمدی از آنجا شروع کرد که روی پای خودش ایستاده و حالا دفتر و دستکی با انواع و اقسام خودروهای مدل بالا برای خودش دارد، قصهای آشنا تعریف کرد از پادویی که حالا تمام ماشینفروشهای تهران میشناسندش، یک کثیرالسفر که ساعتهای گرانقیمت دست میکند و در خیابانهای بالای شهر مینشیند. ارتباطش با امامی به سال 91 برمیگشت که سه میلیارد تومان ماشین از او خریده و با هم کار کردهاند.
یک روزی بابت چکهای برگشتی امامی از او قیر گرفته و فروخته و از این کار خوشش آمده و وارد بازار قیر شده، برای امامی خانه، ساعت، ماشین و حتی برای خریداران خودروهایش سیمکارت هم میخریده! و حتی زمانی که امامی مشکل نقدینگی داشته برایش پول جور میکردهاست.
خبرنگارها انتظار یک کاراکتر مغز متفکر را داشتند، یک کارچاقکن توی مایههای وکیلمدافع ویتو کورلئونه در مجموعه پدرخوانده اما متهم داستان امروز فقط یک جیمی دهنلق به نظر میرسید که هرلحظه ممکن است همهچیز را لو بدهد!
جیمی اصطلاحی است برای جورکنها که هر چیزی بخواهید برای شما در کسری از ثانیه رو میکنند، از آن آدمهایی که از پراید 86 بدون رنگ در کویر لوت تا بلیت کنسرت بوچلی در میلان را در سریعترین زمان ممکن فراهم میکنند و در همهجا آشنا دارند، همانهایی که دلالی میکنند و حالشان از این کار خوب است. همانهایی که هیچوقت به نفر اول بودن فکر هم نمیکنند، فقط مثل فرفره میچرخند و تدارکاتچیهای محشری هستند.
همه به این نتیجه رسیدند که این بابا کارهای نیست، یک آدمی بوده که بهخاطر اینکه یک قرانش را دو تومان بکند به هر دری زده، رئیس به او گفته ماشین بخر، خریده، گفته بفروش، فروخته! رشوههایی هم که داده، نمیدانسته بابت چه چیز پرداخت میکند.
اما اینها تا زمانی بود که قهرمانی نشسته بود؛ از لحظهای که قهرمانی بلند شد ورق برگشت و محمدی حرفهایی زد که نظر جمع نسبت به او تغییر کرد. او زیر بار خیلی چیزها رفت، خیلی ارتباطها را روشن کرد، از جلسهای صحبت به میان آورد که به روشنی رد پای امامی را وسط ضمانتنامهها نشان میداد و به نظر میرسید که کار تمام است اما امامی هنوز هم منکر ارتباط این شرکتها با خودش میشد.
از آن به بعد قهرمانی انگار محمدی را بهعنوان کارشناس خودش منصوب کرد، در خیلی از نقاط دادگاه به او و اطلاعاتش استناد میکرد، به عنوان مثال برای اعلام قیمت املاک از محمدی نظر میگرفت که از قضا محمدی هم اطلاعاتی که میداد علیه متهمان اصلی پرونده استفاده میشد.
محمدی انگار یک ادوارد اسنودن در فرودگاه مسکو بود، کسی که در جلسات خصوصی حضور داشت و در حالی که عمر حمیدرضا حاجیان وکیل امامی به دادگاه او قد نداده بود، او دست پایینترین متهمی بهحساب میآمد که در جریان اغلب جلسات خصوصی و محرمانههای امامی قرار دارد و میتواند او را از دادگاه مستقیما به بهشت یا به جهنم ببرد که البته به نظر میرسد بین فرو رفتن و فرو بردن گزینه دو را انتخاب کردهاست.
البته این آدم مورد اعتماد امامی، دو دست لوازم اسکی هم برای امامی آورده بود که اعلام اینکه به جای دبی، از منیریه آنها را خریده خنده همه را به سمت سقف بلند دادگاه شلیک کرد، حتی امامی!
در میان حرفهای محمدی یک ادعا از اول تا آخر ثابت بود و حتی سوالهای قاضی و قهرمانی هم در آن تاثیری نداشت، محمدی مدعی بود امین کریمی وجود دارد و خودش او را چند بار دیدهاست، ادعایی که قهرمانی به هیچ عنوان آن را نمیپذیرد و امین کریمی را یک شخصیت خیالپردازی شده میداند که قرار است به عنوان یک متهم فراری که همه چیز را برداشته و دررفته، خیلیها پشت این اسم پنهان شوند.
گره کور دادستانی
واقعیت این است که استناد مهدی محمدی در مورد وجود امین کریمی محکمتر از استدلالهای قهرمانی از نظر عدم وجود چنین شخصی است. محمدی به خیلی چیزها تن داد و بسیاری از ادعاهای قهرمانی را تایید کرد، جز این یکی که میگفت من خودم اولینبار او را در راهروهای شرکت نفت پاسارگاد دیدم و با او به رستوران رفتیم.
قهرمانی اما استدلال اصلی که بر عدم وجود چنین شخصی دارد نبودن رد پای مالی از او در هیچ معاملهای چه در این پرونده و چه در غیر از این پرونده است. یک جایی از قهرمانی نقل شد که او فقط در معامله یک پراید دیده شدهاست.
میتوان گفت و خندید که پراید امروز خیلی هم کالای گرانقیمتی است اما اگر بپذیریم که قهرمانی در مورد امامی درست میگوید و او اینقدر رد پای خودش را در ضمانتنامهها درست پاک کرده، قهرمانی هم باید بپذیرد که ممکن است یک امین کریمی وجود داشته باشد که ردپایش را بهتر از امامی پاک کرده باشد!
چیزی که بهزودی مشخص میشود، هر چند، اظهارات محمدی درخصوص جلسهای با حضور امین کریمی، حاجیان، امامی و فرزانراد در دبی که سر ضمانتنامهها به دعوا کشید جای پای روشنی است که ردپای این چند نفر را در پشتپرده ضمانتنامههای بدون پشتوانه نشان میدهد.
کمی پیچیدهتر از آنچه فکر میکنید
دادگاه بعد از ظهر با ادامه اظهارات محمدی دنبال شد، محمدی روانتر حرف میزد، کمتر مثل صبح نفس نفس میزد و انگار باری از روی دوشش برداشته باشند، با آرامش بیشتری در جایگاه حاضر شد.
در جلسه بعد از ظهر حرفهایی زد که قهرمانی میگفت تکمیل حرفهای صبحش است، قهرمانی میگفت در راهرو حرفهای مهمتری از جلسه صبح زده و برای گفتن آنها به جایگاه آمدهاست.
حرفهای مهمتری هم بود. از شخصی به نام المدرسی نام برد که کارمند امامی بود، ولی کارهای امین کریمی و شرکتهای ضمانتنامه بگیر بیپشتوانه را انجام میداد. از همکاری امامی و کریمی صحبت کرد، از اینکه در این همکاری امامی پشت پرده غندالی بوده، از املاک و خودروهایی که به نام همسر غندالی کرده، از نمایشگاه ساعت در سوئیس، از مسافرتهایی که برای کارهای امامی رفته و از پول جور کردنها برای امامی، اما هرچه گفت زیر بار خیالی بودن امین کریمی نرفت.
خیلی از گرهها تا همینجا برای مخاطب باز شد و زونکنهای تیم دفاع از امامی را تبدیل به کاغذپاره کرد، اما
دادرسی این قدرها هم ساده نیست. اظهارات یک متهم پرونده علیه متهم دیگر آن هم در صحن دادگاه چه ارزشی دارد؟ شاهد اصلاً تشریفات خودش را دارد، این حرفها به عنوان شهادت تلقی نمیشوند و نهتنها ممکن است متهمی دیگران را با خودش به زیر آب ببرد، حتی ممکن است جرم متهم دیگری را گردن بگیرد! دادگاهی عادلانه است که زیر بار اظهارات بیمدرک نرود.
هرچند وکیل متهم که بعد از او آمد، گفت موکلش در حال شفاف سازی است و فقط استرس دارد، او هم لایحهای خواند و از این جبهه به دادگاه ورود کرد که موکلش جرم اقتصادی ندارد.کارهایی برای امامی انجام داده، ولی نه آن طوری که اخلال در اقتصاد باشد. به زبان سادهتر اینکه یک کاری کرده که خوب نبوده، اما خیلی سخت نگیرید، اندازه جرم او به اندازه اتهامات وارده نیست. دنبال سود شخصی بوده، ولی با متهم ردیف اول وحدت قصد نداشته. وکیل محمدی بسیار فنی صحبت کرد و به نظر میرسید اگر در لایحه هر جمله را سه یا چهار بار ساده سازی نمیکرد، حداقل رسانهایها اغلب متوجه نمیشدند.
بعد از همه اینها هم گفت جرم انگاری نکنید، یک کمی در کنار متهم بایستید، شاید بتوان محمدی را تبرئه کرد. دعوا الان بر سر آدمهایی است که ضمانتنامه صادر و از آن سوءاستفاده کردهاند. محمدی هیچ کدام از این دو نیست و فقط برای رد کردن ردپای حسابها از او استفاده کردهاند.
البته قهرمانی اینها را رد کرد. میگفت پرویز نسترن تهرانی به محض دیدن محمدی گفته این همان کسی است که همه ما را بدبخت کرده، محمدی توی حرف قهرمانی پرید و پرسید من چکار کردهام؟! اما همه دادگاه در ساکت شدن او متفق النظر بودند.
ادامه دادگاه اما با ظهور پدیدهای جدید جذابتر شد، متهم فاطمه شامانی!
من یک فرهنگیام
فاطمه شامانی، همسر شهاب الدین غندالی، نفر بعدی دادگاه بود که احضار شد، اگر قسمتهای قبلی سریال دادگاه امامی را دیده باشید، توضیحات مفصلی در خصوص ظاهر این زن ارائه کردیم و برای این قسمت فقط به همین اکتفا میکنیم که چادر سفت و سختی به سر داشت و علاوه بر اینکه سخت رویش را گرفته بود، حتی در جایگاه متهم از ماسک استفاده میکرد و به این ترتیب چهرهاش به هیچ وجه قابل تشخیص نبود و شما حتی نمیتوانستید سن و سال کسی را که به عنوان همسر غندالی در جایگاه متهم حاضر شده ، تخمین بزنید.
بعضیها او را با شبنم نعمت زاده، دختر آقای وزیر مقایسه میکردند. حال اینکه نعمت زاده هم به این سختی رو نمیگرفت و بالاخره در فضای مجازی تصاویری از او وجود داشت، اما از شامانی هیچ تصویر روشنی وجود ندارد.
بلند شد، پشت تریبون ایستاد و وقتی قاضی از او پرسید معاونت در اخلال عمده و پولشویی از طریق تحصیل اموال با علم به منشأ پول را قبول دارید؟! گفت: «به هیچ وجه!» و وقتی قاضی از او خواست از اتهامات وارده دفاع کند، توضیح داد: «دفاعی ندارم، چون بازپرس پرونده گفته هرچه من بگویم، مسعودی مقام همان را مینویسد!»
این حرف کافی بود تا مسعودی مقام بالاخره چهره یک قاضی صبور را کنار بگذارد و با شامانی رسما برخورد کند: «بسه دیگه! خسته شدیم از بس حاشیه رفتید، این همه آپارتمان گرفتید حرفی ندارید بزنید، یک نفر یک حرفی زده ول کن نیستید. بازپرس اگر هم حرفی زده چرا شکایت نمیکنید؟! فقط حاشیه...» عصبانی کردن قاضی کار بسیار سختی بود که شامانی یکتنه از عهده آن برآمد.
البته کوتاه هم نمیآمد، میگفت وکیلش دفاع خواهد کرد، اما قاضی مسعودیمقام پیش از این هم نشان داده بود که بلد است آدمها را از صحبتهای متفرقه به وسط پرونده بکشاند، آرام آرام شامانی به خودش آمد و دید که دارد در مقابل دادگاه از خودش دفاع میکند.
البته دفاعیات متهم شامانی با ورود قهرمانی همراه بود، قهرمانی کسی بود که شامانی را بازداشت کرده بود و به این ترتیب از زیر و بم پرونده او به طور کامل اطلاع داشت.
شامانی عملا منکر پیامکهایی که با امامی رد و بدل کرده نبود، اما طوری حرف میزد که انگار حرفهایی که در پیامکها رد و بدل میشده ،حرفهای یومیه با یک دوست خانوادگی بوده و به نوعی منکر تاثیرگذاریهایی که در پیامکها از خودش نشان میداد، شد. قهرمانی اما میگفت شامانی در اولین مواجهه با اسم امامی گفت: «بسم ا... امامی دیگه کیه!» بعد کم کم به حرف آمده و خودش و پسرش اقراقهای زیادی داشتهاند.
داستانی که قهرمانی از شامانی تعریف میکرد از یک معامله آپارتمان در دبی، دو واحد در نیاوران و یک خودروی لکسوس بوده، اما شامانی به نوعی میگفت همه آنها را خریدهاند. شامانی میگفت سهام شرکت غندالی و آپارتمان منطقه پالم (یکی از گرانترین مناطق دبی) در امارات را واگذار کردهاند و واحدی در خیابان نیاوران خریدهاند.
قهرمانی اما مدعی بود چندماه پس از واگذاری واحد دوم آپارتمان در نیاوران، از بانک با خانم شامانی تماس میگیرند و به او میگویند حسابهایشان تحت کنترل است، آنها هم یک معامله تدارک میبینند و طوری وانمود میکنند که انگار در ازای واحد دوم، یک ملک و مقداری پول نقد واگذار شدهاست. البته شامانی به کل منکر این سناریو میشود.
قاضی از شامانی پرسید شغل شما چیست؟ و شامانی در حالی که تن صدایش حداقل دو پله پایینتر آمده بود گفت من فرهنگیام!
بام نیاوران
یک لحظه دادگاه را همینجا رها کنید، تلفنهایتان را بردارید و بام نیاوران را گوگل کنید، بعد یک فرهنگی بازنشسته را در آن تصور کنید! خب، دوباره به دادگاه بر میگردیم!
به جایی که شامانی توضیح میداد که فرهنگی بازنشسته است و ماهی دو میلیون تومان حقوق میگیرد، اما این اموال با پولهای همسرش خریداری شده که زمانی در دبی یک تاجر بود. یک تاجر در دبی که یک واحد را یک میلیارد و 800 میلیون تومان فروخته، 250هزار یورو(به قیمت روز) هم سهام شرکت را واگذار کرده و یک واحد شش میلیارد تومانی خریدهاست. بعد هم در قبال اظهارات پسرش گفت که پسرم دیوانه شده!
البته این را هم گفت که پیامکها را از خودش در میآورده و میگفته! چون امامی با گفتن اینکه تو هیچ کارهای و حرفت خریدار نداره او را تهییج میکرده که بالاخره یک چیزی بگوید.
با نشستن شامانی نوبت وکیل مدافع او بود، وکیلی که ورژن به روزرسانی شدهای از کریمی فارسی بود و از بیخ دادرسی را قبول نداشت، ابتدا کمی صدایش را بالا برد، اما مسعودی مقام به او تذکر داد که متهم میتواند صدایش را بلند کند، اما وکیل اجازه ندارد، بعد سراغ این مساله رفت که پیامها شخصی هستند و طبق معمول به قهرمانی حمله کرد، اما به نظر میرسد همه اتفاقنظر دارند که برای باز شدن گرههای اینچنینی چندان هم دور از انتظار نیست که پیامهای رد و بدل شده بین متهمان بازیابی شوند، ضمن اینکه قهرمانی گفت که از 1600 پیام رد و بدل شده فقط آنهایی را میخواند که مربوط به پرونده است، وگرنه به مسائل شخصی کاری ندارد.
وکیل مدافع بعد از اینکه مثل دیگر متهمان از حمله به قهرمانی نتیجه نگرفت اصل دادرسی را زیر سوال برد، میگفت چون در زمان بازپرسی در کنار موکلم نبودم همه تحقیقات بیاعتبار هستند، البته مثل بقیه متهمان و وکلای آنها از حسن رفتار قهرمانی تعریف میکند و میگوید که نماینده دادستان نه تنها همکاری میکرده بلکه همه جا اجازه میداده که حضور داشته باشیم.
اینکه بازپرس پرونده این رفتارها را انجام داده یا نه و اینکه اگر انجام داده چرا هیچ کسی هیچ شکایتی تا امروز نکرده خودش سوال عجیبی است که باید ریشههای آن را در زندان جستوجو کرد. هرچند، همیشه آخر حرفها به این ختم میشود که صحبتها ضد و نقیض میشود، مثل همین ادعای بازپرسی بدون حضور وکیل!
دانشگاه مجرمسازی
تا به حال زندان رفتهاید یا شما هم جزو آن دسته از افراد هستید که میگویند تا به حال پایمان به کلانتری باز نشده؟! گذشته از اینکه به کلانتری رفتن بد است یا نه، افرادی که برای اولینبار بازداشت میشوند معمولا همکاری خوبی میکنند، راحت حرف میزنند و به حل گرههای پرونده کمک میکنند، حالا بعضیها این کار را به نجات از وضعیت فعلی مربوط میدانند، اما واقعیت این است که بعضیها بازداشت را آخر خط میبینند و از سیر تا پیاز ماجرا را با آب و تاب و رنگی تعریف میکنند.
بعد که به زندان میروند تازه میبینند خیلی زودتر از آنچه که میتوانستند به حرف آمدهاند و حالا حالاها جای سکوت داشتهاند، بعد در یک دوره آموزشی از دیگر زندانیان یاد میگیرند که در تکمیل پرونده و بازپرسی چه بگویند و با قاضی چطور رفتار کنند.
باور کنید کسی که بازداشت میشود با کسی که از زندان بیرون میآید زمین تا آسمان متفاوت است، چه نادم و چه کاربلد آدمها بعد از زندان خیلی تفاوت میکنند.
البته وکیل مدافع شامانی به فضای رسانهای هم اشاره میکند که فشار زیادی روی متهم و تیم دفاع او آوردهاند، فراموش نکنیم که همین غندالی تا چند قدمی معرفی به عنوان وزیر آموزش و پرورش رفته بود، اما حالا در جایگاه متهم نشسته و همسرش در حال پاسخ دادن به سوالات قاضی و نماینده دادستان است.
وکیل مدافع شامانی تلاش زیادی میکند تا غندالی را از پرونده امامی دور کند، حتی میگوید که از نظر سازمانی اتهامات از توانایی موکلش خارج بوده و نمیتوانسته چنین دستوراتی بدهد، از طرفی اعضای هیات مدیره همسو نبودهاند و غیر از همه اینها یک دستور از غندالی در این پرونده نیست!
البته قهرمانی میگفت صورتجلسه مواجهه اعضای هیاتمدیره پر از نام غندالی است و به زبان خودمانی و غیر حقوقی اغلب اعضا روی غندالی اعتراف کردهاند!
البته قهرمانی از غندالی و برادرش که وکیل اوست هم دفاع میکند، میگوید بدون حاشیه و جار و جنجال تمامی رد مالها را انجام داده و اگر حکمی هم صادر شود هیچ چیزی را بنا نیست که به بانک برگرداند، بعد با وکیل مدافع چک کرد که همیشه در جلسات بازپرسی او حضور داشته و وکیل مدافع هم برخلاف حرف اول خودش تایید کرد، البته ما متوجه نشدیم که بازپرس اول کس دیگری بود یا نه، اما با تایید وکیل مدافع فرضیه باطل بودن تحقیقات عملا از بین رفت.
بعد از این نماینده دادستان که آرامتر از همیشه صحبت میکرد گفت که پیامکها تقارن زمانی داشته و اگر یک چیزی در پیامک عنوان شده در عمل هم اتفاق افتاده، به هرحال به نظر میرسید وکیل مدافع شامانی هم قانع شده و طبیعی بود که شامانی خودش زیر بار اتهامات نرود.
عصر، موقع خروج از دادگاه، حتی نمیشد حدس زد که جای غندالی بودن چه احساسی دارد، اما به خوبی میشد فهمید که این کلاف سر در گم به این سادگی که فکر میکنیم باز نخواهد شد.
ما جلسه بعدی دادگاه را غایب بودیم، هرچند، آب رودخانه پایین آمده و سنگ ریزههای کف رودخانه کمکم دارند خودنمایی میکنند.
یک امامی آرام دیگر
سالن دادگاه رسیدگی به جرایم اقتصادی پر بود و در یک صبح دلانگیز پاییزی دادگاه انقلاب میزبان تمام دار و دسته پرونده امامی از خبرنگار و وکیل و متهم و نماینده دادستان بود.
تشریفات ورودی چند برابر، سالن بسیار کوچکتر، سقف بسیار کوتاهتر و صندلیها ناراحتتر بودند، فقط تفاوتی که مشهود بود قاضی از بلندیهای سالن قبلی پایینتر نشسته و مثل فیلمهای سینمایی نردههای چوبی بین حضار و متهم ردیف اول و وکلا فاصله انداخته بود.
اولین نفر محمد امامی بود که بلند شد، بیسر و صدا یکسری کاغذ پشت میز متهم گذاشت، دوباره نشست و از لابهلای پروندهها دوباره تعدادی کاغذ برداشت و بعد از چند بار که با خودش برای رفتن و نرفتن یکی بهدو کرد، بالاخره پشت تریبون متهم ایستاد. قاضی هم مثل تمام شاهدان ماجرا قدمهای مردد و تردیدهای عجیب او را بیصدا تماشا کرد.
برخلاف همیشه همان ابتدا تشکر کرد که دادگاه فرصت دفاع به او داده و همه با چشمهای باز به محمد امامی جدیدی نگاه میکردند که در دادگاه انقلاب پردهبرداری شده بود. بعد توضیح داد که به علت بیماری کرونای خانواده، خیلی آمادگی دفاع ندارد.
واقعا برای همه عجیب بود که رفتار امامی اینقدر تغییر کردهاست، اما دوباره به شکل قبلی دفاع خودش برگشت و به قاضی گفت که هیچ سند مالی ارائه نشده و دادگاه تنها براساس اظهارات دیگران علیه من پیش میرود، این دادگاه طراز شما نیست، من حتی اگر اعتراف هم بکنم شما نباید از من بپذیرید، چون رد پایی از من در هیچ جا وجود ندارد، نماینده دادستانی قصهگویی میکند و از نظر تاریخی هم این قصهها با هم تناقض دارد. چرا اصرار و لجاجت دارید که من را محکوم کنید؟
قاضی اما دوباره به میانه آمد و گفت که طراز دادگاه را خودش تعیین میکند و کسی در این مسائل حق دخالت ندارد، اولا که مستندات هم بود، علاوه بر آن خانم شامانی هم گفت که همه پیامکها وجود داشته و افراد هم حضور شما را تایید کردهاند.
امامی کشدار و با گلایه صحبت میکند، روند کشدار دادرسی که به نظر میرسید خودش آن را شروع کرده حالا اول از همه خودش را خسته کرده که البته بیماری کرونای مادرش هم مزید بر علت شدهاست.
بلافاصله قهرمانی آمد و او هم از خودش دفاع کرد، قهرمانی گفت که در رسانهها نوشتهاند که من برای تحقیر به او میگویم رب فروش! اما اینطور نیست، به نظر من اوج حقارت این است که بگوییم دست توی جیب مردم کردهاست، وگرنه ربفروشی که برای او افتخار محسوب میشود! قهرمانی میگفت به خاطر یکی دو روز جابهجا شدن تاریخ افتتاح حساب سر و صدا به پا کردهاند و میگویند فلانی دروغگوست، حالا امروز نه، دو روز قبل، دو روز بعد! وقتی یک حساب پشتوانه نداشته هر روزی که باز شده نمیتواند وام بگیرد. اصل ماجرا را رها کردهاند و شلوغ میکنند.
قهرمانی حتی گفت که به او ساختگی بودن پیامهای رد و بدل شده را نسبت میدهند، واقعیت این است که استخراج پیامها اصلا مربوط به قهرمانی نبود، قهرمانی پیامها را از مقامهای امنیتی گرفته که به درخواست قاضی ویژه استخراج شده بود.
اینکه تقابل قهرمانی با امامی از دیگر تقابلها جذابتر است را در این لحظه بیشتر میتوان فهمید، قهرمانی به امامی گفت که تیم خبری تو میرود و از روی عکسها اخبار ناقص درمیآورد، بعد قهرمانی یکییکی نامههایی را بلند کرد و به سمت امامی گرفت و گفت چرا توی عکسهای بیکیفیت زوم میکنید؟! به من بگویید کپی مدارک را به شما بدهم! جالب اینکه امامی هم میگفت بده!
واقعیت این است که امامی و تیماش بارها میگفتند که قهرمانی هیچ مدرکی ارائه نمیکند و فقط نمایش میدهد، بیرون از دادگاه اما روی صندلیهای راهرو و بین اغلب اهالی رسانه همین حرف به نظرسنجی گذاشته شد، جالب اینکه همه به این نکته اشاره میکردند که امامی این همه کاغذ میآورد و فقط یکی دو برگه را به عنوان سند استفاده میکند، در حالی که قهرمانی از توی زونکن جادوییاش آنقدر ورق بیرون میآورد که اختلاف این دو قابل چشمپوشی نیست.
شاید فکر کنید نویسنده تحت تاثیر قهرمانی قرار گرفته باشد، بر فرض اینکه درست باشد، آیا شما از نماینده دادستانی که در قبال ادعای متهمی که یک شرکت را بهعنوان یک شرکت بینالمللی اسم و رسمدار معرفی میکند که طرف معامله او بوده، اسناد واگذاری آن شرکت به متهم را به همراه مهر شرکت به دادگاه نشان میدهد شما تحت تاثیر قرار نمیگیرید؟
واقعا امامی فارغ از گناهکار یا بیگناه بودن، بعد از آن حضور درخشان در دفاعیات روزهای اول، کمکم دارد میدان افکار عمومی را هم به قهرمانی میبازد، به نظر میرسد اگر به همین شکل ادامه پیدا کند روزهای آخر پاییز چیزی برای دفاع باقی نمانده باشد، امامی اگر مجرم نیست باید بجنبد، این راهی که در آن قرار گرفته به جایی جز اتاق اجرای احکام منتهی نمیشود. هرچند یکی از دادگاهدیدهها میگوید که قاضی در بعضی از موارد مجاب شده، چیزی که برای ما در این گزارش مهم نیست.
بعدازظهری که به غندالی رسید
در دادگاه نوبت بعدازظهر بالاخره قاضی از بین اسامی دست روی پادشاه مخلوع گذاشت و غندالی بزرگ را که همین چند سال قبل بهعنوان گزینه وزارت آموزش و پرورش از او رزومه و برنامه خواسته بودند را به جایگاه متهمان احضار کرد.
غندالی بدون اینکه هیچ تغییری در ظاهرش ایجاد شده باشد، با همان کت کرم رنگ کهنه و لبخندی که انگار از روی خستگی و بیحوصلگی بود، بلند شد، هیکلش را مثل یک نهنگ سنگین و خسته کشید و پشت تریبون ایستاد، قاضی ردیف اتهامی و اتهام او را خواند؛ معاونت در اخلال، کسب مال نامشروع، مورد دو واحد در نیاوران و تسهیل دریافت تسهیلات برای شرکتهای امامی و فرزانراد...
غندالی لبخندی به روی لبهایش نشست، آرام دست راستش را بلند کرد و با لهجه جنوبی و حالتی مظلومانه چیزی گفت که هیچکس انتظارش را نمیکشید: «آقای قاضی، من یک معلم ریاضی هستم، من اینجا به پناه آمدم...!»
آدم که پیر میشود
آدم که پیر میشود مثل یک کشتی است که سوراخی در آن درست شده و هر روز سنگین و سنگینتر میشود، شاید اگر اتفاقاتی که برای غندالی افتاده برای امامی یا کسی همسن و سال امامی افتاده بود گریه میکرد، شاید اگر 10سال بعد در این دادگاه حاضر میشد هم همینطور، اما غندالی درست در روزهای بلاتکلیفی پای میز محاکمه آمده بود که نه میداند پیر شده و فرصت جبران ندارد، نه میداند که آنقدر جوان است که میتواند خودش را نجات دهد و این خودش یکی از نشانههای پیری است، اینکه آدم نمیداند پیر شده یا نه!
در این سن و سال تفاوت چندانی میان 15 سال و حبس ابد نیست، شاید غندالی چیزی میداند که میخواهد آن را پل آزادی کند. گزارش را اینجا تمام نمیکنیم، گزارش را میبریم به پایان حرفهای غندالی، همانجایی که وکیل مدافع متهم آمد و گفت که غندالی تمامی اموال را برگردانده و امروز یک آپارتمان 80 متری بیشتر ندارد، همانجایی که بهخوبی یادمان انداخت که گاهی میشود از همان اول یک 80 متری را انتخاب کرد و این روزها را ندید.