روایتی متفاوت از دادگاه جنجالی محمد امامی، متهم فساد اقتصادی

عدل و هیاهو

اینجا دادگاه جرایم اقتصادی است، اینجا دادگاه سارقان و سرقت نیست! من متهم اقتصادی هستم، املای من را شما باید تصحیح کنید، من از دیوار کسی بالا نرفتم که با تشخیص هویت مشخص بشود من دزد هستم یا نیستم!
کد خبر: ۱۲۸۰۲۳۴

حرف‌هایی در این دادگاه زده می‌شود که شان دادگاه را تا حد دادسرای سرقت پایین می‌آورد... با توجه به جلسه قبلی دادگاه همه منتظر یک دادگاه کسل‌کننده بودند که این حرف‌ها توسط متهم محمد امامی زده شد، اگر به علائم نگارشی در خبر آشنا باشید می‌دانید وقتی در نقل قولی از گیومه استفاده شده، یعنی گوینده دقیقا همین کلمات را به کار برده است! شاید فکر کنید این متهم چقدر وقیحانه در جایگاه یک سارق مولتی میلیاردی بیت‌المال ایستاده و برای خودش شانی بالاتر از بالا رفتن از دیوار مردم دست و پا می‌کند، اما این تفکر شاید درست نیست.

متهم اینجا می‌خواهد به لبه‌های باریک بین تبرئه و محکوم شدن در این نوع دادگاه‌ها اشاره کند. البته چون شما برشی کوتاه از این متن را می‌خوانید، این طور برداشت می‌کنید.

متهم که امامی بارها گفت دیگر در دادگاه از خودش دفاع نمی‌کند، در این دادگاه نشان داد چرا آن کارشناس قضایی، در میان تمام آنهایی که با اسم مخفف می‌شناسیم، او را باهوش ترین متهم می‌خواند، البته همه اینها برای نوبت صبح دادگاه بود، شاید اگر به اندازه هوش، تجربه و سعه صدر داشت امروز این گزارش مقدمه دیگری داشت.

در قسمت قبلی گزارش دادگاه محمد امامی و 32نفر دیگر از متهمان، شخصیت‌های نقش‌آفرین اصلی را معرفی کردیم و تفاوت این نوع روایت را نیز گوشزد کردیم، اما برای یادآوری باید عرض شود در این گزارش جزئیات پرونده از نگاه فنی بررسی نمی‌شود.

بنای ما نگاه به زوایای حقوقی و کیفری نیست و تا حد امکان سراغ آنها نخواهیم رفت؛ چرا که دادگاه‌های این‌چنینی آنقدر مملو از اصطلاحات است که مخاطب سردرگم شود.

خبرگزاری‌ها به اندازه کافی زحمت انتشار آن جنس اخبار را کشیده‌اند، این، یک نگاه از زاویه جدید به دادگاه است.

شما با مطالعه این مطلب می‌توانید از روند و شیب دادرسی مطلع شوید و زوایای مغفول دادگاه را بررسی کنید.

اجرای بی‌نقص متهم امامی

بازی از جای جذابی شروع شده‌بود و قهرمان و ضدقهرمان درست مقابل هم قرار گرفته‌بودند؛ یک نبرد کلاسیک که در صحبت‌های امامی برای انتخاب سفید و سیاه اینقدر نشانه در دو طرف قرار داشت که دست شاهدان ماجرا را برای انتخاب کاملا باز گذاشته‌بود.

امامی سرش را به سمت قاضی مسعودی مقام، خبرنگاران و گاهی هم قهرمانی می‌چرخاند، اما همه می‌دانند این تقابل تنها بین او و نماینده دادستان بود و بس.

او ابتدا تقاضا کرد حرف‌های او را نیز پوشش دهند، البته در جریان صحبت‌هایش از بازیگران سریال شهرزاد هم عذرخواهی و از اهالی سینما که برای آزادی وی نامه‌نگاری کردند تشکر کرد؛ آن هم در شرایطی که اخیرا کمتر کسی در مورد سریال شهرزاد صحبت کرده‌بود و همه دنبال دیگر جنبه‌های این پرونده بودند.

«آقای قهرمانی، ما در دو دنیای متفاوت نفس می‌کشیم، من از کودکی کار کرده‌ام، ساخته‌ام و می‌سازم. دویده‌ام و خواهم دوید. بیش از گفتن عمل کرده‌ام. از حاشیه پرهیز کرده و همیشه در متن و قلب میدان کار جنگیده‌ام، بی‌هیاهو و جنجال. تشنه شهرت نبوده و نیستم. از دقایق و لحظه‌های زندگی برای تحقق آرزوها و رویاهایم بهره برده‌ام. خیلی اهل پاسخگویی آن هم به دروغ‌ها نیستم. اگر به من تاخته‌بودی مثل همیشه سکوت می‌کردم؛ چون کارنامه و ساخته‌هایم، مستندترین متن دفاعیه خواهدبود؛ اما آنجا که جسورانه و بی‌محابا به همکاران و خانواده‌ام تاختی و آنجا که در تلاش هستی و بودی تا زمینه تعطیلی کسب و کار و برچیده‌شدن سفره نان صدها نفر را مهیا کنی، سکوت را جایز ندانستم. بی‌هیچ سند و مدرک، هنرمندان خوشنام و نامداری را متهم کردی. اعتبار و منزلت آنها را مخدوش کردی. به خدا زخمی کردن روح دیگران هنر نیست، آنچه گفتی و کردی، نه فسادستیزی بود نه دادخواهی نه نسبتی با زیبایی داشت؛ مزد شهرزاد، ابد و یک روز، الیور توئیست، شبی که ماه کامل شد، شعرها و شاهگوش و... مزد هزاران دقیقه زیبایی و شعر عاشقانه و ترانه، مزد آن دوشنبه‌های انتظار، تهمت و افترا نیست. اینها همه محصول ذوق و خلاقیت و عشق بی‌حد و حصر به سینماست. اینها محصول مناسبات غیراخلاقی و پولشویی و اختلاس نیست. نمی‌شود در تاریکی، در جهانی تهی از روشنایی و عشق نفس کشید و شاعری کرد. من یک تن بودم یک نام این همه کار محصول جمعی از فرزندان نیک این دیار بود. پیر و جوان، گمنام و نامدار در ساخت همه این زیبایی‌ها دخیل بودند.»

مشخص بود امامی سعی دارد این مبارزه را یک نبرد تن به تن و تک به تک معرفی کند؛ اما بارها از نبود توازن سلاح حرف زد؛ یعنی سلاحی که قهرمانی و دادگاه دارند از سلاح من بزرگ‌تر و قوی‌تر است.

«سال‌هاست برای نابودی من همه‌چیز در اختیار داری، فقط یک چیز نداری واهمه از خدا و من سیدمحمد امامی، به جای طرح و انتشار عمومی مطالب، فقط یک امکان دارم: دادخواهی از خدا. چند سالی است که این همه واهمه با من است. واهمه تعطیلی کسب و کاری که صدها نفر با صداقت و خلوص و همدلی در آن نقش‌آفرینی داشتند، واهمه برچیدن سفره‌هایی که نان حلال برکتش بود. برایم عجیب است حضور تو در زندگی من.» قاضی مسعودی مقام بارها در طول این متن به محمد امامی تذکر داد که نماینده دادستان و دیگر مسؤولان پرونده را با الفاظی شبیه تو خطاب نکند.

امامی اجرای بی‌نظیری داشت، این متن هم دستنوشته‌های خود اوست و ممکن است کلماتی از آن در دادگاه بیان نشده‌باشد یا کلماتی به متن آن افزوده شده‌باشد.

« آقای قهرمانی، من از سال 90 تا 98 حتی زمانی که در زندان بودم بیش از 200 میلیون قطعه DVD را تولید و توزیع کردم، هزاران شغل مستقیم و غیرمستقیم ایجاد کردم، کار تولیدی کردم، وام تولیدی نگرفتم، وام ترجیحی نگرفتم. یک گرم مواد اولیه پتروشیمی را در بازار آزاد نفروختم، ارز دولتی نگرفتم، هرچه وام به بانک‌های دیگر داشتم بدون حضور پلیس و دادسرا نقدی تسویه کردم، بالاترین رتبه IMDB را در سریال‌ها در بخش خصوصی کشور دارم، محصولاتم میلیون‌ها بازدیدکننده درYouTube دارد، یک میلیون نه حداقل 25.000 میلیون نفر درآمد ارزی داشتم محصولاتم به 20 کشور دنیا نفروختم و وام صادراتی نگرفتم، بزرگ‌ترین انیمیشن کشور را در دوران تحریم و زندان ساختم و امروز در پیش‌تولید سه سریال بزرگ ملی و جهانی هستم که حتما خبرهای آن را خواهی خواند و خبرهایی که همش محصول دوران زندان بود.» سپس رو به قاضی کرد و گفت:« من سیدمحمد امامی در این دادگاه فرمایشی دفاعی ندارم؛ چون می‌دانم هیچ پرونده‌ای ندارم. گریستن بر گوری که در آن مرده‌ای نیست مضحک و خنده‌دار است.» امامی در حالی این دادگاه را فرمایشی می‌خواند که وکیل او بارها و بارها قاضی را عادل خطاب کرد و بر این نکته تاکید می‌کرد حتی افرادی که قاضی مسعودی مقام آنها را محکوم کرده در زندان هم از او اعلام رضایت می‌کنند.

« آقای قاضی، حضار محترم و مستشاران عزیز، روزی یکی از دوستان من، نکته جالب و قابل تأملی به من گفت؛ هیچ‌وقت با کسی که بد بازی می‌کند بازی نکن، چون بازی‌ات را خراب می‌کند. امروز آقای قهرمانی، نمونه‌ای از چنین همبازی‌هاست. ما از ایشان در هیچ جلسه‌ای نه در این دادگاه نه در دادگاه‌های دیگر متهمان بانک سرمایه و بانک ملت و... هیچ وقت حرف قانونی نشنیده‌ایم. اگر هم از قانون حرف زد قانونی است که در خدمت شلوغ‌بازی‌هایش قرار می‌گیرد. حتی از پیروزی در این جایگاه و شکست دشمن هم خوشحال نیستم، چون کار من جنگیدن با قهرمانی نبوده و نیست. هر کاری کردم که اینجا نایستم، هر کاری!»

« آقای قهرمانی به خدا در پیچیده کردن پرونده، حقیقت گم نمی‌شود. ممکن است هیاهویی که به راه انداختی مانع نشنیدن واقعیات پرونده شود، اما حقیقت گم نمی‌شود. تراکم پرونده، تعدد جلدها و عناوین مجرمانه و اتهامی، تعداد متهمان به درد خبر و نمایش می‌خورد و جو زده‌ها را خوشحال می‌کند. اما جویندگان حقیقت با ادله و سند و مدرک سروکار دارند. آقای قهرمانی، اگر در هر دادگاهی اجرای رسانه‌ای خوبی داشتی و حرف‌هایت ترند رسانه‌ها می‌شد و هشتگ، دلیلش این بود که متهمان بخت‌برگشته شما را نماینده دادستان می‌دیدند، خود را متهم و بدهکار، اما تو در مقابل من ایستاده‌ای که نه بدهکارم نه متهم، بلکه اهل رسانه! توی واقعی را می‌بینم تو با سابقه اخراج از یک خبرگزاری، توی خبرنگار. نیک می‌دانم، چرا می‌گویی هنرپیشه زن، چرا می‌گویی دختر 14ساله، چرا می‌گویی قتل حمید حاجیان، چرا می‌گویی خانم ف آژانس هواپیمایی چرا می‌گویی حرافی، چون رویکرد رسانه، رویکرد هیجان است، اما باید بگویم متاسفانه هر چیزی تاریخ دارد! یک ذره از این فیلم‌ها و شانتاژها نخ‌نما شده و مردم که امروز واحد پولشان را گم کردند، نمی‌دانند دلار است یا ریال نسبت به این حرف‌ها و نمایش‌ها بی‌حس شده‌اند، شاید دیگر کمتر کسی ما را مسبب بدبختی خود بداند و تو را قهرمان خودش، البته این تازه اول ماجراست دیر نخواهدبود که مردم به بلوغ خواهندرسید که بفهمند چه کسانی در چه لباسی مسبب این همه ویرانی شده‌اند.»

« آقای قهرمانی، هیچ فرقی بین حب قدرت و شهرت و ثروت نیست، کسی که حقی را برای رسیدن به ثروتی پایمال می‌کند هیچ تفاوتی با کسی که حقی را برای رسیدن به شهرت یا قدرت پایمال می‌کند، ندارد، جنس همه اینها مادی است و ازجمله تعلقات دنیوی است. اینجا استودیوی تلویزیونی نیست. اینجا صحنه تئاتر و استندآپ نیست، اینجا محکمه است یا باید فصل خصومت شود یا حقیقت روشن شود. اگر من به زعم شما حقی را برگردن دارم، شما به باور و اعتقاد مردم بدهکاری!‌ اعتماد مردم را نردبانی کردی برای رسیدن به شهرت که برایت حتی قربانی کردن یک بانک و مؤسسه‌های مهم نبود، 1000 میلیارد نه! 000/25میلیارد تومان هزینه این شهرت 25 هزار میلیارد تومان خسارت به بانک سرمایه شد. این قیمت گران‌ترین بازیگران هالیوود هم نیست، تو گران‌ترین بازیگر جهانی، بازیگری به قیمت 25 هزار میلیارد تومان! دیگر قرار نیست کسی در ماشین مثل قاضی منصوری پولی بگیرد، دیگر قرار نیست رشوه‌های بهت‌آور گرفته‌شود. شکل فساد پیچیده‌تر شده‌است و این‌بار در لباس مبارزه با فساد رخ می‌نماید. با شعاری شیرین و عملی تلخ.» قاضی مسعودی مقام برای بسیاری از بخش‌ها و اعداد و ارقام از متهم مدارک و مستندات خواست و متهم گفت که برای تمامی این حرف‌ها مستندات دارد، البته استناد او مثلا در مورد زیان بزرگ بانک، اتفاقات مربوط به بورس بود که وکیل بانک آن را رد کرد.
« آقای مسعودی‌مقام، من حاضرم آن‌قدر در زندان بمانم تا حقیقت بر همگان روشن شود. من از شما نه تقاضای وساطت دارم و نه شفاعت، نه تخفیف و نه تعلیق. فقط تقاضای اجرای صحیح عدالت با ارجاع امر به کارشناسی! آنچه امروز اسباب اعتبار و توشه راهتان در امر خطیر قضاوت شده، پشتوانه احکام علمی و اتقان آرای شما در گذشته است، چه آن‌که می‌ماند استقلال، شجاعت و در نهایت برپایی عدالت است، نه صرف صدور رأی هزار صفحه‌ای در پرونده‌های بزرگ، اما تنها رأی صواب است که می‌ماند. همواره ایرانم را بیشتر از جانم دوست می‌داشتم که اگر جز این بود، هرگز به مأمنم باز نمی‌گشتم و این، همه آن چیزی‌است که جانم را به لب رسانید، چه آن‌که کسی نبود یا نخواست تا ببیند و بشنود؛ اما من به وطنم بازگشتم که تبعیتم از قانون را ثابت کرده باشم تا معوقاتم را پرداخت کنم. بازگشتم و ثابت کردم و ارزنده‌ترین املاکم را دو دستی تقدیم بانک کردم تا مبادا حق کسی بر گردنم بماند.» قاضی اصرار داشت مخاطب شما باید دادگاه باشد، به همین دلیل متهم به قاضی نگاه می‌کرد و با نماینده دادستان حرف می‌زد. البته مسعودی مقام جلوی ورود قهرمانی به مباحثه را می‌گرفت.

« اگر برای برخی، پول معلم و مردم تنها یک شعار بود و شوآف و گزکی برای بزک قهرمانی، برای من جز این نبود که با پرداخت بدهی‌ها صورت عملی به غیرت و حمیتم ببخشم. با این همه اگر با تمام اجحافاتی که بر من رفت، جام شوکران را نوشیدم تا امروز و اینجا خدمت شما باشم، جز برای تبعیت از قانون نبوده‌است. مگر می‌شود از خود دفاع کنم و نگویم چه فتنه‌ها که در پس پرده نمی‌رود؟ چرا نباید از افکار خطرناکی بگویم که مبارزه با فساد را مستمسک قرار دادند تا خود را آباد کنند و بانک سرمایه را ویران؟! بعد از چهار سال بگیر و ببند و بازی با افکار عمومی خبر دارید که ریالی هم به بانک سرمایه برگردانده نشده‌است؟ جناب آقای مسعودی‌مقام؛ من از شما به عنوان یک قاضی عالم سؤال می‌کنم، به نظر شما مردم از کدام‌یک نفع بیشتری می‌برند، حبس و اعدام یا ارزانی سکه و خودرو و بازگرداندن اموال به خزانه بانک‌ها؟ امروز دفاع من از جغرافیای پرونده‌ام گسترده‌تر است. دفاع من کیفرخواست خالی از سند و مدرک سه‌ساله‌ای است که دیگر مضمون آن بر کسی پوشیده نیست. سکوت سه ساله من سرشار از سخنان ناگفته بود، اما اگر امروز این سکوت نشکند، خود همراهی با فساد است، حال چه متهم باشیم، چه وکیل و چه قاضی! من در صحنه‌ای که آقای قهرمانی آن را کارگردانی می‌کند، حتی اگر به قیمت دفاع نکردن از خودم هم تمام شود، بازی نمی‌کنم. چگونه می‌توان به دفاع از کیفرخواستی برخاست که سراسر کذب پر اشتباه است؟...«صفحه‌های ما جای کافی نداشت.»

باور کنید نه قصدی برای سانسور داشتیم و نه علاقه‌ای به حذف بخش‌هایی از صحبت‌های امامی، اما بیش از این صفحات ما جا نداشت تا تریبون را در اختیار متن بیش از 6000 کلمه‌ای امامی قرار بدهیم. همین بس که بدانید این‌قدر بحث بین قاضی مسعودی، امامی و قهرمانی در حاشیه‌ها ادامه پیدا کرد که قاضی مسعودی متهم را به پرونده منگنه کرد و با اشاره به این‌که وی از 9 صبح تا ساعت 11 هیچ حرفی در خصوص محتوای پرونده نزده است به زور امامی را وارد بحث محتوایی در خصوص پرونده سِوِن کرد و بخشی از متن امامی ناخوانده باقی ماند. قاضی مثل جلسه قبل بسیار آرام بود، حتی در مقابل متهم که می‌گفت می‌ترسم از این‌که رای از قبل صادر شده باشد همه را به تقوای الهی دعوت می‌کرد. البته در‌خصوص متهم دیگری که با لباس زندان در این دادگاه حاضر شده بود کمی تندی کرد، متهمی که بارها خواست حرف قاضی را قطع کند، اما قاضی به او تذکر داد باید در نوبت خود صحبت کند. هرچند متهم قبل از آمدن مامور زندان خیلی به حرف‌های قاضی توجه نمی‌کرد.

در طرف مقابل مشخص نبود امامی این بار روی وکیلش حساب چندانی نکرده یا این‌که هرکس نقش خودش را بازی می‌کند، هرچه بود خودش آمد و می‌خواست حرف اول و آخرش را بزند و هدف او البته دفاع محتوایی به نظر نمی‌رسید، او می‌گفت نه تنها بدهکار نیست، بلکه 120 میلیارد تومان هم طلبکار است، حوصله دفاع هم ندارد. امامی شخص قهرمانی را از جایگاه نماینده دادستان پایین آورده و انگار خودش جای او ایستاده بود و کیفرخواست دستنویس خودش را می‌خواند. کیفرخواستی که مشخص است مو لای درز ادبیاتش نمی‌رود و به احتمال زیاد نویسنده یا نویسندگان متبحری در نوشتن آن همکاری داشته‌اند. هرچند اجرای بی‌نظیر محمد امامی هم در پرمخاطب شدن این نمایش دیدنی بی‌تاثیر نبود. پاسخ امامی که به پایان رسید نوبت وکلا و نماینده دادستان بود.

چرا قهرمانی؟

تااینجای کار یک اتفاق کوچک اما مهم افتاد. خانم باقری، وکیل اصلی بانک پشت تریبون آمد و گفت رفتار امامی انشا و تئاتر بود و از قهرمانی و شجاعتش در احقاق حق تشکر کرد، در حالی که قهرمانی اصرار می‌کرد این کار را نکند. اما سوال اینجاست، چرا این دادگاه بیش از هرچیز به تقابل قهرمانی و امامی اختصاص دارد.

پیشنهاد می‌کنم در همین جا صحن دادگاه را رها کنیم و از راهروهای دادسرا بیرون برویم و به عقب برگردیم، به پنج سال قبل، درست در دی 1394 در دفتر دادستانی که اولین جرقه‌های این پرونده با گزارش‌های مردمی زده شد. رسول قهرمانی، همان کسی بود که اولین بار یک پوشه قرمز مقوایی را برداشت، مدارکی که از گزارشات مردمی جمع شده بود را کنار هم چید و با ماژیک آبی روی پوشه نوشت محمد امامی! پوشه‌ای که بعدها به زونکن تبدیل و این‌قدر سنگین شد که حمل تمام آن کار یک نفر نیست. به نظر می‌رسد قهرمانی به تمام جزئیات پرونده اشراف دارد، همین تسلط کامل قهرمانی روی این پرونده ممکن است تیم وکلا را به فکر وقت کشی و حذف او از این پرونده انداخته باشد، البته اینها همه گمانه‌هایی است که در بحث‌های خبری شنیده می‌شود، چراکه در خارج از صحن دادگاه رفتار بین متهم و نماینده دادستان خیلی هم دوستانه است، بعد از پنج سال خیلی هم عجیب نیست، یک چیزی در مایه‌های رمان‌های پلیسی که متهم و کارآگاه بعد از مدتی با هم دوست می‌شوند.

ورقی که برگشت

در زندگی همه ما بارها پیش آمده قرار است در جواب کسی چیزی نگوییم، اما انگار هر دقیقه سخت و سخت‌تر می‌شود. قهرمانی هم مثل همه ما بود. قرار گذاشته بود چیزی در پاسخ به صحبت‌های امامی نگوید؛ اما نمی‌توانست جلوی خودش را بگیرد و گاهی متلکی مرتبط می‌انداخت و سریع به سراغ مدارک و مستندات خودش می‌رفت. امامی هم که اصرار داشت دفاع نمی‌کند در زمین قاضی پرونده ایستاده بود و در نوبت بعد از ظهر رسما همراه وکیلش شروع به دفاع کرد.

جلسه بعدازظهر که با ادامه حرف‌های قهرمانی همراه بود باز هم تند و آتشین به همان سبک قهرمانی شروع شد. اگر پای قضاوت و جانبداری نمی‌گذارید باید به‌عنوان یک شاهد عینی بگویم هرقدر امامی در جلسه صبح مسلط بود، در جلسه بعد از ظهر میدان را واگذار کرد. در طرف مقابل، قهرمانی که صبح را در سکوت به سر برده بود، جلسه بعد از ظهر را به دست گرفت و با ارائه مستندات زیادی که داشت به نوعی میدان‌داری کرد. اگر امامی کمی سعه صدر داشت و با تجربه عمل می‌کرد این گزارش بدون شک طور دیگری نوشته می‌شد، اما نقش‌ها طوری عوض شد که امامی دوباره از یک مظلوم دادخواه به جایگاه اتهام جرایم اقتصادی برگشت؛ جایگاهی که هر لحظه هم در زمین دادگاه بیشتر فرو می‌رفت. غیر از مستندات پرونده که توسط نماینده دادستان و وکیل مدافع متهم بالا می‌رفت و پایین می‌آمد، این دست‌های متهم و وکیل مدافع بود که بارها بلند شد تا در میان صحبت‌های قهرمانی صحبت کنند؛ هرچند قهرمانی اجازه این کار را می‌داد، اما در دادگاه هیچ‌کس به‌جز قاضی اجازه صادر نمی‌کند، حتی نماینده دادستان!

حرفی که به کرسی ننشست

قهرمانی، نماینده دادستان برخلاف تصور، برگه‌های زیادی برای بازی داشت. کاغذهای زیادی را مقابل چشم حاضران بلند کرد و اقبال‌ها را رفته رفته به سمت خودش جذب کرد. اینها را از روی جانبداری نمی‌گویم، باور کنید آنها که در دادگاه کار می‌کنند دفاع صبحگاهی متهم امامی را تحسین می‌کردند. طوری که بعضی‌ها گفتند در تمام عمرمان چنین چیزی ندیده بودیم، حال آن‌که پس از نشستن امامی همین‌طور آرام آرام ورق برگشت. با این‌که قاضی اجازه نداد امامی چند صفحه آخر بیانیه‌اش را بخواند، اما من اگر جای امامی بودم بعد از خواندن حتی بخش کوچکی از متن، حتی یک کلمه هم حرف نمی‌زدم. اجازه می‌دادم تصویر باقیمانده که یک متهم مصمم بود که اگر گفته از خودم دفاع نمی‌کنم از خودش دفاع نمی‌کند، در ذهن دیگران بماند، اما صحنه چیز دیگری بود. قاضی، درست برخلاف جلسه قبلی، متهم را به زمین بازی دادگاه آورد و او را وارد دفاع کرد. دفاعی که از سناریوی تیم کریمی فارسی معلوم بود خیلی هم در برنامه قرار ندارد. آنچه به نظر می‌رسید همان چند ورق مدارکی که قهرمانی روبه‌روی چشم حضار می‌گرفت حداقل تا اینجا زورش به تمام زونکن‌های آقای وکیل رسید، جوری که قرار شد متهم مدارک بیشتری ارائه کند. نگاه کلی که به روند جلسات گذشته می‌اندازیم، به نظر نمی‌رسد با این روند امامی محکوم نشود؛ هرچند، خودش هم به کنایه این را گفته است.

آغاز پایان نمایش امامی

اگر فوتبالی باشید،کلمه کام بک برای شما معنا و مفهوم روشنی دارد.تیمی که عقب است، ناگهان ورق برمی گردد که اغلب این صحنه با یک گل همراه است و تیمی که عقب است توپ را سریع می‌آورد تا بازی از نو شروع شود. معمولا شما بعد از جبران اولین گل متوجه می‌شوید بوی کام بک می‌آید یا خیر... بهتر است به صحن دادگاه برگردیم. بعد از نطق عمیق و احساسی آقای متهم که اغلب حاضران در دادگاه را تحت تاثیر خود قرار داده بود، وکیل بانک سرمایه برای شجاعت قهرمانی در دفاع از حقوق زیان دیده‌ها تشکر کرد و رسول قهرمانی که در طول صحبت‌های امامی بارها از سوی قاضی به سکوت و آرامش دعوت شده بود، پشت تریبون آمد.

تا اینجای ماجرا -حداقل از دید من- امامی برنده مطلق این جلسه دادگاه بود. اگر شما هم مثل من قهرمانی را می‌دیدید که با این‌که متهم پرونده اش بر فضای روانی دادگاه مسلط شده، خودش در مظان اتهام است و در طول حرف‌های شخصی سازی شده امامی یادداشت برداری می‌کند، تصور می‌کردید قهرمانی از تمام زمان خودش برای پاسخ دادن به اتهامات متهم استفاده می‌کند، اما در کمال تعجب اصلا این کار را نکرد! فقط یک جمله گفت:« جواب این حرف‌ها را بعدا می‌دهم.»

در چشم من کمی از تاثیر درخشان امامی بر دادگاه کم شد. در مقابل یک نمایش بی‌نقص چاره‌ای هم نبود، امامی زمین بازی بزرگ و پیچیده‌ای برای قهرمانی مهیا کرده بود که اگر قهرمانی پا در آن می‌گذاشت باید ساعت‌ها برای خروج از آن هزارتو تلاش می‌کرد، ولی در کمال تعجب از کنار زمین رد شد. فقط به روند دادگاه دقت کرد و از قاضی خواست به جای این حرف‌ها موضوع به موضوع در پرونده پاسخ داده شود.

برای من به عنوان یک خبرنگار، یک تماشاچی یا حتی یک نویسنده خیلی جذاب تر بود که یکی یکی موضوعات پرونده را راست یا دروغ پاسخ بدهد و درجه حرارت دادگاه را به نقطه جوش برساند، ولی نیمه دیگر پیر شده ام می‌گفت:« پسر، اون نباید جواب بده! حتی اگه بدترین حرف‌ها رو شنیده باشه.»
قهرمانی بدون مقدمه سریع سراغ پرونده رفت، کنترل فضای دادگاه را به دست آورد و کاغذها را یکی یکی از همکارش می‌گرفت و بالا می‌برد و رو به قاضی و خبرنگاران می‌گرفت و قدم به قدم پیش می‌رفت.حتی در مقابل امامی کوتاه نیامد. متهم در بیانیه اش به رفتن قهرمانی پای تخته وایت برد اشاره تحقیرآمیزی داشت، اما قهرمانی پای تخته وایت برد رفت و در خصوص تسهیلات دریافت شده روی تخته توضیح و اسناد و مدارک خودش را هم نشان داد، حتی یکی دو سند را هم روی میز گذاشت تا خبرنگارها بردارند که از قاضی بابت خطاب قرار دادن شخصی غیر از دادگاه تذکر گرفت.

در خلال صحبت‌های قهرمانی، کریمی فارسی، وکیل امامی از سالن بیرون می‌رفت و همراه خود زونکن و پرونده‌های بزرگی را به داخل می‌آورد. حتی یک بار که دست خالی برگشته بود در مقابل یکی از عکاس‌ها ماسکش را برداشت و ژست هم گرفت! البته غیر از درس اخلاق دادن به دیگران، بابت گرفتن شش جلد پرونده هم از قاضی تشکر کرد؛ پرونده‌هایی که کاغذهای زیاد آن خیلی هم انگار استفاده نمی‌شوند. در طرف مقابل ولی قهرمانی به نظر می‌رسد تعداد کمی مدارک همراه دارد، اما برای هر ادعایی تقریبا یک سند رو می‌کند. جزئیات این پرونده در جلسه صبح مرور شد و قاضی در وقت اذان جلسه را تعطیل کرد، اما چیزی که داخل سالن پیچیده بود، بوی کام بک بود.

شاید بپرسید چرا به قهرمانی کمتر از امامی پرداخته می‌شود. باور کنید از شش ساعتی که دادگاه در جلسه سوم و چهارم تشکیل شده بود، حدود چهارساعت و 50 دقیقه به امامی و وکیلش اختصاص یافت، اما تازه متهم در خصوص اولین مورد از کیفرخواست یعنی پرونده شرکت سِوِن وارد بحث شده بود. نه این‌که کسی نخواهد حرف بزند، آنها به کسی اجازه حرف زدن نمی‌دادند. در آخر جلسه صبح باید به جمله‌ای اشاره کنم که خیلی شنیده نشد؛ محمد امامی در طول دادگاه نوبت صبح، خیلی حرف‌های تحقیر آمیز به قهرمانی زد، خیلی زیاد! اما یک حرف زد که شاید به نگاه عمیق تری نیاز داشته باشد، امامی که خیلی فضا را احساسی کرده بود به قهرمانی گفت: من که محکوم میشم، من که آخر راهم، تو هم که به آرزوت رسیدی!

بیرون آمدن امامی از دادگاه و ملاقات خانوادگی دم در هم اتفاق جالبی بود که ابتدا با استقبال عکاس‌ها مواجه شد، بعد امامی که هنوز چهره محبوبی داشت از عکاس‌ها خواست با خانواده تنها باشد.در حیاط ساختمان دادگاه، در سایه ستون‌های سفید، خانواده‌ای دور یک مرد با پیراهن آبی راه راه ایستاده بودند و خوشحال به نظر می‌رسیدند، ملاقاتی که امامی می‌گفت بعد از هشت ماه اتفاق افتاده است.

نمایش تکراری آقای وکیل

اگر مطلب مربوط به دادگاه قبلی که دو روز قبل چاپ شد را خوانده باشید یک سوال بزرگ در مقابل چشم شما همچنان چشمک می‌زند؛ چرا وکیل مدافع اصلا به اصل پرونده نمی‌پردازد؟! یا این‌که چرا اصلا وکیل مدافع، حرف‌های خارج از موضوع می‌زند؟

در زمان تنفس، یکی از خبرنگارانی که روی این پرونده زیاد کار کرده بود و از قضا تحصیلات حقوقی هم داشت، توضیح مفصلی داد که بخشی از آن برداشت شخصی خودش بود، اما بخش قابل انتشار و به نظر صحیح حرف‌های او مربوط به تبحر سیدمهدی کریمی فارسی، وکیل متهم امامی بود. این وکیل چیره‌دست که بعضی از حاضران در دادگاه -مثل من- به اشتباه و از روی عدم شناخت، او را یک آماتور خسته‌کننده می‌دانستند بیست و یک سال فقط سابقه قضاوت دارد. دقت کنید، ما با یک قاضی باتجربه طرف هستیم که بیست و یک سال رفتار وکلای مختلف را دیده و آنالیز کرده است. او این‌بار با صورتی تراشیده به میدان آمد و به قاضی گفت به خاطر حرف شما به چهره واقعی‌ام برگشته‌ام! اما چهره واقعی فقط در ظاهر او پیدا بود. همان نمایش خسته‌کننده و صحبت‌هایی با تن صدای پایین که اصلا درگیر کننده نبودند و از قضا هرجا احساس می‌کرد هیجان صحن دادگاه بالا می‌رود سریع خودش را وسط می‌انداخت و فضا را منحرف می‌کرد، بارها امامی را با دست آرام و در میان صحبت‌های دو طرف ورود کرد تا آش دادگاه شور نشود. او وسط دادگاه راه می‌رفت، از جلسه خارج می‌شد، رو به حضار می‌ایستاد و حتی یکی دو بار با قاضی مدارکی رد و بدل کرد که البته به‌جز برای عکاسان، صحنه‌های جذابی رقم نزد.

حتی ایرادهایی که به پرونده می‌گرفت روی نقاطی بود که کسی اهمیت نمی‌داد، مثلا یکی از وکلای بانک در پاسخ به یکی از سوالات قاضی از کلمه احتمالا استفاده کرد، در حالی که نماینده دادستان و وکیل اصلی بانک با قطعیت روی این مساله پافشاری داشتند، کریمی فارسی از قاضی اجازه گرفت و فضا را آرام کرد و با همان صدای پایین و لحن کم‌رمق خودش، به همین کلمه اعتراض کرد و گفت متهم به خاطر همین احتمالا مدت زیادی است در زندان به سر می‌برد.

شکی نیست وقتی یک کلمه می‌تواند سرنوشت یک یا چند انسان را تغییر بدهد، دادگاه‌های اینچنینی محل همین تفاوت‌های مویی هستند، اما وکیل اصلی شکات و نماینده دادستانی روی این موضوع قطعیت خودشان را اعلام کرده بودند و باز هم در افکار عمومی حاضر در دادگاه، این سلاح کریمی فارسی دوباره به سمت خودش برگشت.

شاید فکر کنید چرا ما به دنبال جذابیت هستیم، چون شما هستید. علاوه براین چه کسی دوست دارد جلسه چهارم دادگاه وقتی به پایان می‌رسد هنوز موضوع اول کیفرخواست معطل یک‌سری اسنادی باشد که متهم قول داده که خواهد آورد و موضوع دوم تازه شروع شده است.

در طرف مقابل هم قاضی خونسرد و -به اعتراف دو طرف- عالم این پرونده هیچ عجله‌ای ندارد. آن‌قدر صبر می‌کند تا موضوع به نتیجه برسد، هرچقدر هم طول بکشد.

برجی که فرو ریخت

اگر به‌هم ریختن اعصاب قاضی مسعودی یک راه داشت، امامی آنقدر تلاش کرد تا آن یک راه را یافت و باعث شد در دادگاه تمام اندوخته صبحش فرو بریزد.

برج امامی در این دادگاه درست در لحظه‌ای فرو ریخت که قاضی او را برای پرونده روشه دعوت کرد. امامی آنقدر روی یک مساله در اظهارات جلسه گذشته نماینده دادستان پافشاری و رئیس دادگاه را به جانبداری محکوم کرد که قاضی آرام، خونسرد و منطقی پرونده که یک نکته را با آرامش و خونسردی بارها توضیح می‌دهد، با او کمی تندی کرد. هرچند به نظر نمی‌رسید برای قطع کردن صحبت‌های متهم کمی تندی کافی باشد. به هرحال پرونده با ارائه مستندات نماینده دادستان در خصوص شرکت‌های سون و روشه به پشت درهای بسته رفت و قرار شد جلسه بعدی دادگاه امروز بدون حضور اهالی رسانه برگزار شود.

درنگ

این قسمت از سریال محمد امامی را با اشاره به این نکته به پایان می‌بریم که بعضی اوقات متهم‌ها هم جذاب می‌شوند، رفتار هالیوودی و چهره‌های خوش عکس دارند، دادگاه‌های پر طمطراق با عددهای درشت و دهان پرکن دارند، حالا تصور کنید نماینده دادستان هم در طرف مقابل این‌قدر جذاب و ترند باشد. تنها چیزی که حواسمان را پرت می‌کند این است که ما درباره صندوق ذخیره فرهنگیان و بانک سرمایه صحبت می‌کنیم؛ صندوقی که با پول معلمان تشکیل شده و خیلی‌ها چشم امید به آن دوخته بودند. همان خیلی‌هایی که الان و در این ایام خیلی حال و روز جیبشان خوب نیست.

در پایان برای این که بدانید کجای پرونده هستیم باید به حرف یک خبرنگار جنجالی اشاره کنم که گفت تازه ما وارد دومین شرکت از11شرکت و 16مورد این پرونده شده‌ایم.

مرتضی درخشان - گروه سیاسی روزنامه جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۱ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها