پخش سریال «دخترم نرگس» از آذربایجان غربی در شبکه­ یک سیما، استمرار در بر فراشته نگه­ داشتن پرچم معاونت استان­ها در حوزه­ نمایش است.
کد خبر: ۱۲۷۲۸۲۲

به گزارش گروه سیما جام جم آنلاین از فارس، پخش سریال­هایی هم­چون بازگشت از مرکز گلستان و بانوی سردار از چهار محال و بختیاری در شبکه سه سیما، جلال از آذربایجان شرقی و دخترم نرگس از آذربایجان غربی در شبکه­ یک سیما، استمرار در برافراشته نگه­داشتن پرچم معاونت استان­ها در حوزه­ نمایش است. چون توانسته در طی سال­های اخیر بهترین باکس ­های نمایشی را از آنِ خود کرده و پر مخاطب هم بشود.

«دخترم نرگس» سریالی فاخر با دستان خالی/ سیما و میان بُرِ استان­ها

حضور اشخاص خبره در شوراها، مدیریت صحیح هنرمند و رفاقت در عین دقت به پروسه فیلم­نامه نویسی، در معاونت استان­ها رمز این موفقیت است. فعلی که این روزها در سیما کم­تر به چشم می خورد. زیرا پیش­تر همین گروه پایتخت که برای پایتختِ شش، متنی به گروه ارائه نداده که بشود سفر با موتور دو دل­داده به شمال را دُرست کرد و این­همانی دراماتیک، در فضای مجازی فاجعه به بار نیاورد. در حالی که برای نگارش پایتخت دو - داستانِ سفر قهرمانی یک گُنبد و گُلدسته از شمال به جنوب کشورِ عزیزمان ایران - گام به گام با نظرات کارشناسان متن و مدیران گروه فیلم و سریال جلو می­رفت.

این­گونه است که گُلِ سرسبدِ سریال­ها می­شود بوی باران با آن فرمول فیلم­نامه نویسی ترکیه­ ای یا اثری شبه روشنفکرانه به­ نام سرباز که مملو از داستانک­ های فرعی و روایت­گر است و اصلا برای مخاطب عام و میلیونی و از تمام اقشارِ تلویزیون، ساخته نشده است. پس آحاد ملت نمی­توانند با آن ارتباط برقرار کنند. فقط خواسته آوانگارد عمل کرده و مولتی مدیا بودنش را به رُخ بکشد. از نظر میزانسن و دکوپاژ و ریتم هم کپی ضعیفی است از سریال بی بدیل وضعیت سفید و فیلم خوب سر به مُهر.

سیمای استان­ها برای تولید آثار فاخرش؛ اکسیر، نشانی، جلال2، سردار سنجرخان، شیرعلی مردان خان، طالقانی، مادر ایران، امیر نظام گروس و مستوره اردلان با کارگردان­هایی در سطح ملی، که معطل بودجه مانده و مجبور است، با برآوردهای بسیار اندک هر طوری شده، سر کند. در آن سو اما با بودجه­ ای بسیار متفاوت، بچه مندس4 را خواهیم داشت.

وقتی صادقانه بنگریم پی می­بریم شاعر فقید انگلستان درست گفته که «هیاهوی بسیار برای هیچ».

مگر میان بُر چیزی از پنچری کم داشت؟ نه مخاطب کم داشت نه کیفیت. اما بودجه، چرا. به این دلیل که برای مرکز البرز بود و بودجه­ اش نسبت به تهران، یک چهارم.

مگر عید نوروز چه اثر بدیعی از شبکه­ های سراسری پخش شد که بودجه ­اش چهار برابر است؟ پایتخت بود که سخن فاجعه­ اش پیش­ تر گفته شد. دو پینگ بود که جای اینکه بگوید تناول شیر مادر آدمی را یادِ فطرت پاکش انداخته و او را از پلشتی دور می­کند، وقتی قهرمانِ سریال،­ شیر مادرش را می­خورد، یا دزدی می­کرد یا زورگویی. به ­راستی این است انتقال معنا به مخاطب رسانه­ ملی؟ بعد کارگردانش مصاحبه می­کند و متوجه می­شویم به اثری تک نشستی آب بسته تا به تلویزیون سریال قالب کند. بماند که همین شبکه­ وزین سه سیما قصد دارد سریالی در 90 قسمت پخش کند به­نام 021 که شخصیت­های اصلی­اش (دو باجناق با بازی جواد رضویان و سیامک انصاری) در شهرداری نیوجرسی مقابل مغازه­ ای بدون مجوز می­گذارند که نمادِ سدِ راه مردم شدن است جهت کسب روزی. آن­هم در سال جهش تولید.

در ماه مبارک رمضان نیز در زیر خاکی -بابازی بی­نظیر و ریتم درست پژمان جمشیدی و ژاله صامتی- شاهد حرف­هایی بودیم که گفتنش در رسانه ملی عجیب بود. آیا افرادی که انقلاب کرده­اند مدل رفتاری و گفتاری و پنداری­شان هم­چون فِری زیرخاکی بوده؟ که بعد شاهد حضورشان در جبهه و جنگ هم باشیم؟ یا گروه سازنده در زیرخاکی2 می­خواهد از همان کلیشه­ طرف دنبال آن گنج دنیوی بوده اما با تحولی یک­باره، به گنج اُخروی رسیده استفاده کند که نخ نما شده و دیگر کارکرد ندارد. یا شاهد اتفاقی در شبکه­ پنج بودیم عجیب؛ تولید آیتمِ کوتاهِ نمایشی پدر پسری که حتی درجه­ کیفی ج هم برایش زیاد است.

تمام این­ها و بسیار بیش از این­ها که گفتنش در این مقال نمی­گُنجد انسان را به فکر می­اندازد که می بایست خونی تازه در رگ­های مجموعه­ های نمایشی سیما جاری و ساری شود. یا به قول شاملو؛ هوای تازه. این­جاست که به یاد ظرفیت­های بومی نادیده گرفته شده جهت تولید محتوایی غنی و چشم اندازهای نو می­اُفتیم. این گنجینه در استان­ها وجود دارد زیرا نظرات هم وطنان خارج از ایران، که پای سریال­ های شبکه­ های آی فیلم و تماشا می­ نشینند حاکی از آن است که در سریال­ها دنبال ردپاها و نمادهایی از انواع اقوام و لهجه­ ها و ادیان و گویش­ های مختلف هستند. زیرا دلشان لَک زده برای پوشیدن آن البسه و آن­گونه زیستن. اما دریغ از بازپخش سریال­های استانی در شبکه­ های سیما. تو گویی فقط زمانی که آنتن شبکه­ های سراسری خالی است می­ بایست سریال­های استانی به کمک شتافته و آنتن را نجات دهند.

دیگر لازم به توضیح نیست که یادآور شویم جشنواره هدهد معدنی است که هر چه از آن استخراج شود باز هم پایان ندارد.

در این­جا خالی از لطف نیست که دو سریالی که  هم­زمان در حال پخش بود و به اتمام رسید را با هم قیاس کرد:

دخترم نرگس: قصه ­ای گیرا که مملو از پیچش­ کاری در فیلم­نامه­ ای خوب در ژانر ملودرام پلیسی معمایی با تعلیق­ ها و گره­ افکنی و گره گشایی­ هایی به موقع است. همچنین هم زیستی اقوام و ادیان مختلف در کنار هم که نماد ایران سربلند را نشان می­دهد. از دیگر سو تلفیق هنرمندان حرفه­ ای با عوامل بومیِ تشنه­ دانش، باعث ایجاد انتقال تجربه به نسل بعد شده و ذکات علم نیز ادا می­شود.

کارگردانی روان است و مشخص است کسی که پشت دوربین بوده دکوپاژ می­داند و بلد است دوربینش را کجا قرار دهد تا روایت به­تری به مخاطب منتقل شود. اما وقتی بحث کم­بودِ بودجه و تعجیل در ضبط به­وجود می­آید ناخواسته کیفیت هم کمی اُفت می­کند.

آخر خط: مختصات کلی آن شبیهِ کلیپ ­های اینستاگرامی برای خندادنِ مردم، کاراکترها یا به هم توهین می­کنند یا قلدر بازی در می­ آورند یا دعوا و داد و بیداد می­ کنند. این­جاست که ولنگاری فرهنگی در کوچک­ترین نهاد جامعه -خانواده-  خودنمایی می­کند.البته بعید است خلاقیتِ ایجادِ طنز رفتار و طنز موقعیت را داشته باشند. فقط آموخته­ اند پلان­ هایی بگیرند که در پایین شهر چند نفر توی سر و کله­ هم می­زنند. و این جریان­ سازی­ ای است خطرناک که از سینمای سیاه نما آمده و آب در آسیاب دشمن ریختن است.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها