در این نسبت، اقتصاد از فرهنگ عینیتر است و به علت همین سریعتر بودن آثارش، بیشتر به آن توجه میشود. جالب است حتی خانوادهها نیز بیشتر به امور اقتصادی توجه دارند و در نسبت با اقتصاد از امور فرهنگی غفلت میورزند.
اینکه چرا از فرهنگ غفلت میشود، خود یک امر فرهنگی است. ما در تاریخ جمهوری اسلامی، اقتصاد را همواره و البته بهدرستی به عنوان امر اولیه در درجه اهمیت قرار دادیم و بعد به سایر حوزهها پرداختیم.
بحث اساسی دولتهای پس از انقلاب اسلامی همواره توسعه اقتصاد بوده و کمتر درباره توسعه فرهنگ در این دولتها صحبت شده است.
در غرب نیز این اولویتها به همین ترتیب وجود دارد؛ برای مثال موسیقی کلاسیک که موسیقی پایه و بنیادین غربی است، در حال حاضر در شرف از بین رفتن است زیرا در غرب، در همه حوزهها بخش خصوصی حرف اول را میزند و بخش خصوصی نیز تنها دغدغه افزایش سودددهی را دارد و سود و درآمدزایی از موسیقی کلاسیک در نسبت با گونههای دیگر موسیقی، بسیار پایینتر است.
بنابراین مسأله مظلومیت فرهنگ، امر مبتلابه است غافل از اینکه اگر به فرهنگ آن گونه که باید پرداخته شود، بسیاری از مشکلات اقتصادی جامعه نیز رفع خواهد شد.
با توسعه فرهنگ، هزینههای فرد و جامعه به مراتب فروکش خواهد کرد و درآمد جامعه نیز افزایش چشمگیری خواهد داشت اما چون این کاهش و افزایش آنی نیست، اساسا توقع هم نمیرود که به آن توجه شود. اما دستکم از انقلاب اسلامی که بنیان و اساسی فرهنگی دارد، انتظار میرود به مقوله توسعه فرهنگ و ضرورت آن بیشتر بپردازد.
البته باید دانست لازمه توجه بیشتر به فرهنگ این است که ابتدای امر در حوزه اقتصادی، ریاضت مختصری تجربه کنیم. این مسأله بهسرعت جبران و فرهنگ موجب افزایش امکانات اقتصادی جامعه میشود. نکته مهم این است که ابتدا باید توجه به فرهنگ را نهادینه و به نام فرهنگ و به کام اقتصاد عمل کرد؛ چرا که در کشور ما گاه نام فرهنگ برده میشود، اما درنهایت مسأله اساسی که به آن پرداخته میشود، کماکان اقتصاد است.
حسن خجسته - استاد فرهنگ و ارتباطات / روزنامه جام جم