کارگردانی که در این بیست و اندی سال که به عنوان فیلمساز چه در سینما و چه در تلویزیون فعالیت میکند، مجموعههای تاریخی بسیاری برای تلویزیون ساخته است. گرچه در سینما نیز تجربیاتی داشته مثل ابراهیم خلیلا...، اما عمده فعالیتش در مدیوم تلویزیون و برای مخاطبان رسانه ملی بوده است.
ورزی یکی از کارگردانان مولفی است که به دلیل علاقه بسیار به تاریخ به خصوص تاریخ معاصر، مطالعات گستردهای در این حوزه دارد.
این موضوع را تا زمانی که با وی وارد بحث و گفتوگو نشوید متوجه نخواهید شد که تا چهاندازه به تاریخ علاقه و مطالعات آزاد بسیاری در این زمینه دارد. اما در این میان عدهای هم هستند که همواره انتقاداتی به آثار وی دارند.
به خصوص که این انتقادات در زمان ساخت و سپس پخش مجموعه «معمای شاه» به اوج رسید.
با این حال ورزی هیچگاه واکنش منفی نسبت به مخالفانش نداشت و همچنان انتقاد این افراد را سازنده میداند.
گفتوگوی ما با او درباره مرور سریالهای تاریخیاش به تاریخ و مسائل روز جامعه رسید که خواندن آن خالی از لطف نیست. پس با ما همراه باشید:
شما جزو معدود کارگردانانی هستید که هر اثری را که خلق میکنید، با اعتراض عدهای روبهرو میشوید. فکر میکنید دلیل آن چیست؟
مخالفخوانی همیشه کار را مطرح میکند و راجع بهش بحث میشود. ما مخالفخوانی را به دو بخش تقسیم میکنیم که طبیعتا چنانچه نقد سازندهای داشته و برای فیلمساز عبرتآموز باشد و به تعبیری منتقد بتواند اصولی اثر را نقد کند، من به شخصه مشکلی با این قضیه ندارم و همیشه استقبال کردم. ولی بخشی هم مربوط به حب و بغض عدهای است که به هر حال طبیعی است که وقتی شما در مسیری گام برمیداری، عدهای هم به سمت شما سنگ پرتاب میکنند. بنابراین من هم مستثنی از این اتفاق نیستم و تصور شخصیام این است که این مسائل اتفاقا انگیزههای من را تقویت میکند. به این دلیل که میفهمم کجا ایستادهام. اما نقد درست واصولی برای من تامل ایجادمیکند. فکر میکنم نقد، حکم معلم را برای فیلمساز دارد. البته که من تنها کارگردانی نیستم که در این شرایط قرار میگیرم و مشکلی هم با این قضیه ندارم؛ چون به کارم اعتقاد دارم ، برایش زحمت میکشم و به آن عشق میورزم.
تا چه حد سعی میکنید در مطالعات تاریخی که در جهت ساخت یک اثر دارید، نگاه تک بعدی نداشته باشید؟
هیچ وقت این کار را نکردم. بهخصوص زمانی که قرار است سریال بسازم، سعی میکنم ترجمهها و تالیفهای افراد مختلف را مطالعه کنم؛ ضمن اینکه درام زمانی شکل میگیرد که قهرمان و ضدقهرمان وجود داشته باشد. از این رو من نمیتوانم در میانه راه قهرمان را به ضدقهرمان و هیولا تبدیل کنم. البته ممکن است یکسری رفتارها هم از قهرمان ببینی که خطای اوتلقی شود. به عنوان مثال برای ساخت سریال «معمای شاه» من کتب مختلفی را رصدکردم و از دریچه نگاه نویسندههای مختلف ماجرا را دیدم. به تعبیری من درکنار کتابهای مورخین پس از انقلاب که درباره پهلوی نوشته بودند خاطرات فرح دیبا بهنام کهن دیارا، در دامگه حادثه خاطرات پرویز ثابتی رئیس اداره سوم ساواک، خاطرات علم و حتی حسین فردوست را هم خواندم و نیز با افراد زیادی ملاقات داشتم که نمیتوانم اینجا مطرح کنم، اما درواقع حکم تاریخ شفاهی را داشته و در آن دوران و حتی در زمان انقلاب اسلامی نقش داشتند. بنابراین «معمای شاه» مجموعهای از همه مطالعات و ملاقاتهای من با شخصیتهای مهم انقلاب و شخصیتهای مهم عصر پهلوی بود؛ افرادی که خیلی به خاندان شاه نزدیک بودند. البته نمیتوانم نام آنها را بیان کنم. اما تصور من این است که در هر دورهای هم خادم وجود دارد و هم خائن. بنابراین من هیچوقت به دنبال تحریف تاریخ نبودم و سند حرف من هم کتابها و اسنادی است که با یاری یک گروه ۱۵ نفره طی دوسال بررسی و مطالعه کردیم و برخی از منابع را در تیتراژ سریال عنوان کردم.
جالب است که شما هم سعی نمیکنید به انتقادها پاسخ بدهید و واکنشی نسبت به معترضان نشان بدهید.
چرا باید پاسخ بدهم؟ اتفاقا عکس من را روی جلد یکی از نشریات به صورت فوتوشاپ جهت استهزا کار کردند که صد درصدپیگرد قانونی داشت. ولی اهمیتی ندادم چون فکر میکنم ضد تبلیغ خودش نوعی تبلیغ است. بنابراین من چند سال است که با این دست موضوعات زندگی میکنم و دیگربا ۲۴ سال سابقه در عرصه تولید و فیلمسازی برایم این طور مسائل نبایدخیلی مهم جلوه کند. خاطرهای ازیک نقد جالب دارم، سالهایی که فیلم «ابراهیم خلیلا...» اکران شددوستی برعلیه آن فیلم مقالهای نوشت. برآوردی را که این دوست عزیز در مقالهاش ذکر کرده بود اصلا قابل مقایسه با برآورد اصلی فیلم نبود. البته بنده خوشحال شدم چون خروجی فیلم را با این برآورد دیده بود. سالها گذشته و آن دوست در حال حاضر یکی از حامیان آثار بنده است. بنابراین من اصولا کار خودم را میکنم. به هر حال یکی از ویژگیهای آثار تاریخی متهم شدن به تحریف است. از زمان استاد ما زنده یاد علی حاتمی تا عزیز بزرگوار استاد داود میرباقری زمانی که سریال «امام علی(ع)» را ساخت، استاد محمدعلی نجفی زمانی که «سربداران» را ساخت و بهروز افخمی عزیز که «کوچک جنگلی» را ساخت، همواره در مظان این اتهام بودند و اینکه کار تاریخی در ایران ساختن کار خطرناکی است. چون برخی مورخان با فیلمسازان همیشه مشکل داشتند و عدهای ازکسانی که مورخ نیستند و احساس میکنند همه چیزرا میدانند، همیشه مشکل دارندوخواهندداشت.
در کل عدهای مدام روی شما و کارهایتان متمرکز هستند. این موضوع باعث ناراحتیتان نمیشود؟
بله. اتفاقا از اتصالات من به آدمهای متفاوت بارها گفته شده است و اینکه داماد یا خواهرزاده مدیران بسیاری بودهام (میخندد)! ولی واقعا به جزآن مثلی که میگوید بنیآدم اعضا یکدیگرند واقعا نسبتی با کسی ندارم.
«معمای شاه» به نسبت سایر کارهایی که ساختهاید، بیشتر مورد هجمه مخالفان قرار گرفت.
بله اتفاق جالب هم در زمان پخش سریال افتاد. به هر حال طبیعی است و در همه جای دنیا ممکن است در فیلم و سریالها بتوان گافهایی پیدا کرد. اما خاطرم هست خانم جوانی از جایی پول گرفته بود و ماموریت داشت هر قسمت از این سریال که پخش میشد، گافهای آن را پیدا و در فضای مجازی پخش میکرد، اما این عداوت باعث شد دقت و ظرافت گروه ما در کار بالا برود. من هم به یکی از همکاران، رهام مخدومی ماموریت داده بودم که فریم به فریم سریال را با دقت ببیند و قبل از اینکه پخش شود گافهای سریال را پیدا کند تا ما آن را اصلاح کنیم. بنابراین اقدام آن خانم به نفع کار تمام شد. با این حال من فکر میکنم اگر «معمای شاه» در زمان دیگری روی آنتن میرفت، به عنوان مثال ده سال قبل با این واکنشها روبهرو نمیشد. ضمن اینکه برای من جالب است ایرانیهای مقیم خارج از کشور استقبال بهتری از این سریال داشتند، اما پیشنهاد من همیشه این بود که فارغ از هر اعتقاد و طرز تفکری این سریال را باید بیطرفانه نگاه کرد. البته بخشی از اعتراضها به بحث حجاب آزادبرخی بازیگران این سریال برمیگشت.
به هر حال برای باورپذیری مخاطب باید از یکسری خط قرمزها عبور میکردیم.
خوب است بدانید که ما شانزه لیزه را در انتهای لالهزار در شهرک غزالی باکمک جلوههای ویژه بازسازی مفصل کردیم و تمام خانمهای بیحجاب در حقیقت مردان جوانی بودند که با کلاه گیس و آرایش آنها را به خانمهای جوان تبدیل کردیم و هیچ کسی هم متوجه نشد. من خیلی علاقهای به فیلمبرداری در خارج از ایران به دلیل محدودیت زیاد در تولید ندارم و به نظرم میتوان صحنههایی از این دست را در ایران بامساعدت جلوههای ویژه به خوبی تولیدکرد و نیازی به سفر خارج از کشور و این همه صرف هزینه نیست.
یکی از نکات مثبت آثار شما شبیه سازی شخصیتهاست. حتی شنیدهام این ویژگی باعث شده شما در بین نابازیگرها هم دست به انتخاب بزنید.
بله. در «معمای شاه» بازیگر نقش جیمی کارتر را من در اتوبان چمران پیدا کردم. در ترافیک اتوبان شهروندی را در اتومبیلی دیدم که خیلی شباهت به کارتر داشت. از راننده محترم خواستم این امکان را به من بدهد تا بتوانم از زاویههای مختلف چهره آن آقا را ببینم و بعد که به شباهت بسیارش با کارتر پی بردم، شمارهاش را گرفتم و برای کار دعوت کردم. این کار برای من دیگریک نوع تخصص بهحساب میآید و برای انتخاب بازیگر نقش مورد نظر خیلی فکر میکنم.
طبق مطالعاتی که در این زمینه دارید، چه نکتهای در تاریخ معاصر وجود دارد که تا این حد برای شما جذاب است؟
مراودات و سیاست بازیهایشان خیلی برای من جالب بود. همه در حال حذف یکدیگر بودند و در این میان عدهای حذف و برخی هم مظلوم واقع میشدند. مهمترین نکتهای که در زمینه مطالعات من مهم بود، عبرتآموز بودن تاریخ است. من فکر میکنم اگر دولتمردان ما اشراف کافی روی تاریخ معاصر پیدا کنند، با هیچ مشکلی روبهرو نمیشوند. چون تاریخ مدام در حال تکرار شدن است.
تاریخ را چگونه میتوان روایت کرد که متهم به تک سو نگاه کردن نشد؟
هیچ کاری نمیتوان کرد. چون یک سویه نگاه کردن در زندگی روزمره هم وجود دارد. من شخصا اعتقادم بر این است آنچه که تا به امروز ساختهام، دروغ نبوده و هیچ دروغی نگفتم و تحریف نکردم. فقط بخشی از تاریخ را ساختم. اگر چیزی از تاریخ را نساختم، مفهومش این نیست که تاریخ را تحریف کردم. به عنوان مثال وقتی شما «سه تفنگدار» الکساندر دوما را میخوانی، بخشی از تاریخ را در قالب رمان تعریف کرده، اما به این معنا نیست که تاریخ را تحریف کرده، فقط بخشی از آن را روایت کرده است. همینطور ویکتور هوگو در «بینوایان» بخشی از تاریخ فرانسه را روایت کرده است. بنابراین من برای خوشایند هیچ کسی کار نمیسازم. اصولا باسفارش تاکنون کاری نساختهام. تمام طرحهاوانتخاب دورهای که کارکردم دغدغه شخصی خودم بود.من به آنچه که میسازم، اعتقاد دارم. از این رو اگر رویکرد رسانه ملی به این سمت از تاریخ معاصر است و علاقهمند است و روی آن سرمایهگذاری میکند، به این خاطر است که در این بخشها اشتراک داشتیم. اما همین رسانه ملی سالهای پیش کاری را به من پیشنهاد کرد و من نپذیرفتم. با وجود اینکه برآورد خوبی داشت. چون دغدغه نداشتم. بنابراین اگر قرار بود باسفارش کار کنم، آن پیشنهاد را میپذیرفتم. در صورتی که دوست دیگری آن کار را ساخت و اصلا از تصمیمی که گرفتم پشیمان نیستم.
بنابراین بر چه مبنایی بخشی از تاریخ را انتخاب کرده و آن را روایت میکنید؟
تا جایی که بضاعتم اجازه داده تاریخ معاصر را دوست داشتم و ساختم. ضمن اینکه من کار را صرفا برای آن دوران نمیسازم. اگر ستارخان میسازم، حرفی برای امروز جامعهام برای دولتمردان دارم. من برای دولتمردان خیلی کار ساختم، بلکه ببینند و عبرت بگیرند. فیلمساز در تولید یک اثر باید رسالت و پیامی داشته باشد. البته بایدبگویم من مورخ نیستم. اشتباه عدهای همین است که تصور میکنند من قرار است تاریخ را بگویم. من تاریخ دان نیستم؛ من تاریخ خوانم. من فقط فیلمسازم و آن مقطعی از تاریخ را انتخاب میکنم که شباهت بسیار زیادی به یکسری از مشکلات امروز دارد و سعی میکنم در حد بضاعت خودم در جامعه روشنگری و جامعه آگاهی کنم. من از تاریخ به عنوان ابزار استفاده میکنم تا حرفم را بیان کنم. درهمه جای دنیا یک فیلم تریبون فیلمساز است. حق داردحرف بزند. من خیلی حرفها زدم که عدهای تلاش کردند این حرفها شنیده نشود، ولی زمان یار و یاور ارزشمندی است و قطعا تصمیم دیگری خواهدگرفت. حاشیهها را کنار خواهد زد و اصل را عرضه میکند.
به زندگی کدام دوره از تاریخ یا فرد خاصی علاقه دارید و در صورت مهیا شدن شرایط تمایل دارید بسازید؟
من خیلی دوست دارم درباره دانشمند بزرگ ایرانی زکریای رازی سریال بسازم. البته پیش از این یک کار کوتاه ساختم، اما دوست دارم یک کار بلند درباره این شخصیت بسازم که کلی حرف در آن دارم. چون دانشمندان ما را مصادره میکنند و ما هیچ کاری انجام نمیدهیم. در کل به ساخت زندگی شعرا و دانشمندان خیلی علاقه دارم. البته من درباره زندگی دانشمندان هم مطالعاتی دارم و از این رو خیلی علاقهمند به ساخت سریالهای بلند درباره زندگی این افراد دارم.
با توجه به سریالهایی که تاکنون ساختهاید، فکر میکنم در روایت داستانهای عاشقانه کمتر ورود کردید.
«ایراندخت» یک عاشقانه محض بود و مردم هم خیلی دوست داشتند. من هم خیلی روی قصه کار کرده بودم و از همفکری دو نویسنده خانم استفاده کردیم تا فضا دربیاید. بعدهم من اصلا جنس کارم شبیه به عاشقانههای سریالهای نمایش خانگی نیست. من در سریال «تبریز در مه» عشق سردار عباس میرزا به شاهزاده گرجستانی را نشان دادم. اما در سریالهایی که شخصیتهای حقیقی را روایت میکنی فقط در یک چارچوب خاص میتوانی عاشقانه را روایت کنی. اگر از این چارچوب خارج شوی، به اصل محتوای تاریخی لطمه وارد میکنی. به عنوان مثال در سریال «امام علی(ع)» قصه قطام فقط در چند قسمت روایت شده بود و کارگردان بیشتر از آن نمیتوانست به این قصه بپردازد. خاطرم هست عدهای هم به مزاح میگفتند قطام سریال کم است. بنابراین در قصههای واقعی نمیتوان خارج از اتفاقاتی که درارتباط باشخصیتهای حقیقی وجود داشته به آنها درسطح یک تغییرگسترده پرداخت.
گویا این روزها سخت مشغول نگارش سریال «سرزمین پریزاد» هستید؟
همراه گروهی از نویسندگان مشغول نگارش رمانی به نام «سرزمین پریزاد» هستیم. اما تا زمانی که مجوز تولید نگرفتهایم تکلیف آن مشخص نیست، ترجیح میدهم در این باره صحبتی نکنم. البته طرح و قصه متعلق به خودم است، اما دوستان دیگری تحت سرپرستی خودم در حال نگارش هستند. گرچه کار گروهی بسیار سخت است، اما من به این گونه کار کردن به شدت معتقدم و تصورم این است که با این شیوه اتفاقات بهتری میافتد.
در آثار شما نقش موسیقی خیلی مطرح است. همچنین ترانه و خواننده. مثلا صدای سالار عقیلی پیوندی دیرینه با کارهایتان دارد مخصوصا تیتراژ اول سریال معمای شاه و ترانه ماندگارش.
بله. ایران، فدای اشک و خنده تو... جادارد یادی کنم از دوست نازنینم ترانه سرای شهیر، زنده نام افشین یداللهی که شبی که پای تلفن این ترانه رابرایم خواند بیاختیار اشکم فرو ریخت. قراربوداین ترانه راخواننده دیگری بخواند که اتفاقاهم خواند. نامش محفوظ بماند در استودیوی پاپ ضبط کردیم. با آهنگسازی بابک زرین عزیز که دومین همکاری ما بعد از تبریز در مه بود. با همان گروه یعنی زرین، مرحوم یداللهی و سالار عقیلی سریال بعدی را کار کردیم، اما در یک جلسه مشورتی با مدیران سازمان تصمیم بر این شد که همان خوانندهای که تیتراژ آخر را خواند تیتراژ اول راهم بخواند، یعنی سالار عقیلی. مقدر شد این تیتراژ ماندگار بهنام سالار ثبت شود. از پشت صحنه لحظات ضبط استودیو هم فیلمهای ماندگاری گرفتیم. تمرینها و... .
تاریخ روسیه بسیار عبرتانگیز است
مطالعات من در زمینه تاریخ صرفا به دلیل ساخت فیلم و سریال نیست. به عنوان مثال من یک سال تاریخ روسیه را خواندم و روی آن کار کردم. در صورتی که مطالعه من ربطی به ساخت سریال نداشت، اما توانست جهان بینی من را نسبت به مراودات سیاسی اغنا کند. بازیهایی که در تاریخ روسیه شده خیلی عبرتانگیز است. مدتی هم هست که روی تاریخ اروپا کار میکنم. صرفا جهت اطلاعات عمومی خودم علاقهمند به مطالعه تاریخ اروپا شدهام. اروپایی که در رأس آنها انگلستان در حال مطالبه گری ازجهان است و خودشان را جامعه متمدنی میدانند و مدعی هستند که روش زندگی کردن را بهتر از دیگر اقلیمهای جهان میدانند. در صورتی که اینگونه نیست. بهترین روش در زندگی را ما شرقیها داشتیم که آنها سعی کردند خرابش کنند و صفا و صمیمیتی را که در خانوادهها بود، کمرنگ کنند. البته هنوز بهطور کامل موفق نشدهاند همه چیز را نابود کنند. پدر و مادر هنوز برای ما مفهوم دارد. اما وقتی به فرهنگ اروپا نگاه میکنید متوجه میشوید انقلابشان هم دچار تنش و استیصال است. در صورتی که انقلاب اسلامی ما اینگونه نبود. چون مردم اعتقادات خودشان را داشتند و داستان انقلاب اسلامی صرفا فقط داستان گرانی و فحشای رژیم طاغوت نبود. اول ریشه مذهبی داشت و مطالبات معنوی مردم بر مطالبات مادی غالب بود. جنس مبارزه هم فرق میکرد. من مطالعاتی هم روی انقلاب فرانسه داشتم و در تلاشم روی اقلیمهای مختلف کار کنم.
زینب علیپورطهرانی - روزنامه جام جم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد