در سرزمین پروس مردی زندگی می‌کرد که شغلش سنگ‌شکنی بود. مرد سنگ‌شکن هرروز به کوهپایه می‌رفت و به‌وسیله پتک و تیشه و کلنگ و سایر ابزار سنگ‌شکنی به خرد کردن سنگ‌های کنار جاده‌ها می‌پرداخت و دستمزد اندکی از وزارت راه و شهرسازی پروس دریافت می‌کرد. روزی شخص سنگ‌شکن که از سختی کار و کمی دستمزد خود به حالت اعتراض در چارچوب قانون نزدیک شده بود، با خود گفت: ای بابا، این چه وضعی است.
کد خبر: ۱۲۴۰۶۹۵

وی سپس به حالت آرزو تغییر وضعیت داد و گفت: ای‌کاش اقلا شخص ثروتمندی بودم که عوض کار کردن استراحت می‌کردم و به‌جای خودم پولم کار می‌کرد. در این لحظه فرشته مهربان که از آن ناحیه عبور می‌کرد، پایین آمد و گفت: می‌خواهی آرزویت را برآورده کنم؟ مرد سنگ‌شکن گفت: بلی. فرشته چوب خود را به کله مرد سنگ‌شکن زد و مرد سنگ‌شکن ناگهان خود را در لباسی زیبا و فاخر در داخل قصری زیبا و مجلل مشاهده کرد که خدمتکاران در آن به این‌سو و آن‌سو می‌رفتند و برای او خوردنی‌های مختلف می‌آوردند و به او سرویس‌های مختلف می‌دادند.
مرد سنگ‌شکن ظرف چند ساعت همه خوردنی‌ها را خورد و همه سرویس‌ها را گرفت و خواست تا استراحت کند، اما از آنجا که به زندگی اعیانی عادت نداشت، حضور و رفت‌وآمد خدمتکاران مانع راحتی او می‌شد.
در این لحظه نگاهی به آسمان انداخت و گفت: ای‌کاش جای خورشید بودم و این‌همه آدم موی دماغم نبودند. فرشته که همان‌گوشه ایستاده بود، با چوب به کله شخص سنگ‌شکن زد و مرد سنگ‌شکن ناگهان خود را در آسمان مشاهده کرد. اما همین‌که مشغول تماشای بشریت از زاویه کلان و راهبردی شد، ابری آمد و جلوی دید او را پوشاند.
مرد سنگ‌شکن که خوشش آمده بود، گفت: ای‌کاش ابر بودم. فرشته چوب را به کله مرد سنگ‌شکن زد و مرد سنگ‌شکن ناگهان خود را ابر احساس کرد. در این لحظه بادی وزید و مرد سنگ‌شکن را پراکنده کرد. مرد سنگ‌شکن گفت: حالا ای‌کاش باد بودم. فرشته مرد سنگ‌شکن را به باد تبدیل کرد. مرد سنگ‌شکن وزید و محکم به کوه خورد. سپس گفت: این‌دفعه کوه. فرشته مرد سنگ‌شکن را به کوه تبدیل کرد.
مرد سنگ‌شکن پس از آن‌که کوه شد، احساس کرد شخصی با پتک و تیشه و کلنگ دارد پایه‌هایش را خرد می‌کند. پس گفت: ای‌کاش جای آن بابایی بودم که مرا خرد می‌کند. فرشته ـ که فقط شش‌بار می‌توانست آرزوهایش را برآورده کند ـ برای آخرین بار مرد سنگ‌شکن را به مرد سنگ‌شکن تبدیل کرد. سپس گفت: تمام شد. بدین‌ترتیب مرد سنگ‌شکن بدون برخورد سخت و صرفاً به‌واسطه کار فرهنگی به‌خوبی متوجه شد که به‌جای اعتراض، آرزو و سایر کارهای بیهوده، بهتر است سخت کار کند و از مزد خود راضی باشد و مالیات آن را نیز بپردازد.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها