در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
اینجا همه «خاله» و حتی «دایی» هستند و برای این که با تو راه بیایند، «اصل» (برای اثبات اصل بودن باید اسم و فامیل، شهر و سن ثابت شود. در بسیاری از مواقع حتی دلالها عکس میخواهند. عموماً دلالها با دختران در رده سنی 18 تا 28 سال کار میکنند.) بعد از جلب اعتماد اما راحت از پول ودرصد برای جورکردن مشتری و راههای خروج از مرزهای کشور میگویند.
خالهای که آقاست
همهشان مهین، مهوش، سحر و ندا هستند و در همه شهرها هم تا دلتان بخواهد گزینه دارند. یکی که اسمش پانتهآست از پشت تلفن فریاد میزند. تا صدای دخترانه میشنود، سکوت میکند. جلب اعتمادش زیاد زمان نمیبرد. لهجه دارد. خودش تجربه کار کردن در کشورهای دیگر را دارد. پانتهآ به ما میگوید: «شش ماه توی ترکیه کار کردم.» سحر میگوید ماهی 20 میلیون درآمد داشته است. هرچند زبان نمیدانسته، اما باز از درآمدش راضی بوده است. همین زبانندانستن دلیل میشود که به کشور برگردد؛ اما دروغ میگوید. وسط حرفهایش مشخص میشود که کار در یک کشور دیگر آنچنان هم آسان نیست: «پولش خوب است اما به دردسرش نمیارزد.» از دردسرها نمیگوید. از راه دوستی وارد میشویم و به دروغ میگوییم که زبان میدانیم. مردد میشود. خواهرانه میخواهیم که از مشکلات بگوید. کلمه «خواهر» نقطه ضعفش شده و راهی میشود تا حرف بزند. از دردسرهای اقامت و مدت اقامت میگوید. از این که اگر بخواهیم قانونی از کشور خارج شویم، زمانبر است. راه قاچاقی خارج شدن را امن نمیداند. میگوید چند نفر از دخترهایش به خاطر همین کار دستگیر شدهاند. اما قاچاقی وارد شدن و کار غیرقانونیکردن در کشور همسایه هم زیاد آسان نیست. شاید به خاطر همین است که خودش بعد از شش ماه کار دوباره به کشور بازگشته است. پانتهآ که عصبی شده مدام میگوید: «صبر کن... صبر کن.» نفستنگی گرفته است. یکی دوباری هم خواهش میکند: «نرو... آنجا آنطور که فکر میکنی، نیست.» پافشاری برای کار کردن در خارج از ایران اما باعث میشود درنهایت کوتاه بیاید. با ناامیدی میگوید که باید مراحل سفر را مهیا کنیم. قبل از آن باید با شخص دیگری صحبت کنیم، با یک خاله دیگر که البته خانم نیست و آقاست.
خودش را معرفی نمیکند و بیپروا سوالاتش را میپرسد. بعد از هر جملهاش خنده زشتی میکند. خندهای که دل آدم را ریش میکند. این طور که به نظر میرسد، پانتهآ و خیلی از دختران بیچاره زیرنظر او کار میکنند و تا او دختری را تأیید نکند، فرستادن به کشورهای همسایه هم معنایی ندارد. خودش که میگوید در حال جمعکردن گروه است؛ قول میدهد چند نفری که جمع شدند، او هم گروهش را میفرستد و البته تأکید هم میکند که بایددرصدش را بدهند؛درصدی که به نظرش زیاد هم نیست. از هر مشتری که جور میکند، تنها ساعتی 20 دلار نصیب او میشود؛ هرچند که خودش میگوید با ما کنار آمده ودرصد بقیه از این هم بیشتر است. آخرین جملهاش این است: «درصدم پایین است. خودت برمیگردی سراغم.»
اعمال شاقه با ساعتی 10 دلار
نگین، خمار است. مشخص است که حالش خوش نیست. کلمات نصفه در دهانش میماند و بیرون نمیریزد؛ انگار که مواد مصرف کرده باشد. چند جمله نامفهوم میگوید؛ تا میفهمد همکاری است که میخواهد از کشور خارج شود و برای این کار هم به اودرصد میدهد، گوشی را به منشیاش میدهد. منشی بههوش است؛ آنقدر که تا از اصل بودنت مطمئن نشود دستبردار نیست و اطلاعات نمیدهد. اعتمادش که جلب شد، آدرس میدهد تا حضوری همکار جدید را ببیند. قبلش ولی به قول خودش پیشنهادهای وسوسهانگیز دارد. پیشنهادهایی که با یک قرارداد میتواند رسمی و قانونی هم بشود! منشی نگین برای خودش داستان درست میکند و مشتریهایی را که از ترکیه و دبی دارد، معرفی میکند. خودش که میگوید اگر بخواهیم حتی میتواند به اروپا هم دختر بفرستد؛ آلمان، آمریکا و حتی انگلستان. شرایطش عجیب است. هر کسی را که او به کشورهای همسایه میفرستد، حداقل باید در روز بتواند پنج شش مشتری را جواب دهد. برای هر مشتری تنها 20درصد میگیرد. خانه و پذیرایی هم به عهده واسطه و همدستانش است. همکار اعزامشده اما دیگر حق انجام کاری را ندارد. او هم مانند خیلی از کاسبان دیگر، قبل از اعزام باید همکار را ببیند و بداند که کارش تا چه حد خوب است. منشی نگین اصرار میکند که شماره تلفن بگیرد، صمیمی شده است. در هر جمله چهار کلمهای که میگوید، سه تا فحش ردیف میکند. خودش هم تجربه دو ماه ماندن در ترکیه را دارد؛ اما بعد تصمیم گرفته که به کشور برگردد. میگوید ساعتی ده دلار بیشتر گیرش نمیآمده است. در میان حرفهایش میگوید که شرایط آنچنان هم آسان نیست. هرچند که زود حرفش را عوض میکند و میگوید: «راضیت میکنیم.» وقتی میپرسیم که خودت راضی بودی؟ سکوت میکند؛ اما بعد در جواب دوباره فحاشی میکند و اصرار میکند که حضوری به او مراجعه کنیم. حالا دیگر آدرس هم میدهد: «میدان پونک، بلوار اشرفی اصفهانی و...» صدایش پر از خواهش با چاشنی غم و رنج شده است. انگار که چیزی در دلش شکسته باشد. حالا دیگر بغض میکند و خشن فریاد میزند و فحش میدهد.
بیگاری در دبی
«خاله سحر» از همان اول میگوید: «صدمیلیون بهت بدم، دل میکنی از اینجا؟» صدمیلیون تومان میدهد و قربانیان این تجارت کثیف را به دبی میفرستد. هرچند که شرطش برای کار کردن داشتن کارت بهداشت است. با داشتن کارت بهداشت و پرداخت صد میلیون تومان، سحر یک بلیت هواپیما میخرد و دبی مقصد نهایی میشود. خودش که میگوید: «خودم اقامتت را جور میکنم. بمان همانجا... بقیه کارها با من، آشنا دارم.» شرایط سحر بیشتر شبیه تبعید است. بلیت او یکطرفه است و برگشتی وجود ندارد. معلوم نیست که رفتن در آنجا بازگشتی داشته باشد. او فقط بلیت رفت دارد. صد میلیونی که از همان اول میدهد، مثل یک خرید میماند. او هر چه قدر که بخواهد مشتری میفرستد. حرف کشیدن از زیر زبان سحر از بقیه سختتر است. چموش است و به سوالات جواب نمیدهد. بعد از هر سوال حرف خودش را میزند و حتی یک قدم هم عقبنشینی نمیکند. آن قدر سوالات تکراری میپرسیم که عصبی میشود. وسط حرفزدنش میگوید: «دخترام رفتن... بگو هستی یا نه؟» از دلیل رفتن دخترانش که میپرسیم. عصبیتر میشود. وسط فریادهایش، کلمات نامفهوم میگوید. «گرفت...» کلمه مفهومش است. سحر حالا به خود آمده است. به نظر میرسد که میخواهد دلجویی کند. میخواهد نظری را جلب کند. میپرسد: «با چه قدر راضی میشی؟» عدد را که میگوییم، دوباره صدایش میلرزد. بعد هم مثل خیلی از کاسبان دیگر حرف تکراری میزند: «بهتر از شرایط من جایی پیدا نمیکنی. برو یه آمار بگیر، دوباره میای پیش خودم.» بعد فحشی میدهد و گوشی را قطع میکند.
بازی بادرصدها
آرزو در یکی از شهرهای شرقی زندگی میکند. او کارش را توسعه داده و به قول خودش بینالمللی کار میکند. برای هر مشتری هم که میفرستد 20درصد میگیرد. او میگوید: «برای من فرقی ندارد، هر جایی، ترکیه یا دبی، مهم هم نیست که چند تا مشتری داری. با مشتری دوست میشوی یا نه، من پولم را میگیرم.» آرزو هم مشتریهای ترک دارد و هم عرب. برای هر معرفی ساعتی 400 هزار تومان مزد میگیرد. درنهایت یک میلیون تومان ساعتی، برای هر شخص میماند. با یک حساب سرانگشتی، اینطور که به نظر میرسد او سر دخترانش را کلاه میگذارد، اودرصد بالاتری از آنچه میگوید بهعنوان مزد برمیدارد. هرچند که خیلی تیز است و با هشیاری حرفش را اصلاح میکند و دیالوگ مشترک تمام کاسبان را به زبان میآورد: «راضیت میکنم.» صدای دختربچههای کوچک میپیچد و صدای آرزو را قطع میکند. آرزو مادر است. او ولی حالا بیپروا سعی میکند وسوسهبرانگیز حرف بزند. حالا برای به دست آوردن دلمان درصدش را کم کرده است. حالا دیگر به 15درصد هم راضی شده است. صدای جیغ دخترها تنها صدایی است که شنیده میشود. حرفهای بیپروای آرزو صدای جیغ دخترها را میشکند و در فضا میپیچد.
آمار بالای تنفروشی در فضای مجازی
سرهنگ تورج کاظمی
رئیس پلیس فتای تهران بزرگ
یکی از دلایلی که بهراحتی در فضای مجازی، شاهد ارتکاب جرم هستیم، موضوع ناشناخته بودن هویت کاربران در این فضاست. افراد بهراحتی میتوانند به خرید و فروش مواد مخدر و وسایل ممنوعه بپردازند و حتی به تنفروشی دست بزنند. به همین دلیل نوجوانان عمده کسانی هستند که در فضای مجازی در معرض خطرند. پلیس فتا، مجرمان را در فضای مجازی شناسایی و آنها را بسته به جرمی که مرتکب میشوند به حوزه تخصصی مربوط مثل پلیس مبارزه با مواد مخدر، پلیس مبارزه با قاچاق کالا و پلیس گمرک معرفی میکند. شناسایی و معرفی مجرمان کار سختی است، اما پلیس فتا با تمام توانش تلاش میکند به بهترین شکل ممکن فعالیت کند. مساله مهمی که این روزها در فضای مجازی آمارش رو به رشد است، تنفروشی دختران و زنان است. برای برخورد با این افراد پس از شناسایی آدرس و شماره تماس آنها در اختیار پلیس امنیت اخلاقی قرار داده میشود. در حال حاضر نمیتوانیم آماری از حضور آنان در فضای مجازی ارائه کنیم، امادرصد بالایی از آنها جعلی هستند و برای آزار و اذیت فردی خاص از تصویر یا شماره تماس آنها استفاده میکنند.
قانون وارد مسائل اخلاقی نمیشود
برخورد قانونی با تنفروشی یک بخش از ماجراست؛ اما قانون در مواجهه با دخترانی که به کشورهای همسایه قاچاق میشوند چگونه رفتار میکند؟ بهروز مهاجری قاضی است. او در دورهای از دهه 80 شمسی بهعنوان بازپرس دادسرای فرودگاه مهرآباد با بسیاری از دخترانی که به کشورهای همسایه قاچاق شدهاند، صحبت کرده است. مهاجری درباره ریشه تمایل دختران به این کار به ما میگوید: «یکی از دلایل مهاجرت است. بسیاری از دختران به خاطر این که بعد بتوانند از آن کشور مهاجرت کنند، تن به این کار میدهند.» مشکلات اقتصادی و چشموهمچشمی برای دیدن یک کشور دیگر از دلایلی است که مهاجری به آنها اشاره میکند. موضوع اما اینجاست که آسیبهای روحی، روانی و جسمی که دختران قاچاق شده متحمل میشوند، به اینها نمیارزد. مهاجری میگوید که به اصطلاح «خانم رئیسها» (همان دلالهایی که دختران جوان را به دبی و استانبول میفرستند) با وسوسه بهتر شدن شرایط اقتصادی، دختران را به کشورهای همسایه میفرستند، درحالی که دختری که با روی زیبا به کشور دیگر میرود، پژمرده و ناتوان به کشورش برگردانده میشود. او میگوید: «با دخترانی برخورد کردم که از نظر روحی و جسمی آسیب دیده بودند. برخورد با تعداد زیادی مرد که زبانشان را هم نمیفهمند، فاجعه است.» مهاجری توضیح میدهد که بسیاری از دختران تمایل به خودکشی داشتهاند. کسانی که ادعا میکردند اگر مرد عرب یا ترک ببینند، حاضرند آنها را بکشند! او توضیح میدهد اتفاقاً قانون و قانونگذار در زمینه قاچاق انسان و به خصوص تنفروشی پیشبینیهای خوبی داشته و قانون با این موارد برخورد جدی داشته و خلأ قانونی وجود ندارد.
مساله قاچاق انسان در زمینه تنفروشی اما مشکلات اقتصادی و فرهنگی است. مهاجری دخترانی که گول خانم رئیسها را میخورند، قربانی میداند و تأکید میکند در صورتی که مجرمی شاکی خصوصی نداشته باشد، اسلام و قانون در مسائل اخلاقی ورود نمیکنند. دختران قربانی عموماً به خانوادههایشان تحویل داده میشوند، البته درصورتی که خانوادهها آنها را قبول کنند و طرد نشوند.
لیلا شوقی
جامعه
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین: