اولین تیرکمانی که درست کردم و حرفه‌ای بود با دوشاخه انار بود و تیوب دو لایه قرمز دوچرخه کورسی فرمان برگشته دنده‌ای (این نوع تیوب به‌هیچ‌وجه گیر نمی‌آمد و داشتن تیرکمانی با این آپشن‌ها در حد داشتن سلاح گرم بود و از قلدرهای هم‌سن و سال محل جواز حمل می‌خواست) اولین شلیکی که با آن داشتم یکی از جوجه مرغ‌های خونه بی‌بی‌ام بود توی بم.
کد خبر: ۱۲۲۹۹۰۱

یک سنگریزه لای چرم منتهی‌الیه کش‌های سرخ گذاشتم و تیرکمان را بالا آوردم، یک چشمم را بستم و نفسم را حبس کردم و .... تااااهپ. جوجه غلتید سنگ تو گردنش خورده بود و تو خونش غلت می‌زد. خفیف جریس جریس کرد و مادرش قدقد‌کنان دورش چرخید و من اولین بار معنی استیصال را آنجا فهمیدم.
من قاتل بودم، من یک مادر را بی‌فرزند کرده بودم دردسرتان ندهم این جوجه تا شب‌های متمادی کابوس من بود و تا مدت‌ها در خواب‌هایم جوجه بی‌سری پرواز می‌کرد و صدای جریس جریسش عرق سرد برتنم می‌نشاند. تصمیم گرفتم دیگر حیوان نکشم، اما از دوشاخه تیرکمان و لذت شلیک با آن نمی‌شد گذشت. آن‌هم با آن تیرکمان نمره‌دار و آپشن‌مند. ما بمی‌ها به گنجشک می‌گوییم چُغوک. با بچه‌ها که می‌رفتیم چغوک‌زنی همه گلوله‌های من صرف ترکاندن انارهای ترکیده بر شاخه و قوطی‌های پپسی و کوکا می‌شد. در باغ‌های مردم هم که می‌رفتیم به چغوک‌زنی خیلی نامحسوس سر و صدا می‌کردم و چغوک‌ها را پر می‌دادم. جغوک‌زنی مراسم خاصی داشت. شکارچیان بمی معتقد بودند سنگریزه‌ها را باید شست و به حیوان زد، چرا که اگر بر سنگریزه‌ها عابری یا سگی ادرار کرده باشد سنگ نفرین شده است و به هدف حلال گوشت نمی‌خورد. دوم این‌که اگر گنجشکی شکار می‌شد خونش را باید به انتهای تیرکمان می‌مالیدند و در افواه رایج بود که در بهبود نشانه‌گیری مفید است. سرم پیش خدایم بلند است که تیرکمان من هرگز به خون حیوان بی‌زبانی آلوده نشد و به‌رغم طعنه بسیارشنیدن، جانداری را بی جان نکردم.هر بار که خبر درگیری محیط‌بانان یا شهادتشان یا به زندان افتادنشان را می‌شنوم ، ناخودآگاه دلم می‌سوزد برای بره آهو‌ها و قرقاول‌ها و یوزپلنگانی که بی‌پدر و یاور شده‌اند. به سینه‌های رگ کرده ماده آهویی فکر می‌کنم که بعد از ریختن خون این برادرانم با شنیدن صدای هر شلیک غریبه‌ای در گرگ و میش صبح و غروب در ارتعاش کوهستان از استرس خشک و خشک‌تر می‌شوند. به خون ریخته برادرانم در کوهستان فکر می‌کنم و گرگ پیری که خون خشک شده داغ، را شب وقتی ماه در شکم ابری عقیم سُر می‌خورد بر تخته سنگ‌ها می‌لیسد و وقتی ماه را که ابر دستمال کشیده و براق‌تر شده را می‌بیند بر بالاترین صخره کوه می‌رود و زوزه می‌کشد. انسان اشرف مخلوقات است، اما بیاییم در مواجهه با طبیعت، حیوان باشیم.

حامد عسکری

شاعر و نویسنده

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها