نقد فیلم ماجرای نیمروز:رد خون

در این یادداشت از ماجرای نیمروز 1 با نام ماجرای نیمروز از ماجرای نیمروز 2 با نام رد خون یادشدهاست.
کد خبر: ۱۲۲۸۹۳۲
نقد فیلم ماجرای نیمروز:رد خون

رد خون آخرین ساخته‌ محمدحسین مهدویان پس از تجربه‌ی متفاوت او در فیلم لاتاری و به نوعی در ادامه‌ی فیلم ماجرای نیمروز است.

ماجرای نیمروز، یک گروه امنیتی-اطلاعاتی را در خدمت خط اصلی داستانش یعنی دستگیری و انهدام خانه‌های تیمی مجاهدین پرورش داد و کاراکترهای این گروه را به سمپاتی بیننده نزدیک کرد و با به تصویر کشیدن آنها در خلال انجام عملیات و ایجاد همین فرمول «یک عشق قدیمی در گروه مجاهدین» و یا «یک آشنای نزدیک در مجاهدین» که هم پایه و اساس رئالیستی در ایران دارد و هم به شکل‌ ایجاد درام کمک اساسی می کند، به خوبی توانسته بود یک اثر شاخص در آثار داستانی پیرامون تقابل گروهک مجاهدین بسازد اما فیلمنامه رد‌ خون برخلاف ماجرای نیمروز، بر اساس یک اصل خط داستانی شکل نگرفته است که بخواهد یک گروه امنیتی-انقلابی را دور هم جمع کند بلکه آن گروه امنیتی-اطلاعاتی را از فیلم قبلی به همراه خود آورده است و سعی کرده که برای آن یک داستان با رعایت همان فرمول‌های جواب پس داده یعنی «یک عشق قدیمی در گروه مجاهدین» و یا «یک آشنای نزدیک در مجاهدین» بسازد.

گویی به نویسندگان گفته‌اند : یک گروه اطلاعاتی داریم که قصد داریم پای آنها را ضمن وجود یک رابطه عاطفی قوی به عملیات مرصاد باز کنیم.

بی شک رد خون یک فیلم قوی در اجرای سینمایی در همه‌ی زمینه‌ها از فیلم‌برداری به سبک همیشگی مهدویان گرفته تا طراحی صحنه و جلوه‌های ویژه و حتی بازیگری است اما این موارد باعث پوشیده شدن مشکل اصلی فیلم یعنی فیلمنامه‌ی آشفته و پر اطلاعات آن نشده است.

دوپارگی داستان رد خون که موجب عدم تمرکز بر خط اصلی داستانی است دقیقا از آنجایی می‌آید که عوامل فیلم بر پایه‌ی یک داستان مشخص، روایت خود را پرورش نداده‌اند. چون فیلم فاقد روایت محوری است ، داستانک‌هایش ارتباطی با سایر بخش ها برقرار نمی کند .

حجم بالای اطلاعات و حواشی داستانی، بزرگترین نقطه آسیب رد خون است. این حجم بالای اطلاعات ، مختصات زمانی و مکانی و داستان‌های بی فایده پیرامون شخصیت‌ها جز شلوغ‌کاری‌های فرمالیستی چیزی ندارد. فیلم خوب، از دل این شامورتی‌بازی‌های داستانی و پرامکانات بودن گروه فیلمسازی درنمی آید.

آن چیزی که فیلم را به یک فیلم خوب بدل میکند ایده‌ی داستانی قوی و پرداختن دقیق به آن است. کاری که این گروه فیلمسازی تا به حال چندین بار به خوبی از پس آن برآمده است.

رد خون از اسمش گرفته تا رسمش و تا پوسترش همواره برای نگارنده تداعی فیلم‌های ابر قهرمانیرا دارد. مخصوصا فیلم‌هایی که بر اساس یک گروه شگفت انگیز شکل میگیرد و مدام پیرامون آن گروه به داستان سرایی های عجیب و تخیلی میپردازد.

عدم موفقیت رد خون در پرداخت داستان باعث شده خروجی کار یک فیلم شلوغ و به‌هم‌ریخته‌ی نه چندان دلچسب باشد با شعارهای نچسب کمال،درگیری‌های درونی بی‌معنای افشین ، اشک‌های غیرباورپذیر مسعود از به انحراف رفتن وحید و یک کاریکاتور بسیار دم‌دستی از مجاهدین که به اندازه‌ی گریم فاجعه‌بار بینی طباطبایی، مضحک است.

نگاه فیلمساز به مجاهدین آنقدر ناپخته و از سر عدم شناخت است که گویی فیلمسازی و میزانسن و کارگردانی را فراموش کرده است. مهدویانی که دوربین خاصش در زوایای بسیار دلپذیر با میزانسن‌های خیلی درست قرار داشت، امروز مدیوم‌شات همذات‌پندارانه از نماز جماعت مجاهدین و نجات دادن کودک توسط آنها به ما نشان میدهد و هنگام اعدام انقلابی پاسداران، دوربینش را در طرف مجاهدین میکارد و از نظرگاه آنها به موضوع نگاه می کند.

رفتارهای عباس زریباف در کنار سکانس خودکشی‌با نارنجک پافشاری بر عقیده‌ی در مجاهدین را دراماتیزه می کند و در ناخودآگاه بیننده اثر معکوس میگذارد. درحالیکه از آن سو قهرمانان فیلم را افرادی بازنده، مشکوک، ترسو و نادان، ناتوان در تشخیص ،فراری، متشتت در تصمیم و دارای زندگی‌های فلاکت‌بار می بینیم.

شخصیت‌پردازی در رد خون به طرز فاجعه‌باری ناامیدکننده و به واقع از این تیم فیلمسازی بعید است. هر چه ماجرای نمیروز در ساخت همین قهرمان موفق بود و آنان را به اوج عزت رساند،رد خون تمام آنها را به حضیض ذلت کشاند.

نقد فیلم، جشنواره فیلم فجر، فیلموویز

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها