در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
قصه از این قرار بود که ولع کتابخوانی و محدودیت منابع مالی، در سالهایی که هنوز دست به جیب نشده بودم و از جیب ابوی مرحومم روزگار میگذراندم، گذرم را زیاد به دستدومفروشیهای خیابان انقلاب و خیابان کارگر میکشاند و آنجا تلاش میکردم با توجه به علایقم کتابی ابتیاع کرده و ساعاتی را با آن سپری کنم. بوی خاک و کهنگی کاغذ کتابها حالم را دگرگون میکرد و اغلب پیش میآمد کتابی بخرم که تا صفحات آخر جز چند خط هیچ از آن نمیفهمیدم، ولی غول سیریناپذیر خواندن سبب میشد هرچیزی دستم میرسد را بخوانم ولو به این قیمت که چیزی از آن نفهمم، چون بر این باور بودم که باید خواند و خواند و خسته نشد.
القصه! در یکی از همین خریدها بود که کتابی یافتم درباره انقلاب مشروطه که در صفحه ابتدایی آن دستخطی، تاریخ خرید آن را نوشته بود که مربوط به سالهای ابتدایی دهه 60 بود؛ با خودم همیشه فکر میکردم چطور شد که این کتاب امروز به دست من رسیده است. اصلا چرا کسی که آن را خریده و اینطور در ابتدای آن تاریخ خرید کتاب را یادداشت کرده، روزی آن را فروخته و امروز در این مغازه دستدوم فروشی به دست من رسیده است. همین موضوع من را با خود برد به سالهایی که هنوز به دنیا نیامده بودم. نکته جالبتر این بود که این کتاب در سالهای پیش از انقلاب منتشر و پس از انقلاب توسط یک کتابباز خریداری شده و حالا بعد از گذست سالها به دست من رسیده است. (لازم به توضیح است که نوشتن تاریخ خرید یک کتاب و نوشتن حاشیه بر کتاب از عادات کتاببازهاست، هرچند خودم این عادت را ندارم و ترجیح میدهم اگر قرار است چیزی درباره کتاب بنویسم در جایی بیرون از کتاب باشد تا تن نازک کتابها آسیب نبیند.)
نکته دیگری که ترغبیم کرد این کتاب را تهیه کنم محل چاپ کتاب بود. کتابی که اکنون نامش در خاطرم نیست و فقط میدانم درباره تاریخ مشروطه بود. این کتاب در بلغارستان چاپ و انگار که به صورت مخفیانه هم در ایران توزیع شده بود. روایتهایی عجیب و غریب از مشروطهچیها در خود داشت و من تازهکتابخوان شده را متحیر کرده بود. انقلتهایی که بسیاری از روایتهای غالب را زیر سؤال میبرد. روایتهایی که برای روح جستوجوگر من بهشدت جذاب بود و همین که انقلتهایی در باور رایج وارد کرده بود عطش دانستن من را سیراب میکرد. این کتاب به این باور در من که تاریخ را فاتحان مینویسند کمک و روح آشتیناپذیر تازه جوان من را توفانی و متلاطم میکرد.
سطر به سطر میخواندم و در بخشهایی که حیرتزده میشدم بلند بلند برای مادر یا یکی از داییهایم میخواندم؛ نفر اول از باب اینکه همیشه توجه میکرد و نفر دوم کسی بود که همیشه من را ترغیب و دعوت به خواندن میکرد. حتی خاطرم هست آنقدر از خواندن این کتاب احساس سرزندگی میکردم که نزد دوستی رفتم و چند دقیقهای برای او از کتاب حرف زدم، او هم کتابی به من پیشنهاد کرد که تا امروز موفق نشدم بخوانمش ولی همه اینها ناشی از این بود که دلم میخواست بخوانم و به خواندن دعوت کنم. بعد از اینکه کتاب را تمام کردم با احترام خاصی در یکی از طبقات کتابخانه قرارش دادم و مواظبش بودم. کتابی که جلد قرمزی داشت و عکس یکی دو نفر از مشروطهخواهان روی آن نقش بسته بود. با مراقبت بسیاری خوانده بودمش (همانطور که امروز با مراقبت کتابها را میخوانم) و به راحتی به کسی قرض نمیدادمش (همانطور که امروز قرض نمیدهم)!
خاطرم هست به یکی از دوستان درباره این کتاب توضیحاتی دادم، او گفت «بیاور بخوانم»، ولی از آنجا که تجربه قرض دادن یک نسخه از «کویر» دکتر علی شریعتی را به او داشتم و هیچگاه کتاب امانت گرفته شده را پس نداد، در پاسخ به او گفتم «یادت هست بعد از مطالبه کتاب کویر چه پاسخی دادی» (از همان پاسخها که درباره قرضدهنده و قرضگیرنده کتابها مرسوم است) که با خنده گفت «قول میدهم پس بدهم» ولی هیچوقت به قولش اعتماد نکردم و کتاب ارزشمند کتابخانهام را به او قرض ندادم. با بزرگتر شدن و بیشتر خواندن متوجه شدم بخشی از روایتهای کتاب درست است، ولی راوی کتاب با وارونه کردن اصل روایت طور دیگری آن را به من خواننده ناآگاه عرضه کرده و سبب شده دچار کجفهمی شوم، هرچند هیچگاه کتاب ارزشش را نزد من از دست نداد، ولی خب پذیرفتم که برای روبهرو شدن با یک واقعه تاریخی باید روایتهای گوناگون را خواند و سنجید و به یک روایت و قول اکتفا و اعتماد نکرد. تجربهای که به سادگی به دست نیاوردم، ولی تجربه ارزشمندی بود، تجربهای که در آن آتشی برخاسته از روزگار ابتدای جوانی شعله میکشید. هنوز هم سعی میکنم در خواندن اقوال و روایتهای مختلف کوتاهی نکنم و به روایت غالب دلخوش نباشم و خود را در معرض نظرات گوناگون قرار دهم.
از سرگذشت کتاب ممنوعه چاپ بلغارستان هم اگر بخواهم برایتان بگویم، کتاب را پس از ازدواج و مستقل شدن به دلیل کمبود جا در کتابخانه منزل مادرم، گذاشتم و روزی با جلد لاغر و تُنُک آن روبهرو شدم که توسط بچههای فامیل ورق ورق شده بود و حدود یک سوم آن ناپدید!
حسام آبنوس
دبیر قفسه
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر